گفتوگوی «دنیای اقتصاد» با مهندس حمیدی انارکی
از دبستان آفتاب تا جاده سیرجان
علیرضا بهداد سال گذشته چهار گفتوگو از مجموعه گفتوگوهای طرح تدوین تاریخ شفاهی بخش صنعت و معدن ایران را در این صفحه منتشر کردیم. بنا را بر این گذاشته بودیم تا از اوایل امسال بقیه گفتوگوها را منتشر کنیم؛ اما از آنجا که بدون اجازه مصاحبه شونده امکان چاپ میسر نبود، انتشار این گفتوگوها به تعویق افتاد. اکنون در ادامه تاریخ شفاهی اقتصاد و کشورمان گفتوگویی را که با غلامرضا حمیدی انارکی انجام شده است، از امروز منتشر میکنیم. این گفتوگو طی سه جلسه در تابستان و پاییز سال گذشته ضبط شده و چند روز پیش به تایید او رسیده است.
علیرضا بهداد سال گذشته چهار گفتوگو از مجموعه گفتوگوهای طرح تدوین تاریخ شفاهی بخش صنعت و معدن ایران را در این صفحه منتشر کردیم. بنا را بر این گذاشته بودیم تا از اوایل امسال بقیه گفتوگوها را منتشر کنیم؛ اما از آنجا که بدون اجازه مصاحبه شونده امکان چاپ میسر نبود، انتشار این گفتوگوها به تعویق افتاد. اکنون در ادامه تاریخ شفاهی اقتصاد و کشورمان گفتوگویی را که با غلامرضا حمیدی انارکی انجام شده است، از امروز منتشر میکنیم. این گفتوگو طی سه جلسه در تابستان و پاییز سال گذشته ضبط شده و چند روز پیش به تایید او رسیده است. خاطرات او سه بخش را در برمیگیرد. بخش اول به فضای دانشکدهها در دهه ۴۰ میپردازد و روش تحصیل را در آن دوره یادآوری میکند که برای دانشجویان خواندن آن خالی از لطف نیست. بخش دوم به فعالیت او در سازمانهای دولتی در اواخر دهه ۴۰ و ۵۰ معروف شده و طرز تفکر مدیران و سیاستگذاری آنان را در آن دوره نشان میدهد. در بخش آخر هم حال و هوای سالهای نخستین انقلاب و اوضاع و احوال وضعیت تولید و سرمایهگذاری و نوع برخورد با کارآفرینان و تکنوکراتها در آن دوره روایت میشود و روند تکاملی رفتارهای انقلابیون را مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد. *** از خودتان شروع کنید. هر کسی بالاخره یک جایی متولد شده. از یک جایی پا به این دنیا گذاشته و شروع کرده. بفرمایید شما در چه خانوادهای متولد شدید و در چه محیطی رشد کردید. بعد پلهپله میرویم بالا تا به دوره دانشگاه برسیم. من در شهریور ۱۳۲۳ در سمنان متولد شدم. خانوادهای که من در آن رشد کردم اصالتا انارکی هستند. به همین دلیل فامیلیام حمیدیانارکی است. پدر و مادرم در شاهرود بزرگ شده و در همانجا زندگی کردهاند، ولی بعدها به دلیل شرایط کاری به سمنان آمدند. کلاس اول ابتدایی را در شهر گرمسار گذراندم، سال بعد از آن به سمنان آمدم و تا دیپلم در سمنان بودم. چرا در گرمسار؟ پدرم کارمند بانک ملی بود و ماموریت داشت سه چهار سال در گرمسار کار کند. من در همانجا به دبستانی به نام دبستان آفتاب رفتم. بعد به سمنان آمدم و در آنجا تحصیل کردم و تا سال ۴۱ که دیپلم ریاضی را گرفتم همانجا بودم. تا آنجا که به خاطر دارم در دوره تحصیل عمدتا شاگرد ممتاز بودم؛ حالا یا شاگرد اول یا دوم یا سوم؛ در این حد و حدود بودم. نهایتا با موفقیت در سال ۴۱ دیپلمام را گرفتم و به تهران آمدم. سال ۴۲ وارد دانشکده فنی دانشگاه تهران شدم. در آن زمان بیشتر دانشکدهها کنکور داشتند. زمانی که ما کنکور دادیم در مرحله اول قسمت دروس عمومی به صورت کنکور عمومی بود؛ بعد از قبولی در کنکور عمومی دانشکدههای مختلف به صورت اختصاصی کنکور میگرفتند که من هم در آنجا قبول شدم و نهایتا در دانشکده فنی آن موقع که رشته برق و مکانیک و ساختمان و شیمی و معدن را داشت در قسمت معدن مشغول به تحصیل شدم. چه سالی فارغالتحصیل شدید؟ سال ۱۳۴۶. پایاننامهتان درباره چه بود؟ آن موقع به این صورتی که تز وجود داشته باشد نبود، وقتی برای دورههای کارآموزی میرفتیم مجبور بودیم گزارش کارآموزی را بدهیم. در واقع من سال اول را در معدن زغالسنگ هجدک کرمان بودم که آن موقع در اختیار شرکت سهامی کل معادن بود. کارآموزی سال چهارم را باز هم در معادن زغال کرمان بودم. آن موقع دیگر عملا استارت ذوبآهن زده شده و تجهیز معادن شروع شده بود. در معدن درهگل کرمان کارآموزی سال چهارم را گذراندم. معدنی بود که در آن اکتشاف و کار آمادهسازی توسط کارشناسان ایرانی و روسی در حال انجام شدن بود. خاطرم هست آقای مهندس مدنی که در حال حاضر استاد دانشکده معدن پلیتکنیک هستند و استخراج و تهویه معادن را درس میدهند آنموقع یک یا دو سال زودتر از ما فارغالتحصیل شده بودند و در آن معدن به عنوان کارشناس کار میکردند و ما دوره کارآموزی را خدمت ایشان بودیم. ما گزارش کارآموزی را میدادیم و این گزارش که مربوط به استخراج، کانهآرایی بود، توسط استادان بررسی میشد و نمره میدادند و این عملا نمره کارآموزی جزو نمرات درسی ما بود و علاوه بر واحدهایی که داشتیم این نمره کارآموزی با ضریب دو یا چهار جزو نمرات دیگر میآمد. در سال اول کارآموزی که هنوز ذوبآهن تجهیز نشده بود؟ در مراحل نخست ذوب آهن قرار داشتیم و خیلی از معادن تجهیز و فعال نشده بودند. شرکت سهامی کل معادن بود که از قدیم بهرهبردار معدن هجدک کرمان بود. آن زمان از زغال سنگ در چه مواردی استفاده میشد؟ از زغال سنگ در کورههای ککسازی سنتی کک تهیه میشد و بعد در کارخانههای قندسازی برای تولید آهک از آن استفاده میکردند که الان هم برخی از این کارخانهها از خردهککهای ذوب آهن استفاده میکنند. آن موقع کارخانه ککسازی نداشتیم، کورههای ککسازی داشتیم. زغال معادن منطقه کرمان اصولا ککشو است. (دو نوع زغال سنگ داریم. یک نوع قابلیت تبدیل به کک را دارد و در صنایع ذوب آهن به کار برده میشود و نوع دیگر حرارتی است که برای گرمای منازل و نیروگاههای حرارتی برق مورد استفاده قرار میگیرد). بعد هم ذوبآهن محور اصلیاش و فعالیتهای اولیهاش را در مناطق کرمان گذاشت که بعدا هجدک هم جزو آنها شد. فضای معادن آن زمان چطور بود؟ مثلا به این شکل امروزی تونل داشت؟ بله، معدن زغالی که آنجا بود معدن زغال زیرزمینی بود و تونلهایی در مقاطع مختلف داشت. یادم هست کارگاههایش به صورت انبارهای و کندن و آکندن استخراج میشد. تا آنجا که یادم است شیب ذخیره آن معدن هم شیب نسبتا بالایی حدود ۸۷ درجه بود، نسبتا قائم بود و ضخامت خوبی هم داشت و کارگاه را به صورت برشبرش استخراج میکردند. از بالا راههایی قرار داده بودند و خاکها را میریختند و پر میشد باز میآوردند بالا یک برش دیگر میگرفتند و به این ترتیب استخراج میکردند. اوضاع روشنایی و تهویه به چه صورت بود؟ به هر حال سیستم روشنایی رعایت میشد، چراغهای انفرادی و الکتریکی بود و به طور معمول از چراغهای کاربیت استفاده نمیشد. کارگاههای زغالی شرکت سهامی کل در کرمان به نسبت بعضی از کارگاههای معادن زغالی که در جاده هراز یا در جاهای دیگر که اصطلاحا مثل لانه موش بود کاملا متفاوت و بهتر بود. بعد که ذوب آهن آمد یک تحولی ایجاد شد. مثلا اگر آن موقع تونل اصلی با مقطع سه یا چهار مترمربع زده میشد بعدا ذوبآهن در مناطق کرمان تونلهای اصلی باربری را با مقاطع ۶ و ۸، ۹ و ۱۲ متر حفر کرد، برای نگهداری به جای چوب سعی شد از قابهای فلزی استفاده شود. نهایتا تجهیزات و امکانات بیشتری وارد معادن شد و معادن تا حدودی مجهزتر شد و میزان استخراج هم بالاتر رفت و تحولی در معدنکاری زیرزمینی و معدنکاری زغال همزمان با آمدن کارشناسان روس به ایران و فعال شدنشان در معادل زغال به وقوع پیوست که نمیتوانیم این تحول را انکار کنیم یا در معادن روباز فرض کنید در معدن سرب و روی انگوران با ایجاد تله کابین برای حمل و نقل مواد معدنی و معادن وابسته به کارخانه سیمان تهران با آمدن اولین دامپ تراکهای ۲۰ تنی تحولی ایجاد شد. این تحول در معادن روباز سیر خودش را به تدریج گرفت و امروز شاهد بهکارگیری دامپ تراکهای ۱۰۰، ۲۰۰ و۳۰۰ تنی هستیم. (به کامیونهای بزرگ معدنی دامپ تراک گفته میشود). بعد از فارغالتحصیلی چه کردید؟ آن زمان در نهایت باید به خدمت سربازی یا به قول معروف اجباری میرفتیم. از چند سال قبل گروههایی را درست کرده بودند تحت عنوان سپاه دانش یا سپاه ترویج که اینها اعم از دیپلمه و لیسانسه وقتی دوره آموزش را میدیدند، به قسمتهایی که به کارشان مرتبط بود میرفتند. یعنی سپاه ترویج در بخش بهداشت و درمان مشغول میشد و افسران همان پزشکان بودند و دیپلمهها تکنسینهای بهداشت میشدند که در روستاها کار میکردند. سپاه دانش در وزارت آموزش و پرورش و کلاسهای روستایی و سپاه ترویج در بخش کشاورزی کار میکرد. ما شاخهای از سپاه ترویج بودیم که شامل رشتههای مهندسی نفت و دانشکده فنی میشد. تعدادی از ما مامور خدمت در موسسه استاندارد و تحقیقات صنعتی شده بودیم. ما در ۱۸ ماه خدمت سربازی شش ماه آموزش دیدیم و یک سال را در بخش معادن موسسه استاندارد مسوول تدوین استانداردهای مربوط به معدن بودیم. یادم میآید استاندارد روشهای نمونهگیری از مواد معدنی در معدن روی نوار نقاله یا جاهای مختلف از روی استانداردهای معتبر دنیا ترجمه و تدوین میکردیم و این ترجمهها بعدها توسط کمیتههایی که وجود داشت به صورت استانداردهای ملی تصویب میشد. فکر میکنم در این زمان ۲۲ ساله بودید؟ حدود ۲۳ سال داشتم. آن زمان رییس سازمان استاندارد که بود؟ اگر اشتباه نکنم آقای شایگان بود و بعد آقای علیزاده رییس شد. آن موقع مؤسسه استاندارد وابسته به وزارت اقتصاد بود و وزارت اقتصاد بعدا در سال ۴۸ تفکیک و وزارت بازرگانی از آن جدا شد؛ یعنی وزارت بازرگانی، بخشی از وزارت اقتصاد و وزارت صنایع و معادن هر سه تحت عنوان وزارت اقتصاد بودند. موسسه استاندارد هم جزئی از این وزارت اقتصاد بود. بعدا هم که تفکیک شد، مجددا موسسه استاندارد جزو یکی از سازمانهای وابسته به وزارت صنایع و معادن بود. آن موقع ارتباطتان با وزرا چطور بود؛ مثلا آقای عالیخانی را آن موقع میدیدید؟ نه، کمتر میدیدیم ولی وقتی دوره سربازی تمام شد و در وزارت اقتصاد آن موقع مشغول به کار شدیم آقای عالیخانی رفته بود و آقای انصاری آمده بود. گاهی اوقات ایشان را میدیدیم و با بقیه معاونان و وزرا هم گاهی اوقات در جلساتی ارتباط داشتیم. در وزارت اقتصاد آن موقع یک مدیرکل بخش معدنی وجود داشت و بخش دیگری بود به نام مرکز بررسیهای توسعه صنعتی و معدنی. این مرکز با همکاری کارشناسان ایرانی و کارشناسان یونیدو (سازمان توسعه صنعتیسازمان ملل) مشترکا طرحهایی را برای توسعه صنعتی کشور مطالعه میکردند. تشکیل سازمان گسترش یکی از پیشنهادهای این مرکز بود و الان شما آن را به نام ایدرو میشناسید. صنایعی مثل ذوبآهن، فروآلیاژها و ماشینسازی اراک و غیره در آن زمان بررسی میشد. یک بخش معدنی نیز آنجا وجود داشت که در آن بخش، طرحهای معدنی، معادن جدید، طرحهای جدید یا توسعه یا مطالعه روی قوانین و سیاستهای جدید معدنی آنجا بررسی میشد که بنده و چند تن از دوستانم در آنجا مشغول به کار شدیم و چهار پنج سالی هم در آن سازمان (ایدرو) کار میکردیم. روی چه مباحثی کار میکردید؟ آن موقع اگر قرار بود هیاتهایی برای مذاکره به ایران بیایند سعی میشد پروپوزالها تهیه شود و در اختیار مسوولان قرار بگیرد، روی برنامههای چهارساله و پنج ساله توسعهای که آن زمان وجود داشت، معمولا این مرکز در تدوین و ارائه این برنامهها به دولت نقش داشت. مثلا فرض کنید یکی از کارهایی که آن زمان انجام شد، مطالعه روی طرح فروآلیاژها، ذوب سرب و روی بود که آن زمان در این مرکز انجام شد و گزارشهایی هم تهیه شد که این گزارشها شاید بعدها پایه و اساس ایجاد فروآلیاژها یا سرب و روی قرار گرفت. این مرکز به صورت یک اداره مادر که فکر و اندیشه را بپروراند و به صورت پروپوزال پیشنهاد کند عمل میکرد، ضمن اینکه بعد از یکی دو سالی که آنجا بودیم وقتی برنامهها و طرحهای بهرهبرداری میخواست ارائه شود بررسی آن طرحها یا طرحهایی که دولت ارائه میکرد مثل معدن مس x و y و غیره یا طرح طلای موته آنجا بررسی، تهیه و برای اجرا به دولت داده میشد. آن موقع چقدر حقوق میگرفتید؟ اولین حقوقی که آنجا گرفتم ۲۵۰۰ تومان بود. این حقوق برای شما خوب و کافی بود؟ با ۲۵۰۰ تومان میشد راحت زندگی کرد، هم اجاره خانهمان را میدادیم و هم مایحتاج زندگی را تهیه میکردیم، بعد هم توانستیم تشکیل زندگی بدهیم و خانواده هم داشته باشیم. چه زمانی از این وزارتخانه بیرون آمدید و مکانی که در آن کار میکردید در چه منطقهای قرار داشت؟ وزارت اقتصاد که بعدا وزارت صنایع و معادن شد در میدان ارک بود. یکی از ساختمانهایی بود که با وزارت دادگستری در جوار هم بودند. الان فکر کنم که آن ساختمان را هم وزارت دادگستری گرفته است. عملا دادگستری دو ساختمان دارد که یکی از آنها وزارت اقتصاد بود و بعد وزارت صنایع و معادن شد. تا کی در آنجا ماندید؟ من از سال ۴۸ آنجا آمدم و تا سال ۵۴ همان جا ماندم. در این فاصله یک دوره شش ماهه هم برای یک دوره کارآموزی به ژاپن رفتم که آن هم در چارچوب طرح کلمبو برای سازمان ملل بود که از کشورهای مختلف میآمدند و دورههای مختلفی بود و برای ما مدیریت معادن بود که شش ماه آنجا بودیم. بعد عملا سال ۵۴ من به بخش خصوصی رفتم و به کارهای راهسازی مشغول شدم. چه شرکتی؟ شرکت پارادیس بود. من یک مدتی معاون قطعه ۲ راه شیراز- سیرجان و بعد از آن دو سالی رییس کارگاه قطعه ۴ راه شیراز- سیرجان بودم. دو سالی هم تا شروع انقلاب رییس آن کارگاه بودم و بعد مجددا به وزارت صنایع و معادن برگشتم و آنجا مشغول شدم. چرا از کار دولتی که آن زمان همه آرزوی آن را داشتند به بخش خصوصی رفتید؟ محدودیتهایی وجود داشت و ما چون جوان بودیم دنبال فعالیتهای بیشتری بودیم، دلمان میخواست در آینده درآمد بیشتری داشته باشیم. هر کاری کردیم که آن موقع در وزارت صنایع و معادن پرداخت بیشتری به ما تعلق بگیرد، اما راهی وجود نداشت. هرچند که این ۲۵۰۰ تومان سالهای بعد به ۳۶۰۰ تومان تغییر پیدا کرده بود. نهایتا من رفتم مطالعه کردم و حاضر شدم به ذوب آهن بروم و آنجا مشغول کار شوم. پذیرفتم بروم سر معدن زندگی کنم و با شرایط آنجا بسازم که فرض کنید آن زمان دو یا سه برابر حقوقی را که ما میگرفتیم، میدادند. سر معدن هم امکانات در اختیار بود و هزینهای نداشتیم. آن موقع آقای شیبانی رییس ذوب آهن بود. به نوعی آن مجموعه هم وابسته به وزارت صنایع و معادن میشد، گفتند امکان ندارد آقای شیبانی بدون اینکه موافقت آقای انصاری را جلب کند شما را استخدام کند. نهایتا اگرچه من صحبت کرده بودم و جای کارم هم در ذوب آهن مشخص شده بود؛ ولی به علت همین مشکلاتی که وجود داشت و با وجود اینکه در مذاکرهای هم که با آقای انصاری داشتیم ایشان نظراتی هم داشت؛ اما نهایتا منجر به موافقت ایشان نشد و رفتن من به ذوب آهن منتفی شد. ادامه دارد
ارسال نظر