اکونومیست خواستار سه اصلاح بنیادین در سنجش GDP شد
تغییر متر درجه رفاه
اقتصاد بینالملل: نشریه اکونومیست در سرمقاله این هفته خود به نقد تولید ناخالص داخلی به عنوان معیار سنجش رفاه، رشد و کیفیت زندگی پرداخته، موضوعی که اخیرا مورد توجه اقتصاددانان قرار گرفته است. به عقیده این نشریه، تولید ناخالص داخلی که محصول شرایط اقتصادی پس از جنگ جهانی دوم بود و برای سنجش ظرفیت تولید یک کشور تعریف شده بود، دیگر قابلیت عملکرد سنتی خود یعنی سنجیدن میزان رفاه و کیفیت زندگی را در جامعه ندارد. برای مثال تولید ناخالص داخلی نیجریه در سال ۲۰۱۴ رشدی به اندازه ۸۹ درصد داشت؛ ولی آیا معیارهای رفاه طی یکسال به این اندازه در کشور رشد کرده است؟ در واقع توان تولید ناخالص داخلی برای سنجش میزان ارزش افزوده شده در اقتصاد و نیز به عنوان معیاری برای رفاه بسیار مورد تردید قرار گرفته است.
اقتصاد بینالملل: نشریه اکونومیست در سرمقاله این هفته خود به نقد تولید ناخالص داخلی به عنوان معیار سنجش رفاه، رشد و کیفیت زندگی پرداخته، موضوعی که اخیرا مورد توجه اقتصاددانان قرار گرفته است. به عقیده این نشریه، تولید ناخالص داخلی که محصول شرایط اقتصادی پس از جنگ جهانی دوم بود و برای سنجش ظرفیت تولید یک کشور تعریف شده بود، دیگر قابلیت عملکرد سنتی خود یعنی سنجیدن میزان رفاه و کیفیت زندگی را در جامعه ندارد. برای مثال تولید ناخالص داخلی نیجریه در سال ۲۰۱۴ رشدی به اندازه ۸۹ درصد داشت؛ ولی آیا معیارهای رفاه طی یکسال به این اندازه در کشور رشد کرده است؟ در واقع توان تولید ناخالص داخلی برای سنجش میزان ارزش افزوده شده در اقتصاد و نیز به عنوان معیاری برای رفاه بسیار مورد تردید قرار گرفته است. برای سالهای پس از جنگ جهانی افزایش تولید ناخالص داخلی با رشد رفاه و کیفیت زندگی همراه بوده است. ولی در سالهای اخیر تولید ناخالص، هرچند به کندی، افزایش داشته، ولی سطح رفاه تغییر چندانی نکرده است. یکی از دلایل اصلی آن افزایش نابرابری درآمدی در اقتصاد است: درآمد حقیقی (درآمد تعدیل شده با تورم) خانوارهای با سطح درآمد میانه جامعه در اقتصاد آمریکا طی ۲۵ سال گذشته تقریباً ثابت مانده است.
