مهدی فیضی، اقتصاددان در گفتوگو با «دنیای اقتصاد»:
موریانه اقتصادی روح جامعه
مشکلات اقتصادی مانند موریانه روح جامعه را میخورد
اعتراضات سالهای ۹۶ و ۹۸ هویت و ماهیت اقتصادی داشتند. یکی از ماجرای موسسات اقتصادی شروع شد که سرمایه مردم را اول چند برابر کردند و بعد در چشم برهمزدنی، انگار که شعبده باشد، آن را ناپدید کردند. دیگری افزایش ناگهانی قیمت بنزین بود. اینبار اما ریشه و مبنای اعتراضات، نه فقط اجتماعی و آزادیهای اجتماعی بود، بلکه هسته و ریشه آن موضوع زنان و آزادیهای مرتبط به آنها بود. دکتر مهدی فیضی، اقتصاددان و استاد دانشگاه فردوسی مشهد، در گفتوگو با «دنیای اقتصاد» با توجه به نقش و تاثیر عوامل اجتماعی در اعتراضات اخیر، به تحلیل ریشههای اقتصادی آن پرداخته است.
در بررسی اعتراضات اخیر، میتوان به عوامل و دلایل مختلفی رسید که یکی از آنها اقتصادی است. آن هم با توجه به نرخ تورم پایدار ۴۰ درصدی، عدم تعیین تکلیف برجام، کاهش فروش نفت که منجر به کاهش درآمدهای ملی شده است. مجموعه این عوامل به اضافه مولفههای دیگری که وجود دارد، شرایط اقتصادی نهچندان مثبت و در عین حال بیثباتی را ایجاد کرده است. گذشته از عوامل اجتماعی دخیل در اعتراضات اخیر، آیا میتوان رد پای آثار و نشانههای اقتصادی را در آن مشاهده کرد؟
نکته اقتصادی که در اینجا وجود دارد، آن است که نسل جوانی که در این اعتراضات حضور دارد و دهه هشتادی نام دارند و به نظر میرسد گروه غالب است، در حقیقت جمعیتی است که اعتماد خاصی نسبت به آیندهشان وجود ندارد. یعنی اگر بخواهیم دقیقتر بگوییم داشتن یک زندگی معمولی و نه حتی زندگی خیلی لاکچری یا عجیب و غریب، بلکه کاملا معمولی که میتواند شامل یک خانه معمولی، یک ماشین معمولی و یک شغل معمولی باشد، پیشتر برای دهه شصتیها قابل تصور بود، اما همین خواسته برای این نسل بیشتر شبیه به یک رویا شده است. به عنوان مثال، خانهدار شدن برای جوانان این دهه، تقریبا غیرممکن شده است. نداشتن افق آینده خیلی خطرناک است. در عین حال این نسل، تقریبا چیزی برای از دست دادن ندارد، این پاکباختگی، ماجرا را اندکی پیچیده میکند. کسی که دارای شغل، خانه و دارایی است، به هر حال اندکی محتاطتر عمل میکند، اما این نسل به دلیل نداشتن بسیاری از چیزها، بیمحاباتر رفتار میکند.
برای نسل دهه هشتاد این موضوع میتواند قابل قبول باشد، اما در کنار نسل دهه هشتاد، ما ترکیبی از نسلهای دیگر را میبینیم یا گروههایی که به صورت خانوادگی در این تجمعات شرکت میکنند. برای این گروهها و نسلها چه؟ آیا این توضیح و توجیه صدق میکند؟
موضوع مهم این است که آمار دقیقی از بافت جمعیتی شرکتکننده در اعتراضات نداریم تا به صورت دقیقتری بتوانیم آن را تحلیل کنیم. اما شاید بتوان گفت این نسل اولی در این اعتراضات، بیشتر دیده شده مانند تمام نسل اولیها در هر رویداد اجتماعی. در این پدیده اجتماعی، حتما نگاه اجتماعی و اقتصادی وجود دارد و شاید بتوان گفت یک نگاه، نظر و هدف خاص در این اعتراض وجود ندارد و شاید درباره هر شخص تلفیقی از چیزهای مختلف باشد. احتمالا دغدغه همه حجاب نیست، آزادیهای اجتماعی نیست، اما نیازمند تلنگری بوده تا یک جمعیت خاموش خشمگین را به خیابان بیاورد. البته تاکید میکنم به دلیل نداشتن اطلاعات کافی و دقیق، بیشتر مجبور به حدس و گمان و تخمین درباره دلایل اعتراض هستیم.
