راهی که میرزا صالح شیرازی در صنعت چاپ پیمود
کاغذ اخبار همه دورانها
گروه تاریخ اقتصاد- میرزا محمد صالح شیرازی از جمله شخصیتهای اثرگذار ایران در سده گذشته است. او از نخستین دانشآموختگان ایرانی در اروپا و ناشر روزنامه کاغذ اخبار، نخستین روزنامه در ایران بودهاست. میرزا صالح در اردیبهشت ماه سال ۱۲۹۴ هجری شمسی به اتفاق چهار نفر دیگر، به فرمان عباس میرزا نایبالسلطنه و وزیر او میرزا عیسی قائممقام برای تحصیل از تبریز به انگلستان فرستاده شد. او پس از یادگیری زبانهای انگلیسی و فرانسوی و تاریخ و طبیعیات و آموختن فن چاپ و حکاکی، اواخر مردادماه ۱۲۹۸ به ایران بازگشت.
گروه تاریخ اقتصاد- میرزا محمد صالح شیرازی از جمله شخصیتهای اثرگذار ایران در سده گذشته است. او از نخستین دانشآموختگان ایرانی در اروپا و ناشر روزنامه کاغذ اخبار، نخستین روزنامه در ایران بودهاست. میرزا صالح در اردیبهشت ماه سال 1294 هجری شمسی به اتفاق چهار نفر دیگر، به فرمان عباس میرزا نایبالسلطنه و وزیر او میرزا عیسی قائممقام برای تحصیل از تبریز به انگلستان فرستاده شد.
او پس از یادگیری زبانهای انگلیسی و فرانسوی و تاریخ و طبیعیات و آموختن فن چاپ و حکاکی، اواخر مردادماه ۱۲۹۸ به ایران بازگشت. سفرنامه او در همین مدت اقامت او در اروپا نوشته شده است. میرزا صالح شیرازی در بازگشت به ایران، دستگاه چاپی را که با خود به ایرانآورده بود، در تبریز به کار انداخت. روزنامه «کاغذ اخبار»، با تلاش او از طریق چاپ سنگی و به خط نستعلیق در ۱۱ اردیبهشت ماه سال ۱۲۱۶ هجری شمسی در تهران به چاپ رسید. در اینجا پارههایی از سفرنامه او را میخوانید:
«در انگلند علیالخصوص در لندن، کاغذ اخبار را به تعجیل هر چه تمامتر به ولایت انگلند، مصحوب کوچ (همراه پست) میفرستند به علاوه اینکه اموراتی که در کل دنیا واقع میشود مجمع مردم انگلند، بلکه اهالی انگریزی در هندوستان، اطلاع مییابند، وجوه عظیمه از بابت مخارج خراج کاغذ اخبار حاصل دولت انگلیس میشود. اولا هرکاغذی را چهار پول سیاه خراج شاهی به دولت انگریز میدهند و ثانیا هر که را خانه و اسبابی است که بخواهند به فروش رسانند یا بخرند و هرکاری دارد بخواهد مردم را اطلاع دهد، در چاپخانه رفته موافق سطور اخبار اجرت به چاپخانه داده مطلب او را در کاغذ اخبار چاپ میکنند و کمترین وجهی که از برای مطالب مزبور به استادان چاپ زن دهند شش شیلینگ و نیم است و هر چه مطلب زیاده دارند زیاده وجه اجرت را به استادان داده و به علاوه اینکه از هر کاغذ اخبار چهار پول سیاه خراج دیوانی میگیرند. هر یک از اخباراتی که مردم علاوه وجهی داده چاپ میزنند سه شیلینگ و نیم به دیوان میدهند...»
«بنده را یقین این شد که رفتن به ایران جزم است، با خود اندیشه نمودم که به جز تحصیل اگر توانم چیزی از این ولایت به ایران برم که به کار دولت علیه آید، شاید خوب باشد و مدتها بود که خیال بردن چاپ و صنعت باسمه در سر من افتاده بود، چند روزی بعد از آن به لندن رفته عالیجاه قولونل خان را دیده کیفیت را به او حالی کردم. این مطلب را پسندید و از آن پس مستر داتس نامی که استاد چاپساز است، یعنی مختص آن است که انجیل را در زبان فارسی و هندی و سریانی و عربی و سایر زبان های غربیه چاپ میزند، دیده که روزی دو ساعت بنده در کارخانه او رفته من البدایه الی النهایه چاپ را آزموده و از آن پس خانهای در حوالی کارخانه دیده اطاق نشیمن و اطاق دیگر به جهت معلم فرانسه طی کرده مستر بالفور که در زبان فرانسه مهارت تامی داشته دیده که تا ورود ایلچی ما در منزل من شب و روز مانده و خوراک و منزل و خواب او در پیش من باشد. هر روز پنج ساعت قبل از ظهر از خواب برخاسته الی دو ساعت در نزد مستر بالفور زبان فرانسه خوانده، از آن پس ناهار کرده، و از آن پس لباس انگریزی در بر کرده به منزل استاد چاپ زن رفته الی چهار ساعت و نیم از ظهر گذشته در کارخانه چاپسازی
مانده از آن پس به یکی از مهمانخانهها شام خورده و از آن پس به منزل برگشته بعضی از تواریخ روم و گریک (یونان) و روس و ترکی و داستانها به زبان انگریزی خوانده و صفحهای از فرانسه ترجمه به زبان انگریزی نوشته الی نصف شب...»
«... استماع افتاد که در دهم ماه جولای (۲۲ شوال ۱۲۳۴) عازم ایران هستیم. بنده به دیدن مستر داتس رفتم. چون در این مدت مستمرا یعنی هر روزه دو ساعت در کارخانه او رفته، الحق از ابتدا الی انتهای کار از او آموخته، و مشارالیه از راه خیرخواهی و نیک ذاتی و صداقت و ر استی و درستی کار خود را به من نموده و مرکب سازی را با وجود اینکه قاعده کسبه آن ولایت است که مرکب چاپ را مخفی داشته به هیچ کس نشان نمیدهند، معهذا به بنده نشان داده خود او و زن او نوع رفتاری با من کرده، مبالغی اجناس چاپسازی آن را با پرس (press) کوچکی از برای من خریده و هر چه ابتیاع نمود در نهایت ارزانی بود و قدری از وجه اسباب چاپ باقی بود از سرگور اوزلی قرض کرده و قدری دیگر نیز به مستر داتس قرضدار شده...»
منبع: سفرنامه میرزا صالح شیرازی
ارسال نظر