فاجعه و معنای هنر
این طلب ناممکن است. در روزها و ماههای پس از زلزله فاجعهبار آبان ماه در کرمانشاه هنرمندانی را دیدهام که عمیقا با فاجعه درگیر شدهاند و نیز شاهد تردد کسانی به مناطق زلزلهزده بودهام که دوربین به دست در میان ویرانهها چرخیدهاند و فاجعه برایشان صرفا یک «سوژه خبری» بوده و با همین تلقی تقلیلگرا بدانجا رفته و مشغول کاسبی با رنج زلزلهزدگان شدهاند. دوست هنرمندی که به نمایشگاه هآوار در گالری ممیز(خانه هنرمندان ایران) آمده بود پس از دیدن نقاشیهای کودکان زلزلهزده، گفت؛ امروز در سالمرگ ونسان ونگوگ هیچچیز مانند این آثار نمیتوانست معنای هنر را به من یادآوری کند. اظهار شگفتی او برایم عجیب نبود. من خودم در آن روزها و اوضاع هولناکی که به دشت ذهاب و روستاهای ویران دالاهو رفته بودم بهعنوان شاهد خلق این نقاشیها سراپا حیرت بودم. «اهورا»ی چهار ساله از طریق خطوط انتزاعی، هول وهراسهای خودش را روی کاغذ آورده است. «مارال» ۱۲ ساله شمایل مادرش را کشیده، مادر خفته در یک گور گروهی، خیره به خلائی عظیم. «مآوا»ی سه ساله آمد. قلممو را گرفت. به رنگها خیره شد. نه درخت کشید نه خانه و ویرانه، نه چادر. او مکاشفه خودش را بر بوم آورد. سپس رفت گوشهای روی چیخ کنار دَوار نشست و مشغول پاک کردن دستهایش از رنگ شد. وقتی عکس نقاشی «مآوا» را برای استاد بهزاد شیشهگران فرستادم بی درنگ گفت؛ پوستر نمایشگاه «هآوار» را باید بر اساس این نقاشی طراحی کنم و چنین نیز کرد. آن کودکان مصیبتزده هیچکدام حتی مقدمات طراحی و نقاشی را نمیدانستند. شاید اولینبار بود اکریلیک و قلممو میدیدند. در مستند «نقاشی اهورا» تلاش کردیم به همین دقایق شگفت نزدیک شویم، اگرچه اندوهمان مدام بیشتر و تحمل ناپذیرتر شده است.
ارسال نظر