گفتوگو با جیمی ساودرا؛ وزیر آموزش و پرورش پرو
توفیق اصـلاحات در نظـام آموزشی
جیمی ساودار دارنده مدرک دکترای اقتصاد از دانشگاه کلمبیا و کارشناسی اقتصاد از دانشگاه کاتولیک پرو است. او بیش از ۲۵سال تجربه در حوزههای کاهش فقر، سیاستهای حمایت اجتماعی و البته آموزش دارد و در چندین منصب عالی در بانک جهانی در شهر واشنگتن دیسی خدمت کردهاست که در آنجا کار اصلی او مقابله با فقر، افزایش رفاه همگانی و نیز اجرای اصلاحات آموزشی بهویژه در آمریکایلاتین بودهاست. او که طی سالهای ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۶ وزیر آموزش و پرورش پرو بود، پس از آن مجددا به بانک جهانی برگشت و در حالحاضر مدیر جهانی بخش آموزش بانک جهانی است. در این گفتوگوی دو قسمتی شیوه مواجهه جیمی ساودرا هنگامی که وزیر آموزش و پرورش پرو شد با اعلام رتبه آخرشدن کشور پرو در امتیاز یادگیری کودکان مدارس در مسابقات جهانی توضیح داده میشود که چگونه تصمیم گرفت این نقطه ضعف را به فرصتی برای اجماع عمومی، شروع اصلاحات آموزشی، دریافت بودجه، جذب نیروی متخصص و دگرگونی در شیوه ارزشیابی مدارس، مدیران و معلمان تبدیل کند. وی نقش پشتیبانی رئیسجمهور و وزرای کابینه و نیز افکار عمومی را برای موفقیت اصلاحات بسیار مهم میداند و اینکه چگونه باید معلمان که خود بخشی از مشکل و البته راهحل برای اصلاحات هستند را با خود همراه کرد و از این قبیل مسائل مهم و تجربیات چالشی خود را بهخوبی توضیح میدهد.
آن برنشتاین: خوشحالم که در این برنامه میزبان جیمی ساودرا هستیم. جیمی، شما از منصب مهمی که در بانک جهانی داشتید استعفا دادید تا پست وزیر آموزش و پرورش پرو را عهدهدار شوید. چه عاملی باعث شد تصمیم به تغییر شغل بگیرید؟
جیمی ساودرا: این تصمیم من قطعا اقدام خطرناکی بود چون وقتی یک پست وزارتی را میپذیرید، چه خوشتان بیاید یا نیاید، خود را وارد دنیای پرتب و تاب سیاست میکنید. در چنین دنیایی، همیشه نااطمینانی زیادی بالای سرتان است. این احتمال هست که وقتی چنین پستی را پذیرفتید، هنوز سه ماه نشده ناگهان یک بحران در کابینه رخ دهد و از قدرت کنار گذاشته شوید. هنگامی که این شغل جدید به من پیشنهاد شد تازه وظیفه بازتعریف ماموریت بانک جهانی در حوزه فقر و رفاه همگانی را به پایان رسانده بودم، بنابراین احساس کردم زمان مناسبی برای پذیرفتن این پست جدید است. همچنین با توجه به شرایطی که در پرو حاکم بود، احساس کردم زمان خوبی برای تصدی پست وزیر آموزش و پرورش است؛ چون رئیسجمهور و سایر کسانی که در بالاترین سطوح دولت بودند عزم خود را برای انجام کاری در مورد بهبود وضعیت آموزش و پرورش نشانداده بودند. داشتن این پشتیبانی سیاسی بسیار مهم بود. همچنین دولت دارای اکثریت نسبی در کنگره بود که درنتیجه میتوانستیم برخی اصلاحات اساسی را انجام دهیم. این دو پنجره فرصتهای سیاسی که همزمان باز شدهبودند یک فرصت بسیار عالی بهنظر میرسید و دست رد زدن به این فرصت برای من خیلی دشوار بود.
