اندر مضار و فواید دوچرخه!
خدا همه ما را از شر این دوچرخه سواران لوس و بیمزه و بیمعنی حفظ کند. چند تکه آهن پاره را به هم وصل نموده و اسم مبارکش را دوچرخه گذاشته، بر آن سوار میشوند و رکاب میکشند و دیگر خدا را بنده نیستند. حاج آقا شش سال است سوار دوچرخه زوار در رفته خود میشود. چرخی که نه چراغ دارد و نه زنگ و ترمز حسابی و نمره آن آنقدر بدخط و کج و کوله است که کمتر کسی میتواند اعداد صحیح و درست آن را پهلوی هم ردیف کند و همین چرخ زبان بسته صبحها چندین بسته پارچه و قماش را برای حاجی آقا مانند خر بردبار و صبوری که هیچ گاه هم کاه و جو نمیخورد، به بازار برای فروش حمل میکند و شب ها نان و گوشت و میوه و نفت و سایر لوازمات ضروری زندگی را به خانه او میآورد.
خدا همه ما را از شر این دوچرخه سواران لوس و بیمزه و بیمعنی حفظ کند. چند تکه آهن پاره را به هم وصل نموده و اسم مبارکش را دوچرخه گذاشته، بر آن سوار میشوند و رکاب میکشند و دیگر خدا را بنده نیستند.
حاج آقا شش سال است سوار دوچرخه زوار در رفته خود میشود. چرخی که نه چراغ دارد و نه زنگ و ترمز حسابی و نمره آن آنقدر بدخط و کج و کوله است که کمتر کسی میتواند اعداد صحیح و درست آن را پهلوی هم ردیف کند و همین چرخ زبان بسته صبحها چندین بسته پارچه و قماش را برای حاجی آقا مانند خر بردبار و صبوری که هیچ گاه هم کاه و جو نمیخورد، به بازار برای فروش حمل میکند و شب ها نان و گوشت و میوه و نفت و سایر لوازمات ضروری زندگی را به خانه او میآورد.
اما چرخ آن جوانک بیسواد و از خود راضی که پیوسته نزدیکیهای مدارس دخترانه طواف میکند و با آن سیبیلهای نازک و دم موش خود دمادم سوت میکشد، و «رعنا جان» را میخواند، دست کمی از چرخ حاجی آقا نداشته، با این تفاوت که این جوان چشم دریده و زلف چرب، میتواند روی این چند تکه آهن، آن قدر به این طرف و آن طرف دولا و راست شود تا هر بینندهای را به یاد رقاصهای اسپانیولی بیندازد. همان قدر که تهران اتومبیل و قم گدا دارد، شهر ما نیز دارای دوچرخه و دوچرخه سوار است. ظریفی میگفت ما از شر این دوچرخه سواران ازخودراضی باید از روی پشت بامها راه برویم و شاید در آنجا هم از شر این نکبتهای آهن سوار آسوده نباشیم. از رئیس اداره گرفته تا شاگرد بقال در این شهر از دوچرخه استفاده میکنند. آنهایی که دوچرخه دارند حاضر نیستند حتی یک قدم پیاده راه بروند. از در منزل که سوار کادیلاک بیزین و افسار خود میگردند، همه جا میروند و میروند و میروند و بالاخره تا آنجا میروند که نباید بروند. یکی در دالان سینما مقابل گیشه پیاده میشود.
یکی در وسط مغازه نانوایی تازه ترمز میکند و دیگری داخل اداره شده، از راهروها عبور نموده و مقابل میز و صندلی خود نزول اجلال میفرماید و البته در بین راه چندین مرتبه چرخ جلو از وسط دو پای مردم بدبخت سر در میآورد و بارها از پیاده روهای پر جمعیت و تنگ و باریک عبور میکند و خلاصه وقاحت را به جایی میرسانند که انسان مجبور است برای الاغ سواران زمان شاه شهید (ناصرالدین شاه) طلب آمرزش کند.
منبع: روزنامه اصفهان، ۱۲ مهر ۱۳۳۲
ارسال نظر