دوره قاجار و تغییر ساختارهای اقتصادی- بخش پایانی
کوچنشینان شهروند
گروه تاریخ اقتصاد- بخش دوم (پایانی) از مقاله غلامرضا گودرزی را میخوانید که در شماره پیشین بخش اول آن با عنوان « دوره قاجار و تغییر ساختارهای اقتصادی» منتشر شد؛ در اینجا ادامه گزارههای کلی ساختارها، پسرفت ها و پیشرفت های داخلی این دوران مطرح و بررسی شده است: خانواده گسترده، واحد اصلی گروههای مختلف، دارای سازمان سلسله مراتبی در جامعه بود. معمولا سن و جنس در کسب اقتدار و اختیار نقش داشت. مردان و حتی پسران، صاحب اختیار بودند و بر زنان فرمان میراندند. مانند بسیاری از جوامع پیش مدرن، افراد یا خانوادههای قدرتمند، از جمله آنهایی که در سلسله مراتب حکومتی، مذهبی و ایلاتی صاحب قدرت بودند، گروهی پیرو و مدافع داشتند که رابطه آنها از نوع مناسبات ارباب - رعیتی بود.
گروه تاریخ اقتصاد- بخش دوم (پایانی) از مقاله غلامرضا گودرزی را میخوانید که در شماره پیشین بخش اول آن با عنوان « دوره قاجار و تغییر ساختارهای اقتصادی» منتشر شد؛ در اینجا ادامه گزارههای کلی ساختارها، پسرفت ها و پیشرفت های داخلی این دوران مطرح و بررسی شده است:
خانواده گسترده، واحد اصلی گروههای مختلف، دارای سازمان سلسله مراتبی در جامعه بود. معمولا سن و جنس در کسب اقتدار و اختیار نقش داشت. مردان و حتی پسران، صاحب اختیار بودند و بر زنان فرمان میراندند. مانند بسیاری از جوامع پیش مدرن، افراد یا خانوادههای قدرتمند، از جمله آنهایی که در سلسله مراتب حکومتی، مذهبی و ایلاتی صاحب قدرت بودند، گروهی پیرو و مدافع داشتند که رابطه آنها از نوع مناسبات ارباب - رعیتی بود. همه اینها در حوزههایی عمل میکردند که طی زمان دولت و حکومتهای محلی تا اندازهای جای آنها را گرفتند و در زمان خود روشهای ابتدایی برای نظم بخشیدن به جامعه بودند. دستهبندیهای دیرپای شهری، اقلیتهای دینی، و معرکهگیرها و گردن کلفتهای خیابانی (لوطیها) گروههای دیگری بودند که زیست جمعی و ویژگی سلسله مراتبی داشتند.
۱. گستردگی کوهستانها و بیابانها، تقریبا نبود جادهها و رودخانههای قابل کشتیرانی و آب و هوای خشک و نیمه خشک به معنای پراکندگی و گوناگونی گسترده جمعیت بود وچنین شرایطی از دیربازموجب بسط و تقویت کوچنشینی شبانی شده بود. کوچنشینان در آغاز دوران قاجار یک سوم تا یک دوم و در پایان این دوره حدود یک چهارم جمعیت ایران را تشکیل میدادند. افراد ایلات کوچنشین با ایل خود و روسای خویش شناخته میشدند و غالبا به زبانهای غیر فارسی سخن میگفتند. در حالی که اهالی فلات ایران عمدتا شیعه مذهب و اکثرا فارسی زبان بودند، در نواحی مرزی اقلیتهای سنی و عمدتا ایلاتی، گرچه نه همیشه کوچ نشین، از جمله بلوچها در جنوب شرقی، ترکمنها در شمال، کردهای اکثرا سنی در شمال غرب و عربها اغلب شیعی در جنوب غربی زندگی میکردند. در حالی که کوچ نشینی ایلاتی و تفاوت مذهبی و زبانی نیروهای تمرکز گریز بودند، مذهب شیعه و برجستگی فرهنگی زبان فارسی عواملی بودند که به یکپارچگی و اتحاد کمک میکردند. اقلیتهای غیرمسلمان، به خصوص مسیحیان، یهودیان و زرتشتیان، نسبتا کوچک و در چند شهر متمرکز بودند.
