سیاست کج‌دار و مریز قاهره در برابر تهران و ریاض

رحمان قهرمانپور
کارشناس مسائل خاورمیانه

بروز برخی تنش‌ها و اختلافات میان مصر و عربستان در ماه‌های اخیر باعث شده چشم انداز روابط دو کشور مهم عربی با برخی ابهامات روبه‌رو شود. مساله مصر به موقعیت این کشور در جهان عرب و نقش رهبری و هژمونیکی که از زمان جمال عبدالناصر برای خود قائل بوده است، مربوط می‌شود.

مصری‌ها چه به لحاظ فرهنگ سیاسی خودشان و چه به لحاظ سیاست‌های عملی‌شان همواره خود را رهبر طبیعی جهان عرب می‌دانستند و می‌دانند. در این محاسبات قاهره، به‌طور طبیعی عربستان نقش درجه دو دارد. یعنی در وهله نخست، مصر قرار دارد و پس از آن کشورهایی مانند عربستان و عراق دوران صدام قرار می‌گیرند. اما این روند با اتفاقاتی که در سال 2011 در مصر افتاد، دچار یک نوع اختلال جدی شد. یعنی با روی کار آمدن محمد مرسی، رئیس‌جمهور سابق مصر، نخبگانی که از زمان ناصر در قدرت بودند، حاشیه نشین شدند و سپس نخبگان قدیمی طرفدار «حسنی مبارک» رئیس‌جمهور اسبق مصر، کودتایی را علیه مرسی انجام دادند و مصر در وضعیت فعلی قرار گرفت. بنابراین، اتفاقات داخلی مصر و ضعف مشروعیت ژنرال عبدالفتاح السیسی، رئیس‌جمهور کنونی که در نهایت از طریق یک شبه کودتا بر سر کار آمد، باعث شده که مصر نتواند آن موقعیتی را که در گذشته در جهان عرب ایفا می‌کرد، امروز نیز ایفا کند. حتی موقعیتی را که در دهه 90 و در زمان مبارک ایفا می‌کرد نیز نمی‌تواند ایفا کند. مصر در مساله فلسطین و مذاکرات میان اسرائیلی‌ها و اعراب همواره نقش میانجی را داشت. اما امروز، قاهره نمی‌تواند چنین نقشی را ایفا کند و تقریبا می‌توان گفت که چند سال است که مساله فلسطین در خاورمیانه به حاشیه رفته است. بنابراین ریشه مساله را باید در افول نقش منطقه‌ای مصر در جهان عرب و منطقه خاورمیانه جست‌وجو کرد و این در شرایطی است که هنوز مصری‌ها خود را به‌طور طبیعی، رهبر جهان عرب می‌دانند. بنابراین در اینجا با یک پارادوکس مواجه می‌شویم؛ از یک طرف مصر همچنان خود را رهبر جهان عرب می‌داند ولی از طرف دیگر نه توان اقتصادی این کار را دارد و نه جامعه بین‌المللی مشروعیت لازم را برای السیسی قائل است. در چنین فضایی بود که پادشاه عربستان نسبت به خرید یک جزیره در مصر اقدام کرد؛ واکنش افکار عمومی مصر به این مساله بسیار شدید بود تاجایی که دیوان عالی مجبور شد که فروش این جزیره را به عربستان منتفی کند.

این اتفاق بسیار حائز اهمیت است؛ زیرا در شرایطی که همه گمان می‌کردند «السیسی» بر اوضاع مسلط است و کسی نسبت به تصمیمات او اعتراض نخواهد کرد، به یک باره افکار عمومی در مقابل این اقدام دولت به پا می‌خیزد و آن را به نوعی تحقیر مصر از سوی عربستان می‌داند. بنابراین قاهره نگران آن است که در شرایط موجود، عربستان موقعیت آنها را در جهان عرب بگیرد و آنها نتوانند نقش رهبری خود را در جهان عرب ایفا کنند.

