موفقیت؛ زمینهها و ساختارها
گلدول مدعی است که بسیاری از افراد موفق که حتی در سطح جهانی معروف شدهاند و ساعتها درخصوص رازهای موفقیتشان صحبت میشود بیشتر به دلیل شرایط خانوادگی و محیطی که بزرگ شدهاند توانستهاند به این جایگاه برسند. بهعنوان مثال بیل گیتس از همان کودکی کدنویسی را فرا میگیرد و خانواده، او را به تلاش و سختکوشی وا میدارد. این امر بیانگر آن است که راه میانبری برای موفقیت وجود ندارد و باید در یک فرآیند تدریجی و در محیطی مناسب به موفقیت دست پیدا کرد.به عبارتی اگر بخواهیم کتاب را در یک پرسش و پاسخ خلاصه کنیم به این صورت است که گلدول این سوال را میپرسد که چه چیزی باعث میشود تا برخی افراد پلههای ترقی را به سرعت طی کنند و از دیگران بهطور چشمگیری سبقت بگیرند؟ پاسخ این سوال را خود اینگونه میدهد که وقتی حرف از انسانهای موفق میشود، افراد بیش از هر چیزی به جایگاه فعلی آنها نگاه میکنند و روشهای رسیدن به موفقیت که غالبا همراه با خودشیفتگی است. این حجم از توجه به مسائل معمولی باعث میشود توجه کمتری به مکانی که آنها از آن جا آمدهاند و شرایطی که در آن رشد کردهاند، داشته باشیم. متغیرهای مهمی همچون فرهنگ محل زندگی، میزان ثروت و میراثی که به آن فرد رسیده است، نوع تربیت خانوادگی، شغل والدین او و مسائلی از این دست که در اختیار فرد نیست در این فرآیند باید مد نظر قرار گیرد. به زعم گلدول در هر زمینهای که بخواهیم نگاه کنیم، میتوانیم آن پرسش را مطرح کنیم و با تردید به موفقیت افراد بنگریم. مثلا چه چیزی لازم است تا یک بازیکن فوتبال معروف شود یا چرا آسیاییها در ریاضیات خوب هستند یا چه چیزی باعث شده بیتلز به بزرگترین گروه راک تبدیل شود؟ همه و همه پرسشهایی است که میشود بسیار روی آن تامل کرد و از درون آن به نتایج مهمی دست یافت.