گروه تاریخ اقتصاد- آنچه می‌خوانید روایتی است که میرزا جعفر، وقایع نگار در زمان صدارت امیرکبیر، آن را نقل کرده است: یک روز ضعیفه‌ای به امیرنظام شکایت کرد که دزد شبانه به خانه من آمده و معادل سیصد تومان مال مرا برده است. امیرنظام، محمودخان کلانتر را طلب کرد و سبب پیدا نکردن مال مسروق آن زن را جویا شد. کلانتر در جواب به معاذیری چند متمسک شد که امیرنظام را مقبول نیفتاد و به او فرمود که اکنون خدمت شاه مشرف می‌شوم و می‌باید موقعی که مراجعت می‌کنم، سیصدتومان حاضر نموده و به این ضعیفه عارضه بدهی و پس از ادای این کلام برفت.آنگاه کلانتر تاملی نموده روی به جانب چند نفر از شاهزادگان و امرا و اعیان که آنجا بودند نموده، گفت: تاخیر در اطاعت حکم امر می‌دانید که حرز جانی و مالی خواهد داشت؛ و اگر به جهت تهیه این مبلغ بیرون بروم محتمل است که از قبل از مراجعت من از خدمت شاه برگردد و مرا با مبلغ نبیند و کیفری شدیدتر برای من معین کند. خواهشمندم که شما جمعا لطف فرموده هر قدر زر و مسکوک همراه داشته باشید به من بدهید که برای بازگشت امیر حاضر داشته و خود را از مهلکه خلاص کنم. همه حضار سخن او را تصدیق کردند، هرکدام هر مبلغی از وجوه طلای مسکوک که همراه داشتند به وی دادند تا بالغ بر سیصد تومان شده و قلب او سکونتی یافت.و چون امیرنظام بیامد، فرمود نقدی را که حاضر کرده‌ای به این زن بده و من بعد بر مراقبت خویش بیفزا تا در مرکز خلافت دزدی نشود و دچار ضرر و خسران نشوی. منبع: نامه‌های امیرکبیر، تصحیح و تدوین سیدعلی آل‌داود