اما در طرف دیگر داستان یعنی طرف عربستان سعودی، مقامات ریاض احساس می‌کنند که شرایط بی نظیری در منطقه به وجود آمده تا بتوانند در غیاب رهبری مصر بر جهان عرب، رهبری خود را از شبه جزیره عربی بر کل جهان عرب تسری بدهند. بنابراین، ریشه اقدامات بلندپروازانه عربستان در قبال سایر کشورهای منطقه را باید در این ارزیابی جست‌وجو کرد. در واقع ریاض این ارزیابی را دارد که در شرایط تضعیف مصر، بهترین موقعیت برای آنها پدید آمده تا بتوانند در خاورمیانه تبدیل به قدرت برتر و هژمونیک شوند. ضمن اینکه عربستان توان مالی لازم را نیز دارد. این در حالی است که مصر از دیرباز، یعنی از زمان ناصر همواره مشکل مالی داشته است. زیرا مصر کشور فقیری است که بیشترین شورش‌ها نیز در این کشور، شورش نان بوده است. اما عربستان چنین مشکلی ندارد و به اندازه کافی پول دارد. در عین حال علاوه بر ایدئولوژی سکولار پان عربیسم ناصر، یک ایدئولوژی جدید مذهبی به نام وهابیت، توسعه یافته که جذابیت آن برای توده‌ها از پان عربیسم بیشتر است. در چنین شرایطی عربستان احساس می‌کند که پیش‌شرط‌های لازم را برای تبدیل شدن به اصلی‌ترین بازیگر جهان عرب دارد و در این راستا با ایران نیز به تقابل برخاسته که این مساله به نوعی برای پان عربیست‌ها نیز جذابیت دارد. در نتیجه مصر نگران آن است که عربستان در عراق، لبنان و مساله فلسطین جای پای خود را محکم کند و قاهره در صورت بهبود شرایطش نتواند دوباره به این حوزه‌ها بازگردد. از طرف دیگر عربستان نیز احساس می‌کند که مصر می‌تواند مانعی جدی در برابر بلندپروازی‌های منطقه‌ای عربستان باشد. بنابراین، ریشه اختلافات قاهره-ریاض به این مسائل مربوط می‌شود.

از سوی دیگر ریاض از مخالفت با ایران به دنبال دو هدف عمده است؛ نخست اینکه سنی‌های وهابی را به سمت خود جذب کند و بگوید که ایران امپراتوری شیعه است. بنابراین به اعتقاد عربستان، این سنی‌ها باید از فرصتی که عربستان ایجاد کرده برای مهار شیعه استفاده کنند. دیگر اینکه عربستان می‌خواهد به ناسیونالیست‌ها و پان عربیست‌های جهان عرب این پیام را بدهد که اگرچه جمال عبدالناصر نتوانست ایران را مهار کند اما امروز عربستان در مقابل ایران ایستاده است. ریاض با طرح این مساله نیز به دنبال جلب حمایت اعراب سنی و ناسیونالیست است.

بنابراین عربستان سعودی در این بازی که آغاز کرده به شدت به ایران نیاز دارد. زیرا ایران آن «دگر»، رقیب یا دشمنی است که می‌تواند به عربستان کمک کند تا در سال‌های آینده بتواند نقش رهبری جهان عرب را به عهده بگیرد. تحلیل ریاض این است که رسیدن به موقعیت رهبری جهان عرب از راه ایران می‌گذرد. در این ماجرا مصر بین دو قدرت منطقه‌‌ای قرار گرفته است؛ از یک سو اگر بخواهد به ایران نزدیک شود، طبیعتا چون ایران یک کشور شیعه و رقیب منطقه‌ای بالقوه برای مصر است، احتیاط می‌کند و در عین حال نگران واکنش تند ریاض است. پس قاهره نمی‌تواند از یک حدی بیشتر به ایران نزدیک شود. از سوی دیگر اگر مصر بخواهد به عربستان نزدیک‌تر شود به‌طور طبیعی این حرکت از نظر ایران به معنای همراهی قاهره با ریاض است. این در حالی است که مصر نمی‌خواهد چنین هزینه‌ای را بپردازد، زیرا در موقعیتی نیست که بخواهد در مقابل تهران یا ریاض قرار بگیرد. از این رو قاهره در برابر ایران و عربستان، کج دار و مریز پیش می‌رود. یعنی در مواردی که به ایران نزدیک می‌شود تلاش می‌کند که هوای عربستان را داشته باشد و مقاطعی که به عربستان نزدیک می‌شود بالعکس سعی می‌کند ایران را نیز از دست ندهد. مصر با این سیاست‌ها در پی آن است که از معادلات منطقه‌ای حذف نشود و به نوعی در انتظار حوادث بعدی است تا ارزیابی کند که آیا می‌تواند مجددا به‌عنوان یک قدرت به منطقه بازگردد یا خیر.