سید رضی میری از تجارت ۹۰ ساله فرش دستباف میگوید
تار و پود موفقیت پنج نسل
شنیدهایم صادرات فرش در خانوادهتان موروثی است. کمی از اجدادتان و نحوه کاری که انجام میدادند برایمان بگویید.
من در خانواده نسل پنجم هستم که در زمینه فرش دستباف فعالیت دارم. کار اجداد من خرید و فروش فرشهای دستباف قدیمی بود. این روند فعالیت تا زمان پدرم ادامه داشت. اجداد من در کار بافت فرش وارد نشده بودند. هم پدرم و هم پدر بزرگم در این رشته کارشناس بودند و ارتباط هنری با فرش برقرار میکردند. به عبارت دیگر یک ارتباط معنوی داشتند. تا آن حد که دوست نداشتند برخی از فرشهایشان را بفروشند. وقتی میفروختند ابراز دلتنگی میکردند. آنها فرشهای قدیمی و نفیس را میخریدند و برای اینکه بتوانند بفروشند عیبهای آنها را برطرف میکردند. کارگاهی داشتند که با نظارت خودشان کارهای ترمیم فرش را انجام میداد. پس از اینکه آماده میشد به خارج از کشور صادر میکردند. صادرات در خانواده ما بیش از ۹۰ سال قدمت دارد. مدارکش هم موجود است. پدربزرگ من صادرات را آغاز کرد. بعد از آن هم ما در ادامه راه ایشان به صادرات پرداختیم. در داخل کشور فعالیت نداشتیم. هنوز هم همین طور است.
پس فرش دستباف برای شما یک کالای مقدس است.
خود فرش پدیده پیچیدهای است و شخصیت چند وجهی دارد. فرش دستباف ایرانی درحالیکه میتواند بهعنوان یک کالای تجاری بافته شود با رویکردی دیگر میتواند به یک پدیده صد در صد هنری تبدیل شود. این دو بعدی بودن در هر فعالیتی میتواند به عناوین مختلف نمود داشته باشد. بعضی از فعالیتها وجهه تجاریشان غالب است. امروز نگاه غالب ایران به فرش، نگاه تجاری است. اما در دکترین من بهکار بردن واژه کالا برای فرش به مثابه یک اثر هنری مجاز نیست. از نگاه من این نوع دستبافته، کالا نیست. پس ما آن را تولید نمیکنیم، بلکه میبافیم، خلق میکنیم. کلمه تولید برای همه تداعیکننده کارخانه و ماشینهای صنعتی است. در کارهای صنعتی کارگر بهواسطه انجام دادن یک کار مکرر روزانه، بدون آنکه با آن ارتباط برقرار کند تدریجا به خود ماشین تبدیل میشود. در کاری که انجام میدهد مستحیل میشود، این استحاله شدن شما را از خودتان بیگانه میکند و به عنصری که خودتان نیستید، تبدیل خواهید شد. اما در فرشبافی به مثابه هنر نه به منزله کفپوش صرف، یک پدیده مصرفی، این اتفاق نمیافتد. برخی از افراد برای احترام به آن از عنوان «هنر صنعت فرش» استفاده میکنند. من فکر میکنم حتی این عبارت هم غلط است. هنر هیچگاه به صنعت تبدیل نمیشود. آنچه من طی این سالها در حوزه فرش با آن برخورد کردم، قسمت تجارت صرف نبود. من به فرش بهعنوان یک منبع درآمد نگاه نکردم.
گرایش شما به ادامه دادن راه اجدادتان از کی شکل گرفت؟
من از کودکی به کار فرش علاقه داشتم. فکر میکنم به نوعی بهدلیل حضور در یک فضای خاص که ریشه در محیط زیست خانواده ما داشت، این اتفاق افتاد. من در محیطی نفس کشیدم و بزرگ شدم که حضور فرش در آن بسیار قدرتمند بود؛ بنابراین همین موضوع روی من تاثیر گذاشت.
