در آخرین مصاحبه فریدمن مطرح شد
نفع شخصی یعنی تعقیب ارزشها
مترجم: دکتر جعفر خیرخواهان
آیا فکر میکنید دولت یاد گرفته است که عرضه پول را چگونه مدیریت کند؟
من فکر میکنم این درس یاد گرفته شده است اما فکر نمیکنم برای همیشه دوام بیاورد. دیر یا زود دولت میخواهد بدون اینکه مالیاتی از مردم بگیرد شروع به تهیه منابع مالی برای خود کند. او میخواهد پولی را خرج کند که به وی تعلق ندارد.
مترجم: دکتر جعفر خیرخواهان
آیا فکر میکنید دولت یاد گرفته است که عرضه پول را چگونه مدیریت کند؟
من فکر میکنم این درس یاد گرفته شده است اما فکر نمیکنم برای همیشه دوام بیاورد. دیر یا زود دولت میخواهد بدون اینکه مالیاتی از مردم بگیرد شروع به تهیه منابع مالی برای خود کند. او میخواهد پولی را خرج کند که به وی تعلق ندارد.
از این رو من نمیتوانم هم عقیده با کسانی باشم که نرخ تورم 2درصدی را برای20 سال آینده پیشبینی میکنند. مقاومت در برابر این وسوسه که دولت به چنین پولی دست نزند، بسیار دشوار است. مشکل بنیادی این است که نباید نهادی مثل فدرال رزرو (بانک مرکزی آمریکا) داشته باشید که موفقیت آن به تواناییهای رییس آن بستگی داشته باشد. ترجیح نخست من از میان بردن فدرال رزرو است که قرار نیست چنین اتفاقی بیفتد.
من اینک میخواهم درباره نظام آموزشی و تحصیلی و به ویژه درباره کوپن یا بن آموزش صحبت کنم زیرا میدانم که آنها عزیزکردههای شما هستند. چرا فکر میکنید معلمان عضو اتحادیهها مخالف این کوپنها هستند؟
یک وقتی از رییس انجمن ملی آموزش و پرورش پرسیده شد چه وقت اتحادیه وی میخواهد کاری برای دانشآموزان انجام دهد. او جواب داد هر زمان دانشآموزان آنقدر بزرگ شوند، که بتوانند عضو اتحادیه شوند اتحادیه به فکر آنها خواهد بود و پاسخ درست همین بود. چرا؟ مسوولیت وی به عنوان رییس انجمن ملی آموزش و پرورش، خدمترسانی به اعضای اتحادیه یعنی معلمان بود نه خدمت به اهداف عمومی. من عمل او را تایید میکنم: این اتحادیه کارگری در خدمت به اعضای خود بسیار موفق بوده است. اما در این فرآیند، نظام آموزش و پرورش آمریکا را نابود کرده است. مگر آموزش و پرورش وظیفه این اتحادیه است. این تقصیر ما بوده است که اجازه دادهایم اتحادیه، برنامه کار آموزش و پرورش را تعیین کند. به این واقعیت نگاه کنید: دو حوزه در آمریکا هست که از بیماری یکسانی رنج میبرند، آموزش و پرورش یکی از آن دو و مراقبت از سلامتی یکی دیگر از آن دو است. آنها هر دو از این بیماری رنج میبرند که نظامی که باید پایین به بالا باشد را این بیماری تبدیل به نظام بالا به پایین کرده است. آموزش و پرورش یک قضیه ساده است. هدف و مقصود عمومی ساختن مدارس آجری نیست که دانشآموزان در آنجا آموزش
ببینند. هدف عمومی ارائه آموزش است. این گونه به این قضیه نگاه کنید: اگر بخواهیم به تولید کالایی یارانه بدهیم دو روش برای این کار وجود دارد. میتوانیم یارانه را به تولیدکننده یا به مصرفکننده بدهیم. در مورد آموزش و پرورش ما به تولیدکننده یعنی به مدارس و معلمان یارانه میدهیم. اگر در عوض به مصرفکننده یعنی به دانشآموزان یارانه بدهیم باعث ایجاد رقابت خواهد شد. دانشآموز حق انتخاب پیدا میکند تا به کدام مدرسه برود و در نتیجه مدارس مجبور خواهند شد بهتر شوند و تقاضاهای دانشآموزان را تامین کنند. با اینکه در کتاب آزادی انتخاب بسیاری مسائل سیاستی بحث شده است شما بیشترین توجه را به آموزش و پرورش و به کوپنهایی معطوف داشتهاید که یک شیوه اصلاح آموزش و پرورش هستند. چرا اینقدر روی این مساله تمرکز کردید.
