استقراض دولت از بانک مرکزی
نویسنده: «نیک رو» استاد اقتصاد دانشگاه «کارلتون» کانادا
گروه اقتصاد بینالملل: استقراض دولت از بانک مرکزی امری است که در ادبیات اقتصادی و در دورههای مختلف مدافعان و مخالفان زیادی داشته است. در این نوشته با مطرح کردن سناریوهای مختلف برای مسیرِ پولهای چاپ شده توسط بانک مرکزی به این نتیجه میرسیم که پولهای چاپ شده بانک مرکزی همواره و تحت هر سناریویی توسط دولت خرج میشود و استقراض دولت از بانک مرکزی امری غیرقابل اجتناب است و به همین دلیل دفاع یا مخالفت با این فرآیند موضوعیت ندارد.
نویسنده: «نیک رو» استاد اقتصاد دانشگاه «کارلتون» کانادا
گروه اقتصاد بینالملل: استقراض دولت از بانک مرکزی امری است که در ادبیات اقتصادی و در دورههای مختلف مدافعان و مخالفان زیادی داشته است. در این نوشته با مطرح کردن سناریوهای مختلف برای مسیرِ پولهای چاپ شده توسط بانک مرکزی به این نتیجه میرسیم که پولهای چاپ شده بانک مرکزی همواره و تحت هر سناریویی توسط دولت خرج میشود و استقراض دولت از بانک مرکزی امری غیرقابل اجتناب است و به همین دلیل دفاع یا مخالفت با این فرآیند موضوعیت ندارد.
بانک مرکزی پول چاپ میکند و به دولت قرض میدهد و سپس دولت، دیر یا زود، آن را در بودجه وارد و خرج میکند. این مخارج میتواند بهصورت کاهش مالیات و جایگزینی مالیات کاهش یافته یا بهصورت افزایش پرداختهای انتقالی مانند یارانههای نقدی باشد. استقراض دولت از بانک مرکزی، آنطور که در فرآیند مذکور شرح داده شد، از دیدگاهی فرآیندی بد و مخرب است و باید ممنوع شود (دیدگاه سنتی) و از نقطهنظری دیگر سازنده است و باید برای همه دولتها اجباری باشد (دیدگاه تحولگرایان).
استقراض دولت از بانک مرکزی فرآیندی بسیار سنتی است و همواره انجام میشده است و حتی بانک مرکزی کانادا (بانک کانادا) هماکنون نیز به دولت کانادا از این طریق قرض میدهد. در هر صورتی بانک کانادا مقداری از اوراق قرضه دولت کانادا را خریداری میکند. آیا اهمیتی دارد که این اوراق را از دولت بهصورت مستقیم خریداری کند یا بهطور غیرمستقیم از شخص ثالثی بخرد؟ در واقع خریدن اوراق قرضه دولتی توسط بانک مرکزی به هر شکلی که باشد معادل وام به دولت خواهد بود.
از زاویه دیگر، فرض کنیم بانک کانادا در تصاحب دولت کانادا باشد (که در واقعیت نیز چنین است) و بانک کانادا تمام سود حاصل از فعالیتهای خود را به دولت پرداخت کند (که در واقعیت نیز چنین میکند) بنابراین هیچ اهمیتی ندارد که تحت چه نرخ بهرهای بانک کانادا به دولت کانادا قرض میدهد. فرض کنیم با افزایش نرخ بهره قرضدهی به دولت، بانک کانادا بتواند مقداری سود کسب کند، چون در انتهای دوره باید این سود را به دولت بدهد، پس یک حلقه شکل میگیرد و بنابراین نرخ بهره وامدهی بانک مرکزی به دولت کاملا بیاهمیت خواهد بود.