به جز شما کسی در خانواده هم این کار را ادامه داد یا خیر؟ بالاخره سایر اعضای خانواده هم در همین محیط رشد یافتهاند.
همه آنها وارد این کار نشدند. پدربزرگ من پنج پسر داشت. پدر من پسر سوم است، فقط دو نفر از آنها وارد کار فرش شدند. پسر بزرگ خانواده که عموی بزرگ من است، کسی بود که بیش از ۷۰ سال پیش، وارد تحصیل در زمینه مهندسی معماری و ساختمان شد و در دانشگاهی در خارج از کشور درس خواند. این خیلی مهم است که یک فرد تاجر در بازار ایران در آن زمان اولین فرزندش بهدنبال تحصیلاتی که ربطی به کار پدر نداشت، رفت. پدر بزرگ من این اخلاق را نداشت که بچههایش را وادار کند که وارد فضای کسبوکارش شوند؛ درحالیکه در آن زمان خیلیها این کار را میکردند. بسیار آزاد اندیش بود. در آن دوره خیلی این مساله جالب و مهم بود. به همین دلیل هم وقتی پسر بزرگش خواست درس بخواند نه تنها مخالفتی نکرد، بلکه از او حمایت هم کرد. پسر کوچکش هم پزشکی خواند و به کار پدر وارد نشد. فقط دو پسر دوم و سوم وارد کسبوکار پدر شدند. پدر من نزد پدرش ماند و با او کار کرد. و اما پسر دوم، حدود ۶۵ سال پیش به سوئیس رفت. بعد هم به آلمان مهاجرت کرد و درهامبورگ کار پدرش را ادامه داد. کارش هم به این صورت بود که پدربزرگ و پدرم فرشها را از ایران به آلمان میفرستادند. عموی من یک انبار بزرگ درهامبورگ داشت که همین فرشها در آن به معرض فروش درمیآمدند؛ البته پدرم مشتریهای دیگری هم به جز برادرش در خارج از کشور داشت.
بافت فرش از چه نسلی آغاز شد؟ اشاره کردید که پدربزرگ و پدرتان فقط در کار صادرات فرش بودند. اما الان شما در زمینه بافندگی فرش فعال هستید.
در خانواده ما بافت فرش از من شروع میشود. حدود ۳۰ سال است که این کار را آغاز کردهام؛ بنابراین ما در خانواده سه تخصص را در عرصه فرش داریم. یکی دادوستد در فرشهای نفیس قدیمی، دوم انجام عملیات تغییرات و اصلاحات در فرشهای قدیمی و آمادهسازی برای صادرات و سوم بافت فرش است که تخصص آخر خانوادگی ماست.
چرا شما به سمت بافندگی فرش رفتید؟
اول این را بگویم که انگیزه من در این کار اقتصادی نبود. اتفاقاتی رخ داد که من به این سمت کشیده شدم. همان موقع که به فکر این کار افتادم به تجارت فرش مشغول بودم. پدرم هم در قید حیات بود. ما با هم کار میکردیم. وقتی من حدود ۲۵ ساله بودم، پدرم از کار دست کشید و آن را به من سپرد. فرزند ارشد بودم. یکی از برادرهایم چهارسال از من کوچکتر است. او به هدف تحصیل به سوئد مهاجرت کرد و بالغ بر ۱۰ سال آنجا ماندگار شد. وقتی که تحصیلش تمام شد او هم به سمت کار خانوادگیمان تمایل پیدا کرد و به کار فرش در همان جا مشغول شد. بعد از آن خیلی زود تصمیم گرفت به ایران برگردد. اقامت و خانه و زندگی را رها کرد و برگشت. استدلالش هم این بود که دوست دارد در مملکت خودش زندگی کند. برادرم اول اقتصاد میخواند و بعد تغییر رشته داد و عکاسی خواند. برادر دیگرم ۹ سال