من نمیدانم چگونه میتوانیم جامعه شایستهای داشته باشیم در حالیکه در دنیایی زندگی کنیم که بین داراها و نادارها تقسیم شده باشد به طوری که داراها به نادارها یارانه میدهند. در نظام آموزشی کنونی ما، نزدیک به ۳۰درصد نوجوانانی که دبیرستان را شروع کردهاند هرگز به پایان نمیرسانند. آنها محکوم به کار در مشاغل کمدرآمد هستند. آنها محکوم به زندگی در وضعیتی هستند که در ته جدول قرار دارد. این شرایط ما را به سمت دو دستگی و جامعهای متفرق پیش میبرد. به سمت جامعهای چند لایهای میرویم به جای جامعهای که همکاری و درک عمومی وجود داشته باشد. نرخ سواد واقعی در ایالات متحده امروز قطعا کمتر از آمریکای ۱۰۰ سال قبل است. تا پیش از اینکه دولت حضور و مداخلهای در نظام آموزشی پیدا بکند اکثریت نوجوانان به مدرسه میرفتند، با سواد میشدند و قدرت یادگیری پیدا میکردند. این مایه شرمساری و خفت است که در کشوری مثل ایالات متحده ۳۰درصد نوجوانان هرگز از دبیرستان فارغالتحصیل نمیشوند. من حتی آن کسانی که در دوران دبستان ترک تحصیل میکنند را ذکر نکردم. فضاحت بار است که این همه آدم نمیتوانند بخوانند و بنویسند. برای من دشوار است ببینم
چگونه میتوانیم یک جامعه آزاد و شایسته را همچنان حفظ کنیم در حالیکه بخش بزرگی از جامعه ما محکوم به فقر و دریافت اعانه باشند.
نظرتان در مورد عملیات کوپن چیست فکر میکنید به خوبی پیش میرود؟
نه، من تصور میکنم خیلی کند پیش میرود. اگر موفقیتی هم داشتهایم تقریبا در حوزه کوپنهای سقف درآمدی بوده است. همانطور که میدانید دو نوع کوپن داریم: یکی کوپن نیکوکاری است که به افراد زیر سقف درآمد معین داده میشود. دیگری کوپن آموزش و پرورش است که اگر بخواهیم این کوپنها را یک شیوه متحول ساختن نظام آموزشی بدانیم در دسترس هر کسی قرار میگیرد. چگونه میتوان این کوپنها را در دسترس هرکسی قرار داد؟ نخست اینکه آموزش باید موضوعی ایالتی و محلی باشد نه فدرال و کشوری. قانون قرارداد با آمریکا در ۱۹۹۴ خواهان حذف وزارت آموزش و پرورش بود. از آن زمان تاکنون، بودجه وزارت آموزش و پرورش سه برابر شده است. این روند باید معکوس شود. نکته دیگر اینکه آموزش باید موضوعی خانوادگی و مربوط به والدین باشد. مسوولیت تعلیم و تربیت کودک با والدین است. اما برای اینکه آن را موضوعی خانوادگی بسازیم باید وضعیتی داشته باشیم که والدین آزادی انتخاب مدارسی که کودکانشان در آن درس بخوانند را داشته باشند. در حال حاضر آنها آزاد نیستند تا این کار را بکنند. امروزه این مدارس هستند که بچهها را انتخاب میکنند. بچهها براساس جغرافیا و محل سکونت به مدارسی
ارجاع داده میشوند که در آنجا زندگی میکنند. بر عکس این وضعیت من میگویم که اگر دولت میخواهد پولی صرف آموزش و پرورش کند این پول باید همراه با بچه حرکت کند. هدف از چنین مخارجی باید بهوجود آوردن بچههایی تحصیلکرده و فرهیخته باشد نه ساختمانهایی زیبا و عالی. برای رسیدن به چنین هدفی باید یک کوپن سراسری داشته باشیم. همانطور که در سال ۱۹۸۰ گفتم ما باید مقدار پولی که اینک صرف آموزش و پرورش میکنیم را برداریم و آن را بر تعداد بچهها تقسیم کنیم و آن مبلغ پول را به هر پدر و مادر به شکل کوپن بدهیم. اینجا است که پدر و مادر تصمیم میگیرند آزادانه در کدام مدرسه خرج کنند.
