پیر و جوان پشت یه میز
کافه نادری
خیابان جمهوری (نادری)
قدیما اینجا بچههای اهل فکر و کتاب و اصطلاحا روشنفکرا میرفتن. الانم همون جوونهای قدیم با جوونهای امروز میرن این کافه و تقابل دو نسل و سازششون باهم در نوع خودش جالبه.
تقریبا ۹۰ سال پیش یه ارمنی به نام ساخیک مادیکیانس تصمیم گرفت یک کافه تو تهران تاسیس کنه و اسمش رو هم به خاطر خیابان نادری، نادری گذاشته. نزدیک یه قرن داره میشه اما همچنان اسمش شنونده رو به دنیایی ادبی و هوای قدیما میبره. همونطوری که فیلمهای بهروز وثوقی یه بوی خاصی داره و برای یه برش از زمان و حس و حال خاصیه این کافه هم همون احوال رو داره. کافه نادری دوتا سالن داره که یکی از اونها کافه و اون یکی رستورانه. منوش هم یه چیزی مثل همه کافههای عادیه. البته اینجا شاتوبریانش خیلی معروفه و میگن هرکی رفته و نخورده نیم عمرش بر فناست! اینجا رو چندتا آقای سندار اداره میکنن و از این نظر با کافههای دیگه یه تفاوت بنیادی داره. تصورش باید جالب باشه که اینجا بشینی و فکر کنی که چند دهه قبل همینجا جلال آلاحمد و صادق هدایت مینشستن و بحث میکردن و لابد یه دود سیگاری هم به هوا میدادن. نظر به اینکه اینجا وایفای و اینجور ادا و اطوارها رو نداره یهکم هنوز این هواها رو داره و رنگ معاشرت توش زیاده به نسبت کافههای دیگه. سیگار البته اینجا نمیشه کشید و اگر این مورد براتون خیلی مهمه یا دور این کافه رو باید خط بکشید و یا اینکه دم در سیگارتون رو میل کنید! و بیایید داخل که از اونجا رونده و از اینجا مونده نشید. پس همونطور که گفتم نکته درخشان این کافه چیزهای خوشمزهاش نیست که البته چیزایی که داره هم مزه خوبی دارن ولی شما اگه میخوای اینجا بری هدف اولش فرهنگ و محیط این کافه باید باشه و در اون صورته که لذتت تکمیل میشه.