از من کوچکتر است. وقتی دبیرستان را تمام کرد تصمیم گرفت او هم به سوئد برود و ادامه تحصیل بدهد؛ اگر چه دیری نگذشت که به ایران برگشت و به ما پیوست. هنگامی که در کار فرش وارد شدم، همچنان فقط به صادرات اشتغال داشتیم. در رابطه با این بخش از فرش که بافندگی است، باید بگویم که انتخاب خودم بود. دلیلش هم این بود که من در کار فرشهای عتیقه و قدیمی بودم، این فرشها روز به روز کمتر میشد. روزی به فکر افتادم که اگر یک روز این فرشهای عتیقه تمام شود ما چکار میتوانیم بکنیم؟ پس از آن این فکر مرا متوجه کرد که چطور ما بلد نیستیم مشابه فرشهای قدیمی را مجددا ببافیم؟ چرا فرشهای قدیمی با فرشهای جدید فرق دارد؟ چه چیزی در آنها بود که در اینها نیست؟ مگر ما همان ایرانیها نیستیم؟ مگر همان گرهها را نمیزنیم و فرش نمیبافیم؟ این سوالات مرا وادار به پژوهش در مورد فرشهای قدیمی کرد. در آن ماجرا برای خودم یک طرح پژوهشی تعریف کردم. گفتم از مواد اولیه شروع میکنم و بعد تکنیکها را یاد میگیرم و بعد هم به سراغ رنگ شناسی میروم. این کار را در ابتدا بهعنوان یک سرگرمی شروع کردم. در وان حمام در خانه خودم پشمها را رنگ میکردم. بعدها کارگاه رنگرزی راه انداختم. البته من این پژوهش را به نیت اینکه میتوان چنین کاری را در مقیاس بزرگ انجام داد، شروع نکردم. میخواستم سر از کار دست بافتههای پیشینیانمان در بیاورم.
تمام مراحل را خودتان یاد گرفتید و انجام دادید؟
من در ابتدا بررسی کردم که چه کارهایی را میتوان انجام داد و چه کارهایی را نمیتوان. این سوال را برای خودم طرح کردم که آیا میشود تمام گامهایی را که در گذشته برای بافت فرش برمی داشتند، الان هم برداشت؟ پروژهام را اینطور تعریف کردم که هر کدام از مراحل را که میتوانیم، مانند گذشته انجام دهیم و هر کدام را نمیتوانیم، با همین تکنولوژی روز پیش ببریم. اولین کاری که دیدم ممکن است بتوانیم انجام دهیم، رنگ کردن پشمها بود. دیدم میتوانیم با رنگهای گیاهی این کار را انجام دهیم. رنگ گیاهی شاخصههای خاصی دارد. رنگ گیاهی در اثر مرور زمان تغییراتی میکند که هر عنصر طبیعی میکند. حتی بهتر و زیباتر میشود. این تغییرات منفی نیست. در اثر مرور زمان و فعل و انفعالات طبیعی نوعی پختگی و ملاحت پیدا میکند. کاری که من در آخر قرن بیستم شروع کردم و الان که قرن بیست و یکم است هم ادامه دادم، با قاطعیت میگویم که در زمینه فرش ایرانی سابقه ندارد. اگر بزرگان فرش در گذشته کاری انجام دادهاند، در دل شرایط مساعد زمان کار کردهاند. اما من بر خلاف شرایط مساعد زمان کار کردم به عبارت دیگر برخلاف جریان آب شنا کردم؛ درحالیکه زندگی مدرن هر روز با سنتهای هنری گذشته فاصله میگرفت و حتی به آن ارزش میداد، به گذشته نگاه کردم و ریشهها را جستوجو کردم. من زمانی کار کردم که همه چیز از بین رفته بود و سعی کردم آنها را احیا کنم.
طراحی را از کجا شروع کردید؟ طراحی فرش کار سختی است.