نشریه اکونومیست برای اصلاحات در روند سنجش رفاه و توفیقهای اقتصادی سه تغییر اساسی را پیشنهاد میکند. آسانترین آن، تغییر و بهبود در نحوه اندازهگیری تولید ناخالص داخلی است. نحوه جمعآوری دادههای مربوط به تولید ناخالص داخلی باید بیشتر بر آمارهای مالیاتی، جستوجوهای اینترنتی و دیگر آمار و دادههای مدرن مانند تراکنشهای کارتهای بانکی متمرکز باشد. از آنجا که بسیاری از شرکتهای خصوصی قیمت محصولات خود را در وبسایتها به صورت آنلاین وارد میکنند مسیر مناسبتری را برای اندازهگیری دادههای مربوط به تورم مهیا کردهاند. تغییر دوم باید از کشورهای ثروتمند که اقتصاد آنها خدماتمحور است شروع شود. این کشورها باید معیار جدید و مناسبتری را برای تولید ناخالص داخلی معرفی کنند که تفاوتهای اساسی با نمونه قبلی داشته باشد. فعالیت زنان خانهدار که بدون دستمزد در خانه از افراد خانواده مراقبت میکنند باید با در نظر گرفتن کیفیت این خدمات در این معیار جدید لحاظ شوند. این معیار جدید باید روند مخارج مصرفی خانوارهای دهکهای مختلف درآمدی را به طور متفاوت مورد سنجش قرار دهد. هرچند این معیار جدید به نحو کارآتری مسیر و جریان درآمد را اندازه میگیرد، ولی متغیر سومی نیز لازم به معرفی و اندازهگیری است و آن ذخیره ثروت یک جامعه است. این ثروت شامل داراییهای دولت مانند پارکها و جادهها، سرمایههای نامشهود مانند ایدههای علمی، شبکههای آنلاین، برندها و طراحیهاست و در کنار اینها میزان ثروت خصوصی نیز باید افزوده شود. بنابراین، استهلاک جادهها و تخریب محیط زیست از میزان این ثروت در جامعه خواهد کاست. اعمال چنین تغییراتی نیاز به تحولات بنیادینی در نحوه فعالیت مؤسسات آماری و اقتصادی در جامعه دارد.
ساختار تولید ناخالص داخلی
«مجمع جهانی اقتصاد» نیز در مقالهای به نقد معیار تولید ناخالص داخلی و ضرورت بازنگری بنیادین آن پرداخته است. تولید ناخالص داخلی از لحاظ تئوری مجموع مصرف، سرمایهگذاری، مخارج دولتی و خالص صادرات (صادرات منهای واردات) را شامل میشود.این شاخص از مهمترین متغیرهای اقتصاد کلان است که از آن غالبا به عنوان معیار سنجش سطح رفاه و کیفیت زندگی و توان اقتصادی یک کشور استفاده میشود. به تازگی چین در کنگره ملی حزب کمونیست، نرخ رشد تولید ناخالص داخلی ۵/ ۶ تا ۷ درصد را به عنوان هدف سیاستهای اقتصادی کشور در نظر گرفته و در بسیاری از نشستهای بینالمللی مانند اتحادیه اروپا و جی۲۰ موضوع اصلی مورد بحث تغییرات و روند رشد این متغیر بوده است. هرچند تولید ناخالص داخلی تا حد زیادی با متغیرهایی چون سطح مناسب تحصیلات برای جامعه، کیفیت زیرساختها و عملکرد بازارها همبستگی قوی و مثبت دارد، ولی نمیتواند منعکسکننده بسیاری از جنبههای ضروری اقتصادی و اجتماعی که بر میزان کیفیت زندگی و رفاه موثرند، باشد.
