روایت کارگردانهای بزرگ
مولف در این کتاب نهتنها به تحلیل محتوایی فیلم میپردازد؛ بلکه به مقایسه فیلمهای موردبحث با دیگر آثار مطرح سینمایی نیز میپردازد. هارکورت در بخشی از یادداشت «واقعیتی از سرگئی آیزنشتاین» مینویسد: «فصیحترین و شیواترین صحنه در انتهای فیلم اتفاق میافتد. در حقیقت در طول تاریخ سینما به شباهت چشمگیری بین این صحنه و صحنههایی از آثار رنه برمیخوریم. درست مانند صحنهای که در فیلم «عشق من هیروشیما» چندین مرتبه بهطور گذرا نردههای آهنی بالکن را میبینیم، قبل از اینکه متوجه اهمیت روایی آن باشیم. به همین شکل در آخرین صحنه فیلم مادر چندین بار صحنهای از یک پل فلزی را میبینیم که توسط صحنه دیگری که گروه کارگران را نشان میدهد، قطع میشود... .» بخش سوم این کتاب به تحلیل آثار «ژان رنوآر» اختصاص دارد. فیلم «زن هرزه» از جمله آثار این فیلمساز است که در این بخش مورد بررسی قرار گرفته است. در بخشی از این فصل با عنوان «گذر از عشق» آمده است: «فیلم زن هرزه حس مردی را که دائما به علت شیوهای که در زندگی پیش گرفته است،در دام میافتد نشان میدهد. شغل او یکنواخت و خستهکننده است و همسر او یک زن غرغرو است. او با پناهبردن به خیال، در درجه اول تخیل جاری در نقاشیهایش، و سپس خیال عشقی که نسبت به لولو در سر میپروراند، از یکنواختی دنیای بورژوازی فرار میکند.» «توتفرنگیهای وحشی»، «مهر هفتم» و «لبخندهای یک شب تابستانی»، از فیلمهایی است که در بخش اینگمار برگمان بررسی میشوند. هارکورت در این بخش مینویسد: «برگمان قطعا در سهیم کردن ما در خوشی و رنج شخصیتهای داستانش استاد است. در حین تماشای فیلم ما نیز مبهوت تشعشع خورشید روی آب میشویم و دلگیری و خشونت پایک آیلند را به محض به پایان رسیدن تابستان احساس میکنیم. یکی از مشکلاتی که همواره در مورد رسانه سینما وجود دارد این است که همه ما ممکن است به آسانی و به جدیترین شکل با نقشی که روی پرده در حال نمایش است درگیر شویم.»
ارسال نظر