آن طراحی که من انجام میدهم با طراحی که در ذهن عموم مردم نقش بسته فرق دارد. طراحی فرش تنها آن نیست که قلم را به دست بگیری و نقشه بکشی. من به این معنا که خودم بنشینم پشت میز کار و تمام فرشها را شخصا طراحی کنم، کار نکردم. طراحانی برای من کار میکردند و میکنند که یا قبلا روش طراحی را در دانشگاه یا نزد استادی آموختهاند یا خودم یادشان دادهام. البته برخی از کارها را خودم طراحی کردهام. ببینید، طراحی فرش در دو فاز انجام میشود، فاز اول آن در ذهن شکل میگیرد و فاز دوم آن اجرای آن چیزی است که در ذهن پدیدار شده است بر روی کاغذ شطرنجی. اگر خودم طراحی میکردم، مثل کارگردانی میشدم که در فیلمش بازی هم میکند. شاید از هر چند فرش خودم طراحی یکی را اجرا کرده باشم، ولی عمدتا طرحهایم در آتلیه ما توسط همکاران اجرا میشود. من برای فرشهایم ایده دارم. کار من کپی از آثار گذشته نیست. به همین دلیل هم هر کسی برای کار در آتلیه طراحی مراجعه میکرد، از او میخواستم تا تمام آموزشهای گذشته در مورد فرش را پشت در بگذارد و از صفر شروع کند. هیچ ته مانده ذهنی هم نداشته باشد. فرشهای قدیمی معلمهای من هستند. مجموعه فرشی داریم که سالهاست از زمان پدربزرگم جمع آوری شدهاند و من بارها به یک یک آنها نگاه کرده و آنها را مثل یک کتاب خوانده و از آنها آموختهام. به شاگردانم هم میگفتم شما هر روز بیایید به فرشهای قدیمی که به دیوارها آویخته شدهاند، نگاه کنید تا ارتباط بگیرید و از آنها بیاموزید. من اینقدر قالی کهنه دیدهام و دست روی آنها کشیدهام که الان میتوانم کارشناسی کنم. جملهای از آقای ابراهیم گلستان خواندم که از او پرسیده بودند شما چطور فیلمسازی را یاد گرفتید؟ او پاسخ داده بود: از بس فیلم دیدم فیلمساز شدم.
بافندههای شما از کدام مناطق هستند؟
بهدلیل اینکه به سبکهای مختلف کار میکنم، بافندههایم هم از مناطق مختلف هستند. کردستان، آذربایجان، ملایر، همدان و فارس. کاشان و چهارمحال بختیاری را هم در کارنامهام دارم. ما طرح را میدهیم و پشم را از چوپان میخریم، در میان ریسندگان توزیع میکنیم تا با دوک بریسند و پس از ریسیدن هم خودمان در کارگاهی که برای همین منظور ساختهایم، رنگ میکنیم و به بافندهها تحویل میدهیم تا ببافند. بافندههای ما در خانه کار میکنند. الان کسانی هستند که حدود ۲۵ سال است که برایمان بافندگی میکنند.