ضعف تولید ناخالص داخلی به عنوان معیار سنجش رفاه
ضعف معیار تولید ناخالص داخلی در دنیای پیچیده امروزی و با پیشرفت سرسامآور فناوری، تغییرات ساختاری جمعیتی، افزایش نابرابریهای توزیع درآمد و ظهور معضلات زیستمحیطی بسیار پررنگتر شده است. «مجمع جهانی اقتصاد» ضعفهای عملکرد این معیار را در دنیای معاصر مورد نقد قرار داده و چندین دلیل برای آن برشمرده است.یکی از دلایلی که برای ضعف این معیار عنوان میکند این است که تنها میزان تولید را میسنجد و نحوه توزیع آن را در جامعه نشان نمیدهد. دومین دلیل دیگر نحوه تولید کالاها در جامعه است. به طور مثال برای کشوری که با استقراضهای خارجی دست به تولید و ارائه خدمات میزند معیار تولید ناخالص داخلی نحوه استفاده از این منبع را نشان نمیدهد و این مساله را نشان نمیدهد که نسلهای آینده باید پاسخگوی این استقراضها باشند. وقتی صندوقهای بازنشستگی کارآ نباشند این نسل آینده است که باید بار حقوق بازنشستهها را به دوش بگیرد و بخشی از تولید ادوار جاری در واقع انتقالی نادرست از منابع مالی نسلهای آینده است. چنین جابهجاییهایی ناشی از ضعف در کارآیی نظامهای مالی و اقتصادی در معیار تولید ناخالص داخلی بازتاب داده نمیشود. محدود بودن چرخه عمر محصولات تولیدی به سبب محدودیت منابع طبیعی به خصوص انرژیهای تجدیدناپذیر به عنوان کالاهای اولیه در چرخه تولید محصولات صنعتی عاملی دیگر است که تولید ناخالص داخلی آن را اندازه نمیگیرد. از طرف دیگر افزایش تولید در حالتی که چنان موجب آلودگی محیط زیست بشود که در آینده بخشی از هزینههای کشور یا در ابعاد وسیعتر دنیا باید در جهت رفع این آلودگیها صرف شود، در معیار مذکور نشان داده نمیشود. افزودن ارزش به اقتصاد میتواند صرفا با تولید بیشتر کالا همراه نباشد و بر همین اساس، میزان تولید، معیار مناسبی برای سنجش میزان کیفیت زندگی نیست. «اقتصاد مشارکتی» معیار خوبی برای مدلی از اقتصاد است که به جای تولید کالاهای موجود برای استفاده به اشتراک گذاشته میشود در ضمن آنکه به حفظ محیط زیست با مقدار کمتر تولید و در نتیجه بهرهبرداری کمتر از منابع طبیعی کمک میکند.
در این مدل، ارزشی که به اقتصاد افزوده میشود از طریق استفاده بهینه از کالاها و افزایش ساعات استفاده از کالاهای موجود است و نه افزایش در تولید کالاهای جدید و دقیقا به همین دلیل، با گسترش اقتصاد مشارکتی، معیار میزان تولید توانایی کمتری در انعکاس واقعیات رفاهی جامعه خواهد داشت. اگر هدف سیاستگذار را افزایش کیفیت زندگی و رفاه شهروندان بگیریم «شادی و نشاط» باید یکی از اهداف وی باشد. تحقیقات فراوانی نشان دادهاند که برای جوامع با سطوح و ساختار درآمدی مختلف و نظام سیاسی گوناگون این معیار صرفا با درآمد رابطه ندارد بلکه دیگر متغیرها نیز توضیحدهنده بخش اعظمی از تغییرات آن در جامعه است: تشکیل خانواده، سلامت جسمی و روانی، رضایت شغلی و داشتن امنیت شغلی. تحقیقی دیگر درباره کشورهای عضو سازمانهای همکاریهای اقتصادی و توسعه ( OECD) نشان میدهد اگر میزان فعالیت زنان خانهدار را در درآمد ملی به حساب بیاوریم، تولید ناخالص داخلی بین ۲۰ تا ۵۰ درصد افزایش خواهد یافت. بنابراین آیا دگرگونی ساختار جنسیتی در بازار نیروی کار و افزایش مشخصی در تولید ناخالص داخلی به همان نسبت ارزش افزوده اقتصاد را نشان میدهد؟
معرفی چند معیار جایگزین
بنابراین تردیدی نیست که زمان آن رسیده است تا پرسشی که در دهه پنجاه در اقتصاد مطرح شد دوباره بازنگری شود: چه متغیری به درستی نشاندهنده شرایط اقتصادی یک کشور است؟ موسسه «نیو اکونومیکس فاندیشن» برای سنجش رفاه و کیفیت زندگی و روند رشد اقتصاد پنج متغیر را معرفی کرده و مقادیر آن را به طور آزمایشی برای اقتصاد انگلستان طی پنج سال اخیر محاسبه و اعلام کرده است. به اعتقاد این موسسه یک متغیر به تنهایی نمیتواند تمام ابعاد اقتصادی یک جامعه را نمایش دهد ولی این پنج متغیر در کنار هم میتوانند به عنوان یک بسته جایگزین به جای «تولید ناخالص داخلی» تصویر تقریبا کاملی از اقتصاد یک کشور ارائه کنند. البته این پنج معیار در حال حاضر توسط سیاستمداران انگلستان مورد استفاده قرار نمیگیرند و تنها در قالب یک پروژه تحقیقاتی ارقام آن محاسبه و گزارش میشود.
