اصلاحگرایی ناکارآمد
جدای از اینکه انسانها بههیچ عنوان به آن طریق که این اقتصاددانان میگویند صاحب آزادی عمل نیستند، پرسشی که مطرح میشود این است که حدود این چارچوب هنجارها را چه کسی مشخص میکند؟ بیشتر متعلقان به دو طیف فکری راست و چپ در این امر اتفاق نظر دارند که دولت یا یک نهاد مرکزی باید این چارچوب را مشخص کند. اما اگر «دولت، قوه قهریهای است که به هیچ قانونی وابسته نیست»، چگونه میتوان تضمین کرد که این قوه قهریه، آزادی کسی را خدشهدار نکند؟ نظریات مختلفی برای پاسخ به این پرسش شکل گرفتهاند. بهجز نظریات مارکس و انگلس و پیروانشان، صداهایی نیز از درون موافقان نظام سرمایهداری در مقام پاسخ به این سوال و نقد مبانی فکری این نظام بلند شده است: تاریخیگرایی فردریش لیست، ساختارگرایی تورشتاین وبلن، دولت رفاه جان مینارد کینز و نهادگرایی داگلاس نورث که مشکل را نه در نظام سرمایهداری، بلکه در مهار نکردن کژتابیهای گاهگاه آن میدیدند. بهجز اینها، سه گروه فکری دیگر نیز شروع به نظریهپردازی کردند. آنارشیستهای چپ (چهره شاخص: نوام چامسکی)، آنارکو کاپیتالیستها (چهره شاخص: موری روتبارد) و طرفداران سوسیالیسم بازار (به رهبری آلک نووه، اقتصاددان اهل شوروی). وجه اشتراک آنارشیستهای چپ و راست در همصداییشان بر حذف دولت است و وجه تفاوتشان در مالکیت خصوصی. بههمین قیاس، طرفداران سوسیالیسم بازار، همچون آنارکو کاپیتالیستها به کارآمدی نظام بازار اعتقاد دارند، اما بر خلاف آنها طرفدار مالکیت خصوصی بر هر وجهی از اقتصاد نیستند و مالکیت خصوصی بر ابزار تولید را تنها بهصورت جزئی میپذیرند. کتاب «بازار آری، کاپیتالیسم نه» را میتوان ترکیبی از این سه نظر دانست. از ۱۹۵۶ که اسپوتنیک به فضا پرتاب شد تا به امروز، چندین کشور تلاش کردهاند تا سفینه یا ماهوارهای را به فضا پرتاب کنند. اما مراحل پژوهش و ساخت ماهواره، هر بار در این کشورها تکرار میشود تا سیاستمداران بتوانند ادعای بومی بودن علم پرتاب ماهواره را جار بکشند. حقوق مالکیت معنوی در نظام سرمایهداری مانع از این میشود که نتایج پژوهشها و تحقیقات در این مورد به اشتراک گذاشته شوند. این مساله را میتوان به تمام علوم بسط داد. مشکل این نیست که حقوق مالکیت فکری محترم شمرده میشود (که قطعا محترم است)، مشکل این است که سرمایهداری با ایجاد انحصار برای مالکیت فکری و معنوی، مانع از انتشار علم و کمک همگانی به پیشرفت آن میشود. این یکی از چند نکته صحیحی است که نویسندگان این کتاب به آن پرداختهاند. (اشتباه برداشت نکنید؛ منظور من این نیست که برای مثال یک نویسنده یا یک هنرمند نباید مالک معنوی اثرش باشد، یا برایش حق تالیف نگیرد یا فایل اثرش را باید به رایگان در اختیار همه بگذارد؛ بلکه برعکس، حق مالکیت فکری باید تمام و کمال اجرا شود چراکه [دستکم] در نظام سرمایهداری تنها شیوه معاش وی از این طریق است).
اما کتاب از همان مسالهای در رنج است که در ابتدای این نوشته به آن اشاره شد: مفروضات غلط برای گرفتن نتایج صحیح. این کتاب اصلیترین نقد نظام سرمایهداری را نادیده میگیرد: وجود مالکیت خصوصی، امپراتوری پول را ایجاد خواهد کرد و جایی که مساله پول در میان باشد، رقابت برای کسب پول حرف اول و آخر را خواهد زد و تشدید رقابت، بنیان تمام مشکلات و [در این مثال] مالکیت معنوی را تحکیم خواهد کرد. نظریات این کتاب نیز روزی همچون آثار مکاتب تاریخی، ساختارگرایی و کینزگرایی شکست خورده و به تاریخ سپرده خواهند شد؛ اما از میان این نظریهپردازان، بهترینهایشان به ما خواهند گفت که این فرضیات درباره رفتار انسان قرار نیست دقیقا بازتابدهنده واقعیت باشند و خروجیهایشان را نمیتوان بهسادگی به راهکارهای سیاستگذاری ترجمه کرد؛ بدترینهایشان هم خواهند گفت که اگر نتایج درست باشند، درستی فرضیات اصلا اهمیتی ندارد و به آنها مربوط نیست که سیاستمداران با این یافتههای آکادمیک چه میکنند!
این نظریات هر چقدر هم که سعی در تشخیص درست مشکلات داشته باشند، اصلاح ساختارهای امروزی به چیزی فراتر از آنها و تجویزهایشان نیاز دارد؛ چیزی شبیه به این جمله که «آزادی انسان از جایی شروع میشود که کار تمام شود».