۲. این دوره شاهد افزایش قدرت و اغلب نارضایتی روحانیت یا علما بود که پیوند نزدیکی با طبقات بازاری و نارضایتیهای آنها داشتند. روحانیان، برخلاف بسیاری از کشورهای سنیمذهب، کنترل خود را بر مالیاتهای مذهبی حفظ کرده و در این دوره از نظر اقتصادی قدرتمندتر شده بودند. آنها از این مقدار و توان اقتصادی و این امتیاز برخوردار بودند که بسیاری از علمای برجسته در شهرهای مقدس عراق عثمانی و دور از کنترل حکومت ایران اقامت داشتند. گرایش به سوی یک سنت آیینی مشترک و یک سلسله مراتب سفت و سخت، قدرت علما را افزایش میداد. اتحاد میان بسیاری از علما، تجار و دیگران گاهی حکومت را مجبور به تغییر سیاستهایش میکرد. همین اتحاد در جنبشهای بزرگ مخالفان از ۱۸۹۰(۱۲۶۹) تا ۱۹۱۱(۱۲۹۰) نقش مهمی ایفا کرد.
۳. زندگی فکری و فرهنگی تا حدی زیاد تحت تاثیر آمیزه متغیری از عوامل بومی و غربی قرار داشت. ادب و هنر درباری، دستکم در مورد نقاشی و صنایعدستی، با کیفیت عالی و دلبستگی پایدار به حیاتش ادامه میداد. هنر از زمان صفویه با عوامل غربی در آمیخته بود. نمودهای فرهنگی مهمی وجود داشت که متعلق به همه طبقات بود، از جمله نمایشهای مذهبی «تعزیه» که مورد علاقه همه گروهها بود و اغلب شاهان و برگزیدگان از آنها پشتیبانی به عمل میآوردند و نمایشخانههای مخصوصی برای اجرای آنها بنا میکردند. نقش فرهنگی اسلام، از جمله تعلیم و تربیت که تحت کنترل علما بود و مراسم سوگواری سالانه برای امام حسین (ع) در میان اکثر مردم بسیار نیرومندتر و موثرتر از فرهنگ درباری یا نوشتههای اصلاحطلب بود. بخش عمده ادبیات اصلاحی، جدید بود و از الگوهای غربی الهام میگرفت. این ادبیات که اغلب یا منتشر نمیشد یا در خارج انتشار مییافت، نهادهای موجود را مورد انتقاد قرار میداد و خواستار تغییر بود. اینگونه نگارش از اواخر قرن نوزدهم به بعد تندتر و ریشهنگرتر شد و بهویژه پیش از انقلاب ۱۱- ۱۹۰۵(۱۲۹۰-۱۲۸۴ ه ش) و در جریان آن و در قانون اساسی و مجلس ناشی از آن،
به نحو روز افزونی تاثیرگذار گردید. یکی از تغییرات فرهنگی هویتیابیهای با انگاره و اصطلاح «ایران» بود که برای بسیاری با هویت شیعی در هم میآمیخت. با وجود این، سایر هویتهای قومی و مذهبی نیز تداوم و گسترش یافتند.
۴. ایرانیان در این دوره هنوز هم به وسعت گرفتار بیماری، از جمله بیماریهای همهگیر نظیر وبا و قحطی و سوءتغذیه بودند. نبود بهداشت یا دانش روشهای اساسی پیشگیری بهداشتی ادامه داشت، چنانچه از آموزش ابتدایی و متوسط نیز (به جز تعلیم و تربیت اسلامی) که میتوانست بر بهداشت و یک رشته رفتارهای دیگر تاثیر بگذارد، خبری نبود. رشد جمعیت جایگزین کاهش یا رکود آن در قرن هجدهم به سبب جنگ شد، اما این رشد، با وجود نرخ بالای زاد و ولد، به واسطه شیوع بیماریها و مرگ و میر بالای کودکان و نوزادان، مختصر بود. در این دوره چند پزشک و مدرسه امروزی، چه با کمک خارجیان و چه به صورت محلی، به وجود آمد.
