ایران عصر صفوی از نگاه شاردن- بخش پایانی عمارت چهل‌ستون در اصفهان
منصور صفت‌گل- نشر کتاب تاجگذاری سلیمان، با استقبال روبه‌رو شد و شاردن را بر آن داشت تا این کار را ادامه دهد.

شاردن‌ پس از بازگشت از دومین سفرش به ایران، در انگلستان‌ مقیم شد. در سال‌های پس از آن او با کارپنتیه و دیگران‌ همکاری کرد و آنان به او یاری کردند تا سال ۱۶۸۶ م. چاپ دوم اثر خویش را نشر دهد. همین چاپ اندکی‌ پس از آن به انگلیسی ترجمه شد در این چاپ‌ها همه‌ آگاهی‌هایی که شاردن گرد آورده بود، نشر نیافته بود. متن کامل سفرنامه در سال ۱۷۱۱ م. در سه جلد به قطع‌ رحلی در آمستردام توسط جی. ال. دولورمه‌نشر یافت. آنچه بیش از همه به چاپ‌ سال ۱۶۸۶ م. افزوده شده بود، ترجمه اثر جوزپه ماریا زامبی و روزنامه سفر خود او در اصفهان در نیمه دوم سال۱۶۷۳ م. بود. همچنین این افزوده‌ها پژوهش‌های‌ ایرانیان در زمینه علوم و هنرهای زیبا، سیاست جنگی، امور جاری حکومتی، مذهب و شرحی مفصل درباره‌ اصفهان و گزارش‌های منفرد او درباره سفرش به بندرعباس را در برمی‌گرفت.
گرچه بخش‌هایی که مربوط به گزارش فعالیت‌های‌ مبلغان مسیحی و کلیسای کاتولیک می‌شد، از آن حذف‌ شده بودند. اما در چاپ کاملی که در سال 1735 م. در آمستردام نشر یافت، این گزارش‌ها نیز به آن افزوده‌ شدند. این چاپ تاجگذاری سلیمان را نیز در بر می‌گرفت و در چهار جلد نشر یافت. چاپ کامل و تصحیح شده سفرنامه شاردن همراه با یادداشت‌های‌ توضیحی فراوان توسط.
ال لانلگه در پاریس به سال ۱۸۱۱ م. در ده جلد انجام یافت. همین‌ چاپ از آن پس به صورت متنی معیار درآمد.
به دلیل اهمیت آگاهی‌های موجود در سفرنامه‌ شاردن، در روزگار فرمانروایی قاجاریان به ویژه در سال‌های پایانی آن، به ترجمه و نشر آن در ایران‌ توجهی ویژه شد. گویا نخستین ترجمه‌ها از بخش‌هایی‌ از سفرنامه شاردن در همین سال‌ها نشر یافته باشد. از این ترجمه‌ها اینک نسخه‌هایی در گنجینه نسخه‌های‌ خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران نگهداری‌ می‌شود. میر سید علی خان ناظم بخشی از گزارش‌ شاردن در سفر دوم او از اصفهان به بندرعباس و بازگشت به اصفهان را ترجمه کرد. هم‌او بخش سفر شاردن از پاریس به ایران را نیز به فارسی برگرداند. در این کتابخانه نسخه دیگری نگهداری می‌شود که‌ گزارش سفر او از پاریس به اصفهان است و گویا همان‌ ناظم آن را به فارسی برگردانده است‌ همچنین‌ ترجمه جلد نهم سفرنامه شاردن نیز گویا به ترجمه‌ ناظم که گزارش سفر او از اصفهان به بندرعباس و بازگشت به اصفهان است در همین کتابخانه نگهداری‌ می‌شود. بخش تاجگذاری شاه سلیمان صفوی به‌ دست میرزا علی رضا خان به سال 1331 قمری ترجمه و نشر یافته بود. در سال‌های پس از آن، قسمت شهر اصفهان از سفرنامه شاردن در سال 1331 خورشیدی‌ نشر یافت. سرانجام متن کامل سفرنامه شاردن را محمد عباسی ترجمه و نشر داد.
درباره اهمیت سفرنامه شاردن تاکنون سخن