شیر بی یال و دم ارتش قاجار
گروه تاریخ اقتصاد- سرآرتورهاردینگ (۱۹۳۳ - ۱۸۵۹)، وزیر مختار انگلیس در ایران در دوره مظفرالدین شاه قاجار بود، وی پیش از این در روسیه، ترکیه، رومانی، هندوستان، مصر و زنگبار خدمت کرده بود و پس از ایران نیز سفارتخانههای کشورش را در بروکسل و مادرید اداره کرد. او در ایام بازنشستگی، خاطرات خود را طی سالهای ماموریت خود در کشورهای مختلف جهان انتشار داد. هاردینگ در بخشی از خاطرات خود مربوط به سالهای حضورش در سفارت انگلیس در تهران، به وضعیت ارتش ایران در سالهای پایانی دوره قاجار اشاره میکند و از جمله چنین مینویسد: یک روز به هنگام بیرون آمدن از در بزرگ سفارت انگلیس با منظرهای روبهرو شدم که فوقالعاده اسباب تفریح و خندهام شد، زیرا چشمم به یکی از قراولان قاجار که روی جاجیم پارهای لم داده بود افتاد، او برخلاف معمول که باید فورا از جایش برخیزد و برایم پیشفنگ کند، ابدا اعتنایی به حضورم نکرد و همان طور سر جایش باقی ماند.
گروه تاریخ اقتصاد- سرآرتورهاردینگ (1933 - 1859)، وزیر مختار انگلیس در ایران در دوره مظفرالدین شاه قاجار بود، وی پیش از این در روسیه، ترکیه، رومانی، هندوستان، مصر و زنگبار خدمت کرده بود و پس از ایران نیز سفارتخانههای کشورش را در بروکسل و مادرید اداره کرد.
او در ایام بازنشستگی، خاطرات خود را طی سالهای ماموریت خود در کشورهای مختلف جهان انتشار داد. هاردینگ در بخشی از خاطرات خود مربوط به سالهای حضورش در سفارت انگلیس در تهران، به وضعیت ارتش ایران در سالهای پایانی دوره قاجار اشاره میکند و از جمله چنین مینویسد:
یک روز به هنگام بیرون آمدن از در بزرگ سفارت انگلیس با منظرهای روبهرو شدم که فوقالعاده اسباب تفریح و خندهام شد، زیرا چشمم به یکی از قراولان قاجار که روی جاجیم پارهای لم داده بود افتاد، او برخلاف معمول که باید فورا از جایش برخیزد و برایم پیشفنگ کند، ابدا اعتنایی به حضورم نکرد و همان طور سر جایش باقی ماند.
من او را بازخواست کردم که چرا از سر جایش بلند نشده و سپس سوال کردم که اصلا چه مدت به حرفه سربازی اشتغال داشته. طرف که مرد عامی بیچارهای بود باکمال صداقت جواب داد: «اگر حقیقت را بخواهید من اصلا سرباز نیستم و به همین دلیل از راه و رسم آن هیچ خبر ندارم، برادرم که سرباز و قراول این سفارتخانه است برای مرخصی کوتاهی به دهکده خانوادگیمان رفته است تا در عروسی یکی از اقواممان شرکت کند و در غیاب خود لباسش را به تنم کرده و تفنگش را به دستم داده، خیلی معذرت میخواهم که نمیدانم چگونه باید سلام نظامی داد، ولی اگر اظهار لطفی فرموده و راه و روش آن را به من یاد بدهید تا موقعی که به جای برادرم در اینجا هستم، دیگر طوری رفتار نخواهم کرد که اسباب ناراحتی شما شود».
به حقیقت در بسیاری از پادگانهای قاجار سربازانی که مامور خدمت در آن پادگانها بودند، هیچگونه وظایف سربازی انجام نمیدادند، بلکه از طرف فرماندهان خود به عنوان باغبان، کارگر و عمله به مالکان محلی اجاره داده میشدند و مزد آنها را که حاصل زحمتشان بود، خود فرماندهان با کمال مسرت به جیب میریختند. یک روز یکی از دوستان ایرانی که با او درباره وضع نابسامان ارتش ایران بحث میکردیم به من گفت: «بگذار داستانی برایت نقل کنم که قهرمان آن به شجاعت در میدان جنگ و بیاعتنایی به جان و حیات خود شهرت داشته است. او برای اینکه لرزه بیشتری بر دشمنانش بیفکند به این فکر میافتد که روی بازوی راستش عکس شیر قویهیکلی را خالکوبی کند تا هنگام جنگ، که آستینها را بالا زده مشغول حمله و شمشیرزنی است دشمنانش را نه تنها از هیبت خود بلکه از قیافه رعبآور آن شیر مهیب به خوف و وحشت اندازد برای انجام این مقصود خالکوب را احضار میکند، اما هنگامی که وی دست به کار میشود پهلوان شجاع ما که تاب تحمل نیشتر خالکوبی را برای کندن نقش دم بلند، دندانهای تیز و پنجههای خمیده شیر روی بازویش نداشته، به ناله و فریاد میافتد و به نسبتی که ابزار تیز خالکوب
عمیقتر در گوشتش فرو میرود، جیغ و نالهاش بلندتر میشود تا اینکه سرانجام دست خالکوب را نگه میدارد و میگوید: ببین، من شیر درست و حسابی که نمیخواهم؛ همینقدر که تصویر مبهم شیر روی بازویم بیفتد کافی است و هیچ لازم نیست شیری که تو خالکوبی میکنی حتما پنجه و دندان داشته باشد، از دمش هم میتوان صرف نظر کرد. خالکوب به اطاعت امر کارفرمای خود شیری که یال و دم و اشکم نداشته روی بازوی وی میکوبد، مزدش را میگیرد و میرود».
رفیق ایرانی من به صحبتش ادامه داد و گفت: «ارتش امروز قاجار به شیر بی یال و دم و اشکم شبیه است و همچنان که آن شیر تنومند نه دم داشت و نه دندان و نه پنجه، قوای نظامی قاجار هم نه پیاده نظام دارد، نه سواره نظام و نه توپخانه!»
منبع:
خاطرات سرآرتورهاردینگ،
ترجمه دکتر جواد شیخ الاسلامی،
انتشارات کیهان، ۱۳۷۰، ص ۱۹۱ تا ۱۹۳
ارسال نظر