لانگشاتهای سینمایی در قابهای تلویزیونی
این فیلم داستان گروهی از کشاورزان روستایی را روایت میکند که شرکت سهامی آب، هنگام تخلیه سد آب شور به اشتباه آب را روانه زمینهای کشاورزی آنها میکند و باعث خرابی تمامی محصولات آنها میشود. آنها پس از آن که از طریق مسوولان سد، دهیار، بخشدار و امام جمعه موفق به حل مشکلشان نمیشوند، تصمیم میگیرند که نزد رئیسجمهور بروند و مشکلشان را با او در میان بگذارند. این گروه با تراکتور از روستای خود به سمت تهران عازم میشوند و طولی نمیکشد که خبر سفر آنها در تمام رسانهها پخش میشود و این موضوع باعث ایجاد محبوبیت و مشکلاتی برای آنها میشود.
ویژگی متمایز مراحل تولید خروج در مقایسه با فیلمهای دیگر حاتمیکیا، در شیوه انتخاب بازیگران است. بازیگران این فیلم از بین افرادی انتخاب شدهاند که طی سالهای منتهی به تولید خروج، کمتر روی پرده سینما دیده شده بودند. سن و سال حدود ۱۲ نفر از این بازیگران، حداقل بالای ۶۰ سال است. از طرفی، یکی از اجزای اصلی این فیلم، تراکتورسواری بود که چالش استفاده از تراکتور در گرمای بالای ۵۰ درجه و رطوبت بالا برای این بازیگران مسن، سختیهایی به وجود آورد. یکی دیگر از مشکلات ساخت فیلم، عدم اجازه ضبط صحنههای مربوط به حرم حضرت فاطمه معصومه(س) بود و گروه تولید مجبور به تغییر لوکیشن شد.از نظر صداگذاری، خروج یک فیلم پر از صداست چون در آن تراکتور، کامیون و جاده وجود دارد که فضاهای صوتی زیادی ایجاد میکنند بنابراین در فضاسازیهای فیلم، سکوتهایی نیز حاکم میشود تا ذهن بیننده، در کل مدت نمایش فیلم، آزار نبیند.
حاتمیکیا همچنان مقدمهساز کمنظیری است. ۱۰ دقیقه نخست فیلم به طور کامل از باقی فیلم منفک است. یک ۱۰ دقیقه سینمایی بینقص و دوستداشتنی که تماشاگرش را به وجد میآورد و میخکوبش میکند. اما باقی فیلم به لحاظ روایت سینمایی ویژگی محرزی ندارد. حاتمیکیای کارگردان تلاش بسیاری کرده تا فیلمنامه حاتمیکیای نویسنده را به فیلمی روان، خوشریتم و چشمنواز تبدیل کند. اما دیالوگنویسی و سیر روایی فیلمنامه گلدرشتتر از آن است که با کمک دکوپاژ و میزانسن بارش بار شود. حاتمیکیا آن قدری که میخواهد حرف بزند، قصه نمیگوید و ضعفهای حاتمیکیای نویسنده همیشه قوتهای حاتمیکیای کارگردان را ماسکه میکند. به همین دلیل است که مخاطب ممکن است احساس کند به جای دیدن یک فیلم داستانی مشغول تماشای مجموعهای از انتقادها در قالب یک نمایش است.
اما این همه ماجرا نیست. بازی درخشان فرامرز قریبیان در فیلم، باعث میشود تا همچنان جذابیت تماشای فیلم حفظ شود. نگاه خسته و دنیا دیدهاش انگار حاج کاظم «آژانس شیشهای» است که حالا پا به سن گذاشته و شر و شورش تمام شده و میخواهد زندگیاش را بکند. برگشته سر مزرعهاش با یک تراکتور اما باز هم نمیگذارند. دوباره مجبورش میکنند عصیان کند اما شیوه عصیانش این بار اسلحه برداشتن نیست. آرامتر است. یک سکانس تاثیرگذار دارد که داخل قبر پسرش میرود. آن ۱۰ دقیقه اول به اضافه این سکانس بهترین بازیهای قریبیان هستند. کار از جایی خراب میشود که کاراکترهای فرعی وارد قصه میشوند. حاتمیکیا برعکس «آژانس شیشهای» یا حتی از بین این فیلمهای آخرش «چ» انگار اهمیتی به کاراکترهای فرعی نمیدهد. در این میان پانتهآ پناهیها در نقش زن بلاکشی که این مردها را در طول سفر تر و خشک میکند در کنار قریبیان بهترین بازی را دارد اما کاراکترش از یک شیرزن که دست به سفری متهورانه میزند و بین او و رحمت رابطهای عجیب برقرار است به شخصیتی که فقط چایی و قرص دست مردان میدهد نزول پیدا میکند.