در سناریویی دیگر، فرض کنیم بانک مرکزی، اوراق قرضه دولتی را نخرد و به جای آن به خرید اوراق قرضه شرکتی و تجاری روی بیاورد، در این صورت مردم به جای خرید اوراق قرضه شرکتی به خرید اوراق قرضه دولتی روی میآورند. البته با توجه به تفاوت در ریسک و (در نتیجه) در بازده این دو نوع اوراق قرضه، این اوراق کاملا جانشین یکدیگر نیستند ولی تفاوت ماهوی با یکدیگر ندارند. در این حالت، دولت بهرهای را که باید به بانک مرکزی میپرداخت به مردمی میپردازد که در پروفایل سرمایهگذاری خود اوراق قرضه دولتی را جایگزین اوراق شرکتی کردهاند. ولی در تحلیل کلان، کل جامعه را در نظر میگیریم و میگوییم دولت بهره قرضه را به مردم پرداخت میکند و از طرف دیگر مردم (بخشی که اوراق شرکتی منتشر کردهاند) به بانک کانادا بهره (بابت اوراق قرضه شرکتی خریداری شده توسط بانک کانادا) پرداخت میکند. در اینجا، بانک کانادا سود حاصل از این فعالیت خود را به دولت میدهد. یعنی در نهایت و از دید کلان اقتصاد، استقراض دولت از بانک مرکزی فرآیندی است که در قالب سنتی آن رخ میدهد و حتی اگر جلوی آن را به نحوی بگیریم باز از مسیرهای مشابه اتفاق میافتد. یعنی فرآیندی ناگزیر و قطعی در اقتصاد است. در همه نکات فوق باید اهمیت داشتن دیدگاه کلان را درک کرد. مثلا اگر من به فرد الف پولی قرض بدهم و فرد الف به فرد ب و فرد ب به فرد ج و فرد ج به فرد د، آیا میتوان گفت من بهصورت غیرمستقیم به فرد د پول قرض دادهام؟ بلی. ولی شاید اگر دقیقا روی پولهایی که به وی قرضدادهام ردیاب نصب کنم در نهایت به فرد د نرسد. به همین نسبت نیز داشتن دیدگاه کلان برای کل نقدینگی جامعه در تحلیلهای فوق ضروری است.
بنابراین نتیجه میگیریم که اگر دولت صاحب بانک کانادا باشد که چنین نیز هست، استقراض دولت از بانک مرکزی تحت هر نرخ بهرهای فرآیندی است ناگزیر و قطعی و نمیتوان هیچگونه ارزشگذاریای در اینباره کرد؛ یعنی به خودی خود این استقراض نه خوب است و نه بد، بلکه واقعیتی است که چه بخواهیم چه نه، اتفاق میافتد. حال فرض کنیم قانونی به این شکل تصویب شود که دولت باید فقط از بانک مرکزی استقراض کند و بانک مرکزی نیز موظف است فقط به دولت قرض بدهد. در اینصورت سیاستهای پولی و مالی به یکدیگر قفل میشوند یعنی کسری بودجه دولت دقیقا به همان میزانی است که بانک مرکزی پول چاپ کرده است. یعنی در هر دوره اجرای یک سیاست پولی انبساطی معادل یک سیاست مالی مشابه است با همان میزان پول. در چنین شرایطی دولت نمیتواند مثلا هم مازاد بودجه داشته باشد و در عین حال با چاپ پول و تزریق آن به جامعه سیاست پولی انبساطی اعمال کند. این قانون محدودیتی را سبب میشود که بهره و سودی در پی ندارد. هرچند در اقتصاد گاهی افزودن یک قید اضافی به یک سیستم سبب میشود مطلوبیت بازیگران افزایش پیدا کند، ولی این قید در این شرایط چنین اثری برای دولت نخواهد داشت.
در سناریویی دیگر، فرض کنیم بانک کانادا با چاپ پول دارایی بخرد. از این داراییها بهرهای کسب میکند و سودی عاید وی میشود. در نهایت این سود را به دولت کانادا میدهد و دولت آن را، دیر یا زود، خرج میکند. پس میتوان گفت هر پولی را که بانک مرکزی چاپ کند در نهایت توسط دولت خرج میشود. ولی مسالهای که در این میان اهمیت دارد زمان آن است. استقراض دولت از بانک مرکزی امری است غیرقابل اجتناب و در هر حالتی اتفاق میافتد ولی اینکه دولت چه زمانی آنها را خرج میکند و این پول در کدام دوره به چرخه اقتصاد وارد میشود اهمیت دارد. پولی را که در این ماه بانک مرکزی چاپ کرده است میتواند در همین ماه خرج شود یا یک سال دیگر یا حتی یک دهه دیگر خرج شود. بنابراین در تمام سناریوهای ممکن هر پولی که بانک مرکزی چاپ کند از هر کانالی که عبور کند در نهایت پولی است که دولت آن را بهعنوان قرض از بانک مرکزی، خرج خواهد کرد. پس این مساله که استقراض دولت از بانک مرکزی امری خوب یا بد است موضوعیت ندارد و تنها این سوال اهمیت دارد که چه زمانی دولت این پول را خرج میکند.
ارسال نظر