من یک پرسش دیگر دارم. شما از جامعهای صحبت میکنید که مردم شخصا مراقب و مواظب خودشان هستند چون آنها بیشتر از هر کسی دیگر خودشان را میشناسند و اگر چنین اجازهای به آنها بدهیم آنها به اوج موفقیت و بالندگی میرسند. اما شما در عین حال، مبارز راه حقوق دیگران هستید. برای مثال در کتاب آزادی انتخاب در عبارتی که بسیار محکم و مستدل است میگویید آنچه اهمیت دارد وجود یک اقلیت کوچک است. پس آیا این یکی از نقاط ضعف بازار آزاد نیست که نیازمندی مردم شدیدا بااستعداد و بیطرف است که بتوانند از آن دفاع کنند؟
نه، ابدا اینطور نیست. نفع شخصی آن قماش مردمی که شما الان توصیف کردید باعث ارتقا و بهبود سیاست عمومی میشود. منظور از نفع شخصی یعنی آنچه آنها علاقهمند به انجامش هستند. برای مثال نفع شخصی من از تحصیل در رشته اقتصاد چه بود؟ نفع شخصی من از آنجا شروع شد که میخواستم رمز و راز و معمای واقعی بحران بزرگ را درک کنم. نفع شخصی من تلاش برای درک کردن این موضوع بود که چرا این بحران اتفاق افتاد و اینکه از آنچه انجام میدادم لذت میبردم. این نفع شخصی من بود. از آن طریق من شروع به یادگرفتن چیزهایی کردم و معرفت و آگاهی کسب کردم. پس از آن علاقه شخصی من به این سمت رفت که سایر اشخاص نیز همان چیزهایی که من درک کردم را درک کنند و اقدام مناسب و درخوری را بکنند.
آیا نفع شخصی را هر آنچه که فرد میخواهد تعریف میکنید؟
بله، نفع شخصی آن چیزی است که فرد خواهانش است. بگذارید مثالی بزنم. مادر ترزا کاملا براساس نفع شخصی کار میکرد. منظور از نفع شخصی، نفع شخصی حقیر و تنگنظرانه نیست. منظور از نفع شخصی، نفع شخصی پولی نیست. منظور از نفع شخصی، تعقیب آن چیزهایی است که برای شما ارزشمند هستند، اما شما همچنین میتوانید دیگران را نیز ترغیب نمایید که برای آن ارزش قائل شوند.
چنین چیزهایی معمولا فراتر از نفع مادی آنی هستند.آیا منظورتان این است که نفع شخصی معادل از خودگذشتگی و ایثار است؟
اگر میخواهید ببینید این نوع نفع شخصی که من توضیح دادم چقدر فراگیر است کافی است به مبالغ پولهایی که پس از توفان کاترینا کمک شد نگاه کنید. آن یک نمایش عظیم از نفع شخصی بود: نفع شخصی آدمهایی که در این مورد خاص در کمک به سایران متجلی گشت. نفع شخصی اگر به درستی فهمیده شود به نفع کل جامعه عمل میکند.
باید این نکته را روشن سازیم که تنها دلیلی که ما آزادی داریم این است که دولت تا حد زیادی ناکارا است. اگر دولت در خرج کردن تقریبا 40درصد درآمد ما که اینک تحت مدیریت و کنترل او است کارایی داشت، ما از آزادی کمتری نسبت به آنچه امروز داریم برخوردار بودیم.
آخرین کتاب فریدمن و همسرش
ارسال نظر