1- شغلهای مناسب: دادههای رسمی اشتغال به نکتهای درباره کیفیت شغل و میزان پرداختی آن اشاره نمیکند و به این نکته اشاره نمیکند که آیا میزان پرداختی کفاف یک زندگی حداقلی را میدهد یا خیر. برای مثال، در انگلستان در سال ۲۰۱۴، حدود ۹۴ درصد از مردم شاغل بودهاند، ولی تنها ۶۱ درصد دارای شغلهای امنی هستند که حقوق پرداختی به آنها برای هزینههای حداقلی معیشت کفایت میکند. بنابراین آمار مشاغل «مناسب» باید یکی از ملاکهای وضعیت اقتصاد قرار گیرد.
2- رفاه: یکی از علل اهمیت میزان تولید، ارتباط آن با رفاه است. ولی اندازهگیری مستقیم آن از طریق تعریف شاخصهایی که شامل ابعاد مختلف آن باشد امروزه مقبول پژوهشگران اقتصادی قرار گرفته است. جنبههای مورد نظر میتواند شامل رضایت از سطح درآمد، سلامتی روحی و جسمی، وضعیت مسکن و کیفیت ارتباطات اجتماعی باشد. این سوالات از نمونههایی از جامعه گرفته شده و با نمرهدهی و وزنهای مناسب شاخصی برای رفاه ساخته شده است و به طور ادواری در انگلستان گزارش میشود. بسیاری از دولتها میزان رضایت از زندگی را در تحقیقات میدانی اندازهگیری و گزارش میکنند. در انگلستان این شاخص در چهار سال منتهی به ۲۰۱۴ از ۴/ ۷ به ۶/ ۷ (در بازه ۰ تا ۱۰) رسیده است.
3- شاخصهای محیطی: موسسه مزبور شاخصی برای میزان تولید دیاکسیدکربن که نمایانگر یک سبک مشخص از زندگی است، معرفی کرده که مسوولیت نحوه زندگی شهروندان هر کشور را در میزان آلودگی جهانی نشان میدهد. این شاخص برای انگلستان از ۹۱ درصد برای سال ۲۰۱۰ به ۹۸ درصد در سال ۲۰۱۴ رسیده است.
4- نابرابری توزیع درآمد و ثروت: تفاوت درآمدی بین ۱۰ درصد بالا و پایین جامعه انگلستان برای چهارسال منتهی به ۲۰۱۴ سالانه ۸/ ۰ درصد بیشتر شده است که اثرات منفی اجتماعی فراوانی را به همراه خواهد داشت و شاید مهمترین ضعف معیار تولید ناخالص نداشتن اطلاعاتی در این باره باشد.
5- تندرستی: نسبت مرگهایی که میشد از آنها جلوگیری کرد به کل مرگها شاخص مناسبی از کارآیی و کیفیت مداخلههای بهداشتی و درمانی دولتها چه برای درمان و چه در سطوح پیشگیرانه است. برای مثال در انگلستان در سال ۲۰۱۴ حدود ۲۳ درصد از مرگومیرها با فعالیتهای بهداشتی و پیشگیرانه یا درمان مناسب میتوانست اتفاق نیفتد. البته پیگیری این معیار طی سالهای اخیر نشان میدهد که نسبت این مرگ و میرها به کل مرگ و میرها (شاخص مورد نظر) ۸/ ۱ درصد رشد داشته است.
ارسال نظر