در حال حاضر چند بافنده دارید؟
میخواهم به سوال شما از زاویه دیگری جواب بدهم. کار ما در یک دوره زمانی خیلی وسعت داشت. آن هم بهدلیل شرایط اقتصادی خوب اروپا بود. کار فرش در اروپا خیلی رونق داشت. وقتی در نمایشگاهی شرکت میکردم، برای خرید فرشهای ما صف میبستند. حتی یکبار مجبور شدیم غرفهمان را ببندیم. دور تا دور را دیوار کشیدیم. کسی اجازه ورود به غرفه را نداشت مگر با گرفتن وقت قبلی؛ چون نمیتوانستیم پاسخگوی آنها باشیم. یکی از سالهایی که ما در آلمان نمایشگاه داشتیم، کامیونی که باید فرشهای ما را به نمایشگاه میرساند، در سرمای شدید و پشت برف سنگین در جادهها ماند و نتوانست به موقع فرشها را به دستمان برساند. نمایشگاه شروع شده بود و ما فرش نداشتیم. فقط یک محموله کوچک را که با هواپیما فرستاده بودیم، در غرفه چیدیم. مشتریها آمدند و دیدند که فرشی در کار نیست. ما هم هزینه زیادی را برای نمایشگاه متحمل شده بودیم. نمایشگاه هم سه روز بیشتر نبود. وقتی خبر دادند فردا فرشها به دستمان میرسد، من به بخش حملونقل نمایشگاه گفتم که فرشهایم فردا به اینجا میرسد. درست روز سوم مقداری از فرشها آمد. مسوولان نمایشگاه هم همیشه صبح زود درها را باز میکردند که مسوولان غرفه، فرشهایشان را به صحن نمایشگاه وارد کنند و بعد از آن تا بعد از ظهر اجازه ورود به فرشها را نمیدادند. من به آنها شرایطم را توضیح دادم و آنها اجازه دادند خارج از زمان مقرر فرشهایم وارد صحن نمایشگاه شود. وقتی عدلهای فرش به غرفه آمد، کسانی که منتظر فرشها بودند، خودشان عدلها را باز میکردند و نگاه میکردند. در یک چشم به هم زدن تمام فرشهایم فروش رفت. بعد از ساعتی کارمان به آنجا رسید که درها را بستیم و برای بازدید از فرش، نوبت دادیم. این را میگویم که شما بدانید یک زمانی وضعیت کار ما در فرش اینگونه بود. آن موقع فعالیتمان زیاد بود و تیمهای مختلفی در جاهای مختلف مستقر کرده بودیم که کار نظارت بر بافندگی را انجام میدادند. ماهی یک بار هم خودم به دارهای قالی سرکشی میکردم؛ ولی الان وضعیت ما خیلی متفاوت از گذشته است.
بافت هر فرش حدودا چقدر طول میکشد؟
هیچ فرشی زودتر از چهارماه از دار پایین نمیآید. حتی اگر خیلی کوچک باشد. امکان دارد مدت زمان بافت یک فرش به دو سال هم برسد. سرعت کار در جاهای مختلف هم با هم فرق دارد. در برخی مناطق، بافت فرش شغل اصلیشان است و از هفت صبح مشغول کار میشوند. مثلا در فسا اینطور است. جاهایی هم هست که کارشان را به کندی و سر فرصت انجام میدهند.
آقای میری تا آنجا که ما میدانیم، شما فرشهایتان را در ایران نمیفروشید و صرفا صادرات دارید. دلیل این کار چیست؟
چند دلیل دارد. یکی اینکه با توجه به کثرت تقاضای خارجی، من نمیتوانستم تقاضای داخلی را جواب بدهم. یکی دیگر اینکه خیلی طول کشید تا ایرانیها متوجه شدند، من چکار میکنم. میگویند فرشهای من گران است. مسلم است که وقتی برای یک فرش اینقدر وقت میگذاریم و حساسیت نشان میدهیم، برای ما هم گران تمام میشود. گران شدن آنها به خاطر هزینه بالایی است که بابت حفظ کیفیت بالای آن پرداخت میکنیم. بهطور کلی در ایران فروش نداریم. بعضی از کارهای ما را در بازار بهصورت کپی کردهاند و به نام ما میفروشند؛ درحالیکه مصرفکنندگان از اصالت آن بی خبرند.
در مورد بازارهای صادراتیتان برایمان بگویید. این بازارها را توانستهاید حفظ کنید؟ با توجه به اینکه وضعیت اقتصادی اروپا هم دیگر چندان مطلوب نیست.