و این مشکلات اقتصادی میتواند در ایجاد و تشدید بحرانهای اجتماعی موثر باشد و آنها را تسریع کند؟
حتما همینطور است. اکنون مطالبات زیادی وجود دارد که بر کاهش سرمایه اجتماعی، سوگیری و خشونت اجتماعی تاثیر گذاشته است. تکتک این مباحث، موضوعات جدی هستند که نیازمند مطالعات جدی هم هستند و آثارشان در کوتاهمدت مشاهده نمیشود و شاید به همین دلیل معمولا به آن توجه نمیشود.موضوع دیگر که از حیث اقتصادی برای درک این موضوع حائز اهمیت است، در کتاب «حقایق نهان، دروغهای عیان» به آن اشاره شده است. در این کتاب نشان داده میشود که وقتی ما ترجیحات واقعی مردم را نبینیم و نشنویم و به دلایل مختلف آنها را کتمان کنیم، همان چیزهایی است که به آن میگویند دروغهای عیان. در حقیقت زمانهایی ممکن است به دلایلی که خیلی مرتبط هم نباشد، افراد آرامآرام ترجیحات واقعی خود را انگار عیان میکنند و ما با یک پدیده غیرقابل پیشبینی مثل یک اعتراض گسترده مواجه میشویم. این کتاب موضوع را خیلی خوب باز میکند، اما اگر میخواهیم این اتفاق نیفتد، باید تلاش کنیم دوگانه ترجیحات نهان در مقابل ترجیحات عیان را از بین ببریم تا افراد همان چیزی باشند که فکر میکنند و دوست دارند باشند. متاسفانه با توجه به فاصلهای که ایجاد شده است، افراد در مسیر اجتماعی آن چیزی را که واقعا هستند، نشان نمیدهند.
نمود آن را میتوان در پوشش، باورها و رفتار آنها مشاهده کرد. در عین حال تلاش داریم از بالا و بیرون یک تلقی ایجاد کنیم که ما همه از یک جنس هستیم. اما زمانی که افراد به هر دلیلی و با یک تلنگر، فشار یا حادثهای، واقعیت خود را نشان دهند، با چیزی مواجه میشویم که اصلا تصور نمیکردیم. در ریاضی میگویند اتفاق غیرخطی افتاده است. به نظر میرسد در اعتراضات اخیر بخشی از آن حقایق نهان، عیان شد و این در حقیقت تلنگری است به سیاستگذاران که بیشتر ببینند، بشنوند و تلاش کنند که این فاصله آن قدر زیاد نشود که ما شاهد حوادثی اینچنینی باشیم.
بحرانهای اقتصادی میتوانند بحرانهای اجتماعی را ایجاد یا تشدید کنند یا موضوع برعکس است؟
آنچه من بیشتر در بخش مطالعات دیدهام، در حقیقت موضوعات اقتصادی به سمت مباحث اجتماعی حرکت میکنند. البته مسائل اجتماعی بسیار در هم تنیده است. اما اگر بخواهم ساده آن را بگویم، این مباحث اقتصادی است که به موضوعات اجتماعی دامن میزند. البته در درازمدت، وقتی جامعهای با ثبات و سرمایه اجتماعی بالا داشته باشیم، این موضوع خود میتواند به رونق اقتصاد جامعه نیز کمک کند. اما در کوتاهمدت، آنچه اولویت دارد، موضوعات اقتصادی است. در شرایطی که وضعیت اقتصادی مناسب باشد و حال جیب مردم خوب باشد، حال دلشان هم کمکم بهتر میشود، اما با جیبهای خالی هیچوقت حال دلشان خوب نخواهد بود.
با توجه به تورم پایدار و ۴۰ درصدی که در یک دهه کم و بیش استمرار داشته، در حالی که این تجربه را ظرف۴۰ سال قبل از آن تنها دوبار داشتهایم، این تورم و تداوم آن را تا چه اندازه میتوان در اعتراضات موثر دانست؟
بله و حتما موثر است. تورم را اگر از نظر اجتماعی بخواهیم ببینیم، همانطور که اقتصاد را دچار فرسودگی میکند، روح آدمی را هم دچار فرسودگی میکند. آن هم خیلی آهسته مانند موریانهای که دیده نمیشود، اما در وجود همه ما هست و تاثیر خودش را میگذارد. این حرکت اینقدر آهسته، پیوسته و زیرپوستی است، که طبیعتا برای یک دوره کوتاه ممکن است آن را نبینیم، چرا که به این بیماری مزمن تورم عادت کردهایم. ولی حتما تاثیر جدی و ماندگاری میگذارد. میتوان بخشی از این اعتراضات را به انباشت فشاری که مردم ظرف سالهای مختلف تحمل کردهاند، نسبت داد.
همانطور که رخداد این ماجرا آهسته و موریانهوار است و ذرهذره در ابعاد اجتماعی و اقتصادی ورود کرده است، قطعا راهحل موثر نیز با سرعت اتفاق نمیافتد. حالا اگر قرار باشد وضعیت اصلاح شود، چه شیوههایی را باید به کار برد؟
نه، ما در بنبست قرار نداریم. در گام نخست به نظرم حداقل کاری که میتوان انجام داد همکاری و همدلی با خواستههای مردم است. به این معنا که بشنویم و ببینیم و انکار و سرکوب نکنیم. متوجه باشیم که نباید این خشم و نارضایتی موجود را انکارش کرد.در میانمدت، باید بدنه حکمرانی ما یک بازبینی اساسی در آن بشود که بتواند این جمعیت جوان و اقتصاد در حقیقت آشفته را راه ببرد. ما بحرانهای اساسی در کشور داریم؛ لازمه حل آن دانش تخصصی و یک برنامهریزی دقیق است که تکنوکراتها و بوروکراتها باید همراه آن نیز باشند. ما در همه اینها واقعا چالش داریم. خیلی مشخص نیست که ماشین اقتصاد ما در کدام جهت و با چه برنامهای حرکت میکند. ما نیازمند متخصصان دلسوزی هستیم که این کشور را دوست دارند و آماده کمک هستند، اما کمتر به آنها توجه شده است.