۵. مالیاتهای سنگینی که تامین معاش استبداد شرقی در چند هزار سال عمر او بوده است، کار را برای بعضی از اقوام، از جمله ایرانیان، به صورت نوعی بیگاری تصویر کرده است. شبح هولناک جنگ و تاراج ناشی از خودکامگی که تقریبا هیچ نسلی از این کشور پر منازعه، از آن بینصیب نبوده است، امنیت مالی را دچار تزلزل و تشویش کرده است. بیدلیل نیست که در ایران همچون بسیاری دیگر از کشورهای خاورمیانه، افراد به دنبال انجام کمترین کار و جلب بیشترین سود بودهاند. ریشه تجارت به جای تولید، استفاده از سود سپردههای ثابت به عنوان یک شغل و بازدهی نامطلوب کارخانههای دولتی بر همین مبنا قسمتی از توجیه خود را مییابند. (۱)
ساختارها، کنشها و هویتهای تحت قیمومیت فرهنگ و بنیاد استبدادی توان برآوردن نیازهای اساسی انسانها را ندارند. در جوامعی که ساختارهای طبقاتی از نظر اقتصادی و فرهنگی کمتر رشد یافتهاند و در چنبره استبداد فراگیر فرورفته و گرفتارند، نهادهای سیاسی مستقل ماهیتا ضعیف هستند. این وضعیت، عدم ثبات سیاسی و نارضایتی اجتماعی فرضی را که ناشی از فضا و جو استبدادی است دامن میزند و میگستراند.(۲)
۶. این دوره شاهد شورشها و سرکشیهای متعددی بود که بسیاری از آنها محلی بوده و بر مدار افراد قدرتمند شکل میگرفت. مهمتر از همه بروز یک جنبش مخالفتجویانه تودهای از نوع جدیدی بود که در اعتراض موفقیتآمیز نسبت به واگذاری امتیاز توتون و تنباکو به انگلیسیها در سالهای ۹۲-۱۸۹۱ (۷۱-۱۲۷۰) و انقلاب مشروطه (۱۱-۱۹۰۵=۹۰-۱۲۸۴ ه ش) نمایان شد، که ایران را صاحب یک قانون اساسی کرد که تا سال ۱۹۷۹(۱۳۵۷) دوام آورد. تعدادی شورش محلی نیز، بهویژه پس از جنگ جهانی اول، رخ داد. عوامل بسیاری در این امر دخالت داشت، اما عامل اصلی نبود. تغییر بنیادی در نهادهای حکومتی و استمرار استبداد در قالبهای دیگر و حرف شنوی و فروتنی حکومت مرکزی نسبت به قدرتهای خارجی بود و این در حالی بود که نارضایتی عمومی و تغییرات اقتصادی در حال گسترش بود.
۷. تحولاتی رخ داد که باعث تقویت موضع علمای شیعه شد. در اواخر قرن نوزدهم، نحلهای از علما به نام اصولیها که برای روحانیان برجسته، مجتهدین، قدرت زیادی قائل بودند، بر نحله رقیب، اخباریها، پیروز شد و از آن پس به صورت نحله و مکتب غالب درآمد. این نحله بر آن بود که تمام مومنان باید از احکام یک مجتهد به انتخاب خود پیروی کنند و وجوهات مذهبی خود را مستقیما به او بپردازند. در نیمه قرن، حرکتی در جهت بازشناسی مخصوص گروه مجتهدان طراز اول، یا حتی یک مجتهد بیهمتا، آغاز شد ... در این دوره به تدریج نارضایتی علما و مشارکت موثرشان در شورش و انقلاب افزایش یافت. (۳)
پینوشتها:
۱- رجوع شود به: مردیها، مرتضی، در دفاع از عقلانیت، تهران، نقش و نگار، چاپ اول، ۱۳۷۹؛ صص ۷۸-۷۴.
۲- شرح تفصیلی مطلب را در کتاب وبستر ملاحظه کنید: وبستر، اندرو، درآمدی بر جامعهشناسی توسعه، ترجمه امیرحسیناصغری، تهران، انتشارات کوهسار، چاپ اول، ۱۳۸۱؛ ص ۱۲ .
۳ - با قدری جرح و تعدیل بنگرید به: کدی، نیکی. آر، ایران دوران قاجار و بر آمدن رضا خان، ترجمه مهدی حقیقتخواه، تهران، نشر ققنوس، چاپ دوم، زمستان ۱۳۸۵؛ صص ۳۹-۳۱ .
ارسال نظر