من به بازار آمریکا از سال ۲۰۰۰ وارد شدم و ۲۰۱۰ که تحریمهای بعدی شروع شد از این بازار خارج شدم. تا برجام منفعل بودیم و امسال هم بهطور کلی بازار آمریکا را تعطیل کردیم. بسیاری از مشتریان اروپایی ما هم فوت کردند و برخی هم بهدلیل بحران اقتصادی اروپا فعالیتشان متوقف شد و از کار فرش بیرون رفتند. با بسیاری از مشکلات هم در داخل کشور مواجه شدیم. همین مشکلاتی که الان صادرات را درگیر کرده، ضربههایی است که در مقاطع زمانی مختلف به پیکره صادرات خورده است. هر بار هم یک عضوی از پیکره صادرات را علیل کرده است. صادرات غیرنفتی نامساعدی که الان وجود دارد محصول چند سال برخورد دولتها با این گروه صادراتی است. الان هم میبینید هر جا دولت گیر میکند به سراغ صادرات غیرنفتی میآید و میخواهد از آن حمایت کند. آن هم نه با مهربانی بلکه با تشر. اما باید توجه داشته باشند که وقتی ما بازاری را از دست میدهیم به سادگی نمیتوانیم آن را مجددا به دست بیاوریم. الان هم در مورد صادرات فرش در شرایط بسیار بدی هستیم؛ عمده تجار صادرکننده منفعل هستند. ما خودتحریمیهای عجیب و غریبی داریم.
با توجه به شرایط اقتصادی کنونی که شما از آن یاد کردید، نسل بعدی خانواده میری هم راه اجدادشان را ادامه میدهند؟
من مسلما دوست دارم نسل بعدی هم کار ما را ادامه بدهد. الان هر دو پسر من علاقهمند به این کار هستند و عملکردشان هم در این حوزه تا حالا خوب بوده است. تخصصی هم وارد شدهاند. خوشحالم از این بابت. هر دو فارغالتحصیل رشته نفت هستند؛ اما آمدهاند و در این حوزه فعالیت میکنند. اما در این مورد مردد هستم که اوضاع و احوال کشور هم بتواند به موفقیت آنها کمک کند. حتی مایوس هم هستم. البته من در کارم کمالگرا و پایبند به اصول هستم و هیچ تخطی را در این رابطه نمیپذیرم. به هر حال دخالتی در ورود فرزندانم به این کار نداشتم. الان هم کارمان تقریبا تعطیل است.
با عشق بهدنبال عکاسی رفتم
شما گاهی عکاسی هم میکنید. جالب است که در خانوادهتان همه شم هنری دارند.
عکاسی در خانواده ما از من شروع شد. علت هم این بود که پدرم نه به معنای عکاس، ولی همیشه دوربین به دست بود. پدرم چند خصوصیت داشت. یکی این بود که به شدت بهدنبال تکنولوژیهای روز بود. هرچه را که وارد ایران میشد و جدید بود، میخرید. مثلا اولین نسل تلویزیونهای سیاه و سفید و رنگی و ضبط صوتها را ما در خانه داشتیم. دوربین عکاسی هم همینطور. اولین دوربینی که به دست گرفتم دوربین پدرم بود. هنوز هم آن را دارم. من با عشق بهدنبال عکاسی رفتم و دو برادر من هم عکاسهای قابلی شدند.
تحصیلات شما چیست؟ آیا مرتبط با کارتان تحصیل کردید؟
من دانشگاه را کنار گذاشتم. دیپلم ریاضی هستم؛ چون هیچگاه اعتقاد به مدرک نداشتم. اعتقاد ندارم که کسی با دانشگاه رفتن میتواند به جایی برسد. اگر کسی جستوجوگر باشد احتیاج به دانشگاه ندارد.
الان هم همین اعتقاد را دارید؟
بله برای فرزندانم هم همین اعتقاد را دارم. به آنها میگویم درس خواندن در دانشگاه به خاطر نمره گرفتن، پشیزی نمیارزد. من یک بار هم به فرزندانم نگفتم که درس بخوانند. این اخلاقی است که نسل به نسل به من به ارث رسیده است. پدربزرگ و پدرم هم همینطور بودند.
ارسال نظر