شما در مقطع زمانی دشواری وزیر شدید. پرو در «برنامه ارزیابی بینالمللی دانشآموزان» یا پیزا (PISA) آخرین رتبه را کسب کرد. برنامهای که سازمان توسعه و همکاری اقتصادی (OECD) برای ارزیابی عملکرد دانشآموزان در سه درس علوم، خواندن و ریاضیات در کشورهای شرکتکننده در سراسر جهان طراحی کردهاست. میخواستم شیوه مواجهه خود را با این مساله به ما توضیح دهید و برای مقابله با افت رتبه پرو از چه روشهایی استفاده کردید؟ بهعبارت دیگر، چگونه با رتبه آخرشدن پرو کنار آمدید؟
این واقعا یک غافلگیری غیرمنتظره بود، یکی آن لحظاتی که قادر به مهندسی شرایط نیستید. دو ماه از زمانیکه وزیر شدهبودم نگذشته بود، یعنی دقیقا در اواخر سال۲۰۱۳ که نتایج برنامه ارزیابی بینالمللی دانشآموزان معروف به PISA برای سال۲۰۱۲ منتشر شد. البته قبل از آنکه این آمار اعلام عمومی شود، موسسه مذکور به ما هشدار داد که وضعیت پرو چگونه است، بنابراین چند روز فرصت داشتیم تا در مورد نحوه واکنش و پاسخگویی خود تصمیم بگیریم. ما دیدیم امتیازاتعددی پرو در علوم، خواندن و ریاضیات واقعا افزایش یافتهاست، با این حال ترکیبی از عوامل مانند پیشرفت سریعتر برخی از کشورها نسبت به پرو و نیز غیبت چندین کشور که عملکرد پایینتری در مقایسه با ما داشتند، در آزمونهای سال۲۰۱۲، باعث شد تا کشور پرو در رتبه آخر قرار بگیرد. ما میتوانستیم به این دو نکته اشاره کنیم و به بحث و جدل درباره آن پایان دهیم یا حتی پاسخ دهیم که این برنامه ارزیابی بینالمللی دانشآموزان؛ در واقع ارزیابی سازمان توسعه و همکاری اقتصادی برای کشورهای ثروتمند است و با واقعیتهای کشور پرو سازگار نیست، اما بهجای همه این کارها تصمیم گرفتیم نتایج را بپذیریم و مسوولیت آنها را برعهده بگیریم، پس با روزنامه مهم سراسری پرو به توافق رسیدیم تا به محض اعلام این خبر در ساعت ۶ صبح به وقت محلی، دقیقا زمانیکه نتایج در پاریس منتشر میشد، خبر عمومی شود. همین موضوع باعث شد تا روزنامه این خبر را در صفحه اول قرار دهد. خبرهای مربوط به آموزش و پرورش متاسفانه قبلا بهندرت در صدر اخبار جای میگرفت. من هم در مقام وزیر آموزش و پرورش این نتیجه را فاجعهای برای کشور توصیف کردم.گفتم چنین چیزی نشان میدهد ما فقط دچار مشکل نیستیم بلکه گرفتار دردسر عمیقی هستیم چون اقتصاد کشور ما در ۱۵سالگذشته رشد کردهبود، اما این رشد تصاعدی متاسفانه نتوانسته بود به بهبود وضعیت آموزش یا تعهدی برای بهبود آموزش تبدیل شود. تعداد زیادی از مردم پرو در واکنش به این خبر خیلی ناراحت شدند. آنها در برنامههای رادیویی ابراز ناراحتی میکردند که «پرو آخرین کشور در جهان شدهاست» و عملکردی بدتر از بسیاری از کشورهای فقیرتر دارد. چنین چیزی؛ در واقع درست نبود، چون تنها ۶۵ کشور در آزمون برنامه ارزیابی بینالمللی دانشآموزان در سال۲۰۱۲ شرکت کردند و اینکه بیشتر آنها کشورهای عضو سازمان توسعه و همکاری اقتصادی و کشورهای با درآمد بالا و متوسط بودند، اما ما تصمیم گرفتیم وقت خود را برای توضیحدادن چنین چیزهایی تلف نکنیم و از این خبر بهعنوان انگیزهای برای اجرای فوری اقدامات استفاده کنیم تا وضعیت بهبود یابد. همه این خبررسانیها و تمرکز روی رتبه انتهایی پرو به ایجاد انگیزه و تحرک برای فشار بزرگ اصلاحات آموزشی کمک کرد.
درباره اصلاحات مهمی که باید در مورد معلمان و مدیران مدارس اجرا شود و هرکدام از دیگر مواردی که فکر میکنید واقعا مهم هستند، به ما بگویید، چون بیشتر کشورهای درحالتوسعه نیز با بسیاری از این اصلاحات دستوپنجه نرم میکنند.
یکی از مهمترین مسائلی که احساس کردم باید به آن بپردازیم، جلوگیری از هرگونه گزینش یا ارتقای معلمان براساس گرایشهای سیاسی یا سابقه کار یا داشتن مدارکی که نشان میداد آنها نوعی دوره آموزشی را گذراندهاند، بود. یک موضوع اساسی برای من و در واقع حیاتی برای هر اصلاح آموزشی، حذف روابط سیاسی و سیاسیکاری در تخصیص منابع انسانی در وزارت آموزش و پرورش بود. آنچه که باید اتفاق میافتاد گزینش و ارتقای معلمان بر اساس ملاکهای کاملا شایستهسالارانه بود. قانونی بهتازگی تصویبشده بود که در چارچوب شایستهسالاری مشاغل معلمان را اصلاح میکرد، اما این قانون باید اجرا میشد. برای رسیدن به این ملاکهای شایستهسالاری یک آزمون جدید برای معلمان طراحی و برگزار کردیم تا شناخت بهتری از قابلیتهای واقعی آنها پیدا کنیم. همچنین برای تعیین اینکه کدام معلمان ارتقا مییابند ارزیابیهای جدیدی معرفی کردیم. اینها تعهدات بزرگی بودند که خیلی روشن و سرراست نبودند، اما علامت میدادند که به سمت رویکرد جدید شایستهسالاری تغییرجهت دادهایم. اولویت دوم اهمیتدادن و تقویتکردن نقش مدیران مدارس بود. در بسیاری از کشورهای آمریکایلاتین و همچنین در مناطق دیگر، مدیران مدارس معمولا به دلیل ارتباطات سیاسی انتخاب میشوند یا معلمانی هستند که بیشترین دوره سابقه کاری را دارند. هیچکدام از این روشها تایید نمیکند که فرد انتخابشده از ویژگیهای رهبری موردنیاز برای مدیریت موسسهای به پیچیدگی یک مدرسه برخوردار است. آنها درک بسیار اندکی از چالشبرانگیز بودن مدیریت یک مدرسه داشتند. کسی که مدیر مدرسه میشود اغلب مسوول زندگی هزار کودک یا بیشتر، کارکنانی متشکل از ۳۰ تا ۴۰معلم و سایر جنبههایی است تا کارآمدی یک سازمان حفظ شود. او سپس باید با جامعه پیرامونی و والدین سروکله بزند و با نظام اداری در سطح منطقه و مرکز آموزشی تعامل خوبی داشتهباشد. اینها کارهای بسیار سختی هستند و نیاز به فردی دارند که انگیزه و مهارت لازم برای انجام آنها را داشتهباشد و چنین کسانی نیازمند آموزشهای مناسب در زمینه قابلیتهای مدیریتی و رهبری هستند. مدیران باید بر اساس این مبانی انتخاب شوند. ما برای اینکه امکان استخدام افراد مناسب و شایسته برای چنین کاری را داشته باشیم، یک آزمون ویژه مدیران برگزار کردیم. هدف دیگر ما این بود که تمرکز همه افراد فعال در نظام آموزشی روی نتایج یادگیری باشد. من خوششانس بودم که در سال۲۰۰۷ پرو یک واحد اندازهگیری بسیار قوی ایجادکردهبود که ارزیابیها و اندازهگیریهای یادگیری را معرفی و مدیریت میکرد. بهجای دادههای مبتنی بر نمونهگیری که یک حس کلی نسبت به اینکه کشور در کجا قرار دارد ارائه دهد، طبیعت روشهای مبتنی بر سرشماری که ارزیابیها را در سطح ملی انجام میدهد این امکان را به ما داد تا ببینیم هر مدرسه در زمان چگونه عمل میکند. ما این دادهها را برای اطمینان از اینکه همه مدارس درک روشنی از مسیرهای یادگیری خاص خود دارند، بسیار مفید یافتیم.
برایم جالب بود که شنیدم شما قبل از تصدی پست وزارت به رئیسجمهور گفته بودید پیششرطهایی دارید. آن پیششرطها چه بودند و چرا درخواست کردید؟
من یک پیششرط واقعا مهم داشتم و آن داشتن آزادی عمل برای انتخاب تیمم بود بدون اینکه تحتفشارهای سیاسی قرار بگیرم، چون میخواستم مطمئن شوم که اولویتها و جهتگیریهای سیاستگذاری که انتخاب میکنم با توجه به ملاحظات سیاسی تعیین نمیشود، با این حال از بین دو موضوع فوق، مهمترین مساله ترکیب تیم من بود که میخواستم در تمام پستهای کلیدی افراد مناسب را انتخاب کنم.
میدانم که هم رئیسجمهور و هم وزیر دارایی از شما پشتیبانی کردند و این امکان فراهم شد که چنین اصلاحات بزرگی را شروع کنید. پشتیبانی آنها چقدر مهم بود؟
پشتیبانی رئیسجمهور و وزیر دارایی بسیار مهم بود. رئیسجمهور موافقت کرد که من میتوانم هر فردی را که میخواهم در تیمم انتخاب کنم، به شرط اینکه آدمهای تندرو از حزب اپوزیسیون، یا کسی که دشمن آشکار دولت باشد را انتخاب نکنم. آنچه حتی مهمتر بود اینکه رئیسجمهور به تضمینهایی که ابتدا داده بود پایبند ماند و در کل سه سالدوره تصدی من همیشه از من پشتیبانی کرد. او همچنین هرگز مرا مجبور به انجام کاری که نمیخواستم انجام دهم، نکرد. او پرسشهای زیادی داشت و اغلب مرا تحتفشار قرار میداد تا کارهای بیشتر و حتی سریعتر، انجام دهم، حتی زمانیکه میدانستم با حداکثر سرعت ممکن پیش میرویم. بیشتر اوقات این فشارها خیلی خوب بود، اگرچه پاسخدادن به پرسشهای او همیشه آسان نبود. او مرتب میپرسید: «چرا ما سریعتر پیشرفت نمیکنیم؟ چرا نظام اداری اینقدر ناکارآمد است؟ آیا من بهترین افراد را در تیمم دارم؟» این پرسشها ما را گوش به زنگ و آماده نگه میداشت و مادامیکه او پشتیبانی سیاسی لازم برای مقابله با مجلس نمایندگان و اتحادیه معلمان را برای ما فراهم میکرد، ارزشش را داشت.
به توافق رسیدن با وزیر دارایی نیز بسیار مهم و مفید بود. طی مدت زمانیکه من وزیر آموزش و پرورش بودم، فقط مجبور شدم با دو وزیر دارایی متفاوت کار کنم و چنین چیزی برای آمریکایلاتین سطح غیرعادی بالایی از ثبات بود. تنشهای زیادی میان وزارتخانه من و خزانهداری وجود داشت، زیرا ما همیشه خواهان دریافت منابع بیشتر بودیم. این یک رابطه پیچیده بود و میدانیم که هر وزارتخانه روی پیگیری وظایف و دستورکارهای خود متمرکز است. من بهعنوان وزیر آموزش و پرورش، نیاز به فشار آوردن برای دریافت منابع بیشتر داشتم، درحالیکه وزیر دارایی از من میخواست قبل از درخواست منابعی بیشتر از آنچه به ما تخصیص دادهشده بود، آنچه را که دارم کارآمدتر استفاده کنم. ما توانستیم سهم هزینههای آموزش و پرورش را به یکدرصد تولید ناخالص داخلی برسانیم، اما دستیابی به آن دربرابر مقاومت وزیر دارایی کار بسیار دشواری بود. برای شروع اصلاحات آموزشی، لازم بود همزمان دو کار را انجام دهم؛ به منابع بیشتری نیاز داشتم، اما هدف تخصیص کارآتر هزینهها نیز برای ما بسیار مهم بود. بحثهای زیادی بین ما درگرفت و در نهایت احتمالا توانستیم در جای درستی قرار بگیریم. یکی دیگر از زمینههای ایجاد تنش به عزم من در جذب افراد مناسب برای وزارتخانه ناشی میشد. برای چنین کاری، افراد شایسته را از وزارت دارایی شکار کردم تا جذب واحدهای بودجه و برنامهریزی وزارتخانه ما بشوند. وزیر دارایی از اینکه ما تعدادی از افرادش را شکار کردیم خوشحال نبود، اما بسیار مهم است که هنگام درگرفتن بحثهای بودجهای بین یک بخش اجتماعی مانند آموزش و پرورش با وزارت دارایی، افرادی که در آموزش و پرورش هستند نیز بتوانند به زبان مالی صحبت کنند.
من از یک شوخی که شما از قول وزیر دارایی وقت نقل کردید، خوشم آمد؛ وزیری که قبل از آمدن شما گفته بود وزارت آموزش و پرورش شبیه به بانک ما است. میخواستم داستان پشت این شوخی را برای ما بگویید و چگونه آن را تغییر دادید؟
این شوخی مربوط به شیوه استفاده وزارت آموزش و پرورش از بودجهای بود که وزارت دارایی به آن تخصیص میداد. این وزارتخانه همیشه کمتر هزینه میکرد، نه به این علت که به این پول برای آموزش و پرورش نیاز نداشتند، بلکه چون ظرفیت عملیاتی برای مدیریت و استفاده اثربخش از منابع دریافتی در ابتدای سالمالی را نداشتند. این وضعیت باعث شد تا وزیر دارایی به شوخی از وزارت آموزش و پرورش بهعنوان «بانک» یاد کند. او میگفت: «ما در ابتدای سالبه آموزش و پرورش پول واریز میکنیم، اما میدانیم که آنها نمیتوانند آن را خرج کنند، بنابراین ما میتوانیم پول خود را در پایان سال یا حتی در اواسط سالبرداشت کنیم و در جاهای دیگری خرج کنیم.» این چیزی بود که من واقعا میخواستم تغییر دهم. برای انجام این کار، نیاز به افرادی نبود که معلم یا کارشناس آموزشی باشند. من به افرادی نیاز داشتم که پیچیدگیهای مدیریت مالی در بخش دولتی را بهخوبی درک کنند. آن مهارتها در وزارت دارایی وجود داشت، به همین دلیل لازم بود آدمهای آنجا را بدزدم و به حوزه آموزش و پرورش بیاورم. این تنها راه برای اطمینانیافتن از این بود که وزارت آموزش و پرورش بانک بقیه بخشهای دولتی نخواهد بود.
من اغلب فکر میکنم مدیریت آموزش و پرورش در کشوری درحالتوسعه مانند پرو یکی از سختترین چالشهای مدیریتی است. تمایل معمولا بر این است که روی آن چیزهایی تمرکز کنیم که مسائل تخصصی آموزش هستند (مانند برنامه درسی، معلمان، زیرساختها)، اما از توجه به واقعیت مدیریتکردن همه افراد، نهادها و فرآیندهای موردنیاز برای یک نظام آموزشی بزرگمقیاس غفلت میکنیم. اندکی در مورد انواع افرادی که وارد این وزارتخانه کردید به ما بگویید. فکر میکنم شما گفتید ۵۵نفر را در مشاغل حساس جذب آموزش و پرورش کردید. آنها چه نوع مهارتهایی داشتند؟ چگونه آنها را انتخاب کردید؟ آنها در مقایسه با آنچه که در ابتدای ورود به وزارتخانه مواجه شدید، توانستند چه تاثیری بر شیوه اداره این وزارتخانه بگذارند؟
به نکته بسیار خوبی اشاره کردید. در بسیاری از کشورها، بخش آموزش و پرورش اغلب حدود یکپنجم بودجهبخش دولتی را جذب میکند. آموزش و پرورش اغلب بزرگترین کارفرمای بخش دولتی است و از نظر مقیاس حتی از بیشتر کارفرمایان خصوصی هم پیشی میگیرد. آموزش و پرورش بر بهرهوری و قابلیتهای نوآوری کشور تاثیر میگذارد. در کشوری مانند پرو که حدود ۶۰هزار مدرسه دارد، آموزش و پرورش واقعا بخش بسیار بزرگی است. در یک نظام متمرکز و ملی، وزیر آموزش و پرورش هر روز مسوول ارائه خدمات به ۶۰هزار مکان است که این مکانها نیز در مقابل به ۸ یا ۹میلیون دانشآموز و نیممیلیون معلم خدمات ارائه میدهند. علاوه بر این، خدمات ارائهشده بسیار پیچیده است. آنها مثل توزیع و تزریق واکسن نیست که البته آنهم کاری چالشبرانگیز است اما اغلب چالشی یکباره است، در حالیکه ارائه خدمات آموزشی باید هر روز و ساعت انجام شود و شامل تعاملات پیچیده بین صدهاهزار کارمند دولت ومیلیونها کودک و نوجوان است. تشکیلات موردنیاز برای اطمینان از اینکه همهچیز با کارآیی بالایی اتفاق میافتد، بسیار عظیم و پیچیده است. شما به موسسهای نیاز دارید که در هسته آن معلمان حضور دارند و سپس برنامهریزان، حقوقدانان، مهندسان، برنامهنویسان نرمافزار و کارشناسان مدیریت دولتی را نیز به خدمت میگیرد. آیا ما میدانیم برای اینکه یک مدرسه خوب کار کند به چه چیزهایی نیاز دارد؟ بله، تا حد زیادی. یک مدرسه خوب به معلمان خوب و برنامه درسی خوب نیاز دارد و باید از روشهای آموزشی درست استفاده کند و برنامهریزی خوبی داشتهباشد. همه فراگیران باید کتاب کار و کلاس درس داشته باشند و سایر زیرساختهای اساسی باید در محل موجود باشد. اگر همه آن چیزها را دارید، بخش زیادی از مشکل در بسیاری از کشورهای با درآمد پایین و متوسط را حل کردهاید. البته این شبیه علم پرتاب موشک نیست. چیزی که بسیار سختتر بهنظر میرسد این است که همه این کارها را باید در صدهاهزار کلاس درس هر روز انجام دهید. چنین چیزی بیش از آنکه چالشی آموزشی باشد یک چالش مدیریتی است.
در بسیاری از کشورها، اکثر معلمان عضو اتحادیهها و تشکلهای معلمان هستند که اغلب اوقات اجرای اصلاحات آموزشی را بسیار دشوار میکند. میخواستم نظر و تجربه خود را در این مورد به ما بگویید؟ اتحادیهها چه چالشهایی برای شما ایجاد کردند؟ چگونه توانستید با کمک معلمانی که در انواع اصلاحات آموزشی موردنیاز کشورها نقش اصلی را دارند، به جلو حرکت کنید؟
این یک چالش مطلقا سرنوشتساز است که برای موفقیت اصلاحات باید با آن کنار بیایید. معلمان باید دارای انگیزههای مناسبی باشند. معلمان را باید با این دیدگاه همراه کرد که وظیفه آنها نهتنها آموزش دادن، بلکه اطمینان از این است که همه کودکان در کلاسهایشان واقعا در حال یادگیری هستند. چنین چیزی شاید یک تفاوت ظریف و نامحسوس بهنظر برسد، اما تاثیر زیادی بر آنچه در کلاس درس میگذرد، دارد. اگر من که معلم هستم مسوولیت خودم را تدریس بدانم، پس به آن روشی که فکر میکنم بهترین روش یا روش کافی است، تدریس خواهم کرد و اگر شمای دانشآموز چیزی یاد بگیرید این یادگیری برای شما خوب است، اما اگر دانشآموز چیزی یاد نگرفت، خب، من معلم چه کاری میتوانم بکنم؟ شاید شما کودکی باشید که بدون خوردن صبحانه سر کلاس حاضر شدهاید یا که درون خانهتان مشکلاتی وجود دارد، اما اینها مشکلات مربوط به شما هستند، نه من معلم. چنین رویکردی را نمیتوان رویکرد معلمان خوب نسبت به شغلشان دانست. مسوولیت معلمان این است که اطمینان حاصل کنند همه کودکان یاد میگیرند، به این معنی که برخی از فراگیران به حمایت و توجه بیشتری نسبت به دیگران نیاز دارند. باید چنین اصلاحی در نگرش و رویکرد اتفاق بیفتد و معلمان باید روشهای تدریس خود را تطبیق داده و متحول کنند تا اطمینان حاصل شود که همه در حال یادگیری هستند. در هر صورت، این کاری است که معلمان خوب انجام میدهند.
اگر معلمان احساس کنند مورد حمله قرارگرفتهاند، چنین تغییرنگرشی رخ نخواهد داد. معنای این سخن این است که ما باید یک رابطه کاری نزدیک و صمیمانه با اتحادیه معلمان برقرار کنیم. چنین کاری آسانتر از آن چیزی شد که ما انتظار داشتیم انجام شود، چون خوششانس بودیم که توانستیم حقوق معلمان را افزایش دهیم، اما از این عامل تشویقی در شرایطی استفاده کردیم که طبق قانون، حقوقها بهطور یکنواخت افزایش نمییافت، در عوض ما روشن ساختیم که حقوق برخی از معلمان ممکن است تا ۷۰درصد افزایش یابد، درحالیکه برای دیگران تنها ۱۰درصد افزایش مییافت یا حتی هیچ افزایشی پیدا نمیکرد و بستگی بهعملکردی داشت که آنها در ارزیابیها از خود نشان میدادند. فرآیند گزینش و استخدام معلمان جدید و حقوق افراد تازهوارد نیز بهعملکرد آزمایشی آنها بستگی داشت.
چیزی که به ما کمک کرد این بود که روایت دولت در آن زمان با روایت دولت قبلی بسیار متفاوت بود. ما گفتیم معلمان شرکای اصلی در هرگونه اصلاحاتی هستند و اگر معلمان داوطلبانه به شیوههای جدید و نتایج یادگیری بهتر متعهد نشوند، هیچ چیز حاصل نمیشود، بنابراین ما بر افزایش و ارتقای کیفیت پشتیبانی معلمان، از جمله کادر آموزشی و مربیگری تمرکز کردیم. ما فرآیند تغییری را آغاز کردیم که از آموزش شامل نشستن در کلاس و گوشدادن به مربی به سمت مربیگری فعالتر و عملیتر توسط یک معلم باتجربهتر حرکت کردیم. اینکه کارها درست پیشبرود کاملا سخت و پیچیده بود و تلاشها در این مسیر هنوز ادامه دارد. در تمام مدت، ما درگیر یک همکاری و تعامل پیچیده با اتحادیه بودیم. موفقیت ما در این زمینه تا حد زیادی به تغییر افکار عمومی به نفع اصلاحات شایستهسالارانه بستگی داشت. این احساس رو به افزایش در بین مردم وجود داشت که بیشتر ناتوانیها و تقصیرها در آموزش عمومی به تواناییهای ضعیف معلمان مربوط میشود، بنابراین در این زمینه، تغییر افکار عمومی به نفع انجام ارزیابی از معلمان بسیار آسان بود که مخالفت با آن را برای اتحادیه دشوارتر و پرهزینهکرد.