گروه‌تاریخ اقتصاد- این روایت که توسط حاجی میرزا یعقوب امینی نقل شده است، بینش و دیدگاه امیرکبیر را نسبت به حکام و والیان در مواجهه با رعایا نشان می‌دهد: وایضا جناب حاجی میرزا یعقوب امینی از معلم ادبیات خود مرحوم حاجی میرزایوسف که ملاباشی مرحوم سلطان‌مراد میرزای حسام‌السلطنه بود روایت می‌فرماید که حسام‌السلطنه پس از کشتن سالار و دفع اشرار، به حکم والی صفحه خراسان برقرار شد و امنیت بلاد و رفاهیت عباد در آن حدود فراهم آمد. و حسام‌السلطنه حکام خویش را از مشهد به سایر بلاد خراسان روانه نمود و همه جا مشغول گرفتن خراج دیوانی بودند و در این اوقات بود که با چاپار دولتی حکمی از امیرنظام برای والی خراسان رسید که بلاتامل نیابت حکومت خراسان را موقتا به امین خود تفویض نموده چاپاری به تهران بیایید و به زودی بازگشت فرمایید. حسام‌السلطنه نیز این امر را خیلی مهم دیده با چند نفر از ملازمان خاص با کمال استعجال بر اسبان تازی راهوار سوار شده و به عزم دارالخلافه رهسپار گردیدند و بر در دیوانخانه دولتی پیاده شده و داخل بیت‌الصداره گردید. دید امیرنظام مشغول تحریر است. اشخاص که در مجلس او بودند، عرض نمودند که نواب حسام‌السلطنه است. امیر سربلند کرده با گرمی و بشاشت شاهزاده را بپذیرفت. آنگاه پرسید که چه وقت وارد شده‌اید؟ گفت اکنون از راه رسیده‌ام. گفت امروز به جهت رفع خستگی باید استراحت کنید و فردا شاه را زیارت نمایید و پس‌فردا مراجعت به مقر حکومت فرمایید. حسام‌السلطنه سوال نمود سبب احضار خود را نفهمیدم. امیرنظام نوشته به او داد که بخوانید، و آن نوشته را یکی از اهالی مضافات خراسان به امیرنظام نوشته بود که نایب الحکومه ما هشت تومان علاوه بر مالیات دیوانی از من گرفته است و چون حسام‌السلطنه بر مفاد نوشته آگاه شد، امیرنظام به او فرمود: به ورود خراسان نایب‌الحکومه خویش را از آنجا بخواه و تادیب نموده به او امر کن تا عارض را بطلبد و به دست خود هشت تومان را به او مسترد داشته و رضایت نامه از او بگیرد و از تمام حکام خویش التزام بگیر که اگر دیناری بی‌حساب از رعیتی بگیرند جرم و سیاست شوند تا نواب والا دچار مسافرت و قطع بوادی نشوند. منبع: نامه‌های امیرکبیر تصحیح و تدوین سیدعلی آل‌داود