لنگه کفش آسیو محمدعلی بیگ
مروج دروغ نمیگوید، مروج غلط نمیگوید، مروج اغراق نمیکند، مروج فقط زبان را سادهتر میکند و با توضیحاتی در متن و گاهی حاشیه، کمک به فهم مطلب برای افراد بیشتری میکند. مروج عین علم را بازگو میکند و سمت و سویش فضاسازی برای بهرهبرداری نیست و دکتر باستانی پاریزی همه اینها است. اگر برای عالم مهمترین شرط را تسلط بر متون رشته، بر آزمودن و تجربه کردن فراوان و سعی و خطای بسیار و توانایی تحلیل بر میشمریم، برای مروج باید همه اینها را بگوییم و بگوییم که باید یک توانایی بیشتر از عالم داشته باشد، آن هم توان انتقال همان مطلب کاملا علمی به طیف وسیعتری از مردم.
مروج دروغ نمیگوید، مروج غلط نمیگوید، مروج اغراق نمیکند، مروج فقط زبان را سادهتر میکند و با توضیحاتی در متن و گاهی حاشیه، کمک به فهم مطلب برای افراد بیشتری میکند. مروج عین علم را بازگو میکند و سمت و سویش فضاسازی برای بهرهبرداری نیست و دکتر باستانی پاریزی همه اینها است. اگر برای عالم مهمترین شرط را تسلط بر متون رشته، بر آزمودن و تجربه کردن فراوان و سعی و خطای بسیار و توانایی تحلیل بر میشمریم، برای مروج باید همه اینها را بگوییم و بگوییم که باید یک توانایی بیشتر از عالم داشته باشد، آن هم توان انتقال همان مطلب کاملا علمی به طیف وسیعتری از مردم.
زیباترین مثالی که از خود دکتر باستانی پاریزی در این باره میتوانم برایتان بگویم خاطره «آش ابودردا»ی ایشان است که استاد در آنجا از نوشتههای خود با خضوع همیشگی و والای خودشان با عنوان «لنگه کفش آسیو محمد علی بیگ» نام میبرند. استاد ما این مطلب را در کتاب نوح هزار توفان (چاپ دوم، تهران: نشر نامک، ۱۳۸۰. ص. ۳۳۲) با طنز زیبا و فاخر خود نوشتهاند. داستان مربوط به آش ابودردا است که در گوشه و کنار ایران در مراسمی خاص طبخ میشود که خواندن آن را به همه شما توصیه میکنم. دکتر از مراسم طبخ این آش در پاریز کرمان سخن میگویند که توسط زنان اعیان آبادی (پاریز) تدارک میشده است. این بانوان که سرشان به کلاهشان میارزیده، هر یک نخودی و عدسی و بار و بنشنی میآوردند و از صبح در تکیه آبادی مشغول طبخ میشدند و ظهر هم ابتدا خودشان میخوردند و اگر چیزی زیاد میآمد به مردم مستمند که از صبح به صف ایستاده بودند داده میشده است. استاد از این منظره یعنی صف مستمندانی که منتظر آش بودند با عنوان صف گدایان یاد میکنند. ایشان از یکی از این سالها تعریف میکنند که در راس صف گدایان زنی با نام «آسیو محمد علی بیگ» یا «آسیه دختر محمد علی بیگ»
ایستاده بوده و منتظر که ظهر آشی هم به او برسد و شکمی از عزا در بیاورد. زمانی که آش عمل میآید و همه منتظر که زنان اعیان آبادی، آش را بر سفره ببرند و بخورند و اگر چیزی ماند به گدایان هم بدهند، در کماجدان را بر میدارند. سرکار علیه «آسیو محمد علی بیگ» نامردی نمیکند و لنگه کفش خود را از پای در میآورد و از همان جلوی صف، صاف پرت میکند وسط کماجدان آش. دکتر باستانی با نثر سراسر طنز و زیبای خودشان نوشتهاند: «... و لنگه کفش، با هزار آلودگی در دیگ غلتی خورد، و وقتی خواستند آن را بیرون بکشند، طبعا با قاشق در دیگ چرخید و دیگر تکلیف معلوم بود، آن هم خانمهای متدین که آب را بدون بسمالله نمیخوردند!! حالا با این آش چه کنند! که فریادها بلند شد. دیگ را روی زمین گذاشتند و هنوز در تحیر از وضع موجود بودند، که «آسیو محمد علی بیگ» به خیل گدایان فریاد زد: «منتظر چه هستید من به خاطر شما این کفش پاره را توی دیگ انداختم. بریزید و بخورید که دیگر چنین موقعیتی گیرتان نخواهد آمد.» و چون متوجه شد چند تایی از گدایان هم تعلل دارند، آهسته گفت: «بروید و بخورید. من امروز صبح این لنگه کفش را سه بار توی قنات دهنو آب کشیدهام، و سه بار
بسم الله دادهام.»
دکتر باستانی پاریزی ضمن نوشتن این خاطره، نوشتههای خودشان را به لنگه کفش «آسیو محمد علی بیگ» تشبیه کردهاند که آشی را که خاص خواص بوده، مناسب خوردن عوام کرده و حالا عوام هم میتوانند از آن بهره ببرند. دکتر باستانی پاریزی با فروتنی با نوشتههای خودش شوخی میکند، ولی خود میداند که آثار با ارزشش به واقع قابل استفاده برای همه است. لیکن به یاد داشته باشید که لازمه ترویجی شدن اثر به معنای صحیح آن، داشتن دو قدرت در یک نویسنده است. اول تسلط نویسنده و احاطه وی به موضوعی است که در دست کار دارد. و دوم، قدرت سادهنویسی و خلاقیت است و تسلط بر ترویجی نوشتن. جایی که لازم است شما مطلب را برای اینکه از ارزش علمیاش کاسته نشود، به زبان اهل تخصص بنویسید؛ ولی همانجا با شرح و مثال بتوانید آن را برای مخاطب قابل فهم نمایید. باستانی پاریزی بر تاریخ ایران تسلطی عمیق و گسترده دارد. ماده اولیه موضوع در دستانش چون موم نرم است و او به هر شکل که میخواهد آن را در میآورد. مطلب را مینویسد، آن را شرح میدهد، مثال میزند و علاوهبر اینها خود حاشیهنویسی میکند. در بسیاری از صفحات کتابهای وی حاشیه بیش از متن اصلی است، کما اینکه در
کلاسهای درسش در میانه سده ۱۳۵۰ خورشیدی هم همین بود.
- بخشی از مقاله ابراهیم عمرانی،
درباره زندگی و آثار استاد باستانی پاریزی
مندرج در سخن هفته لیزنا، شماره ۱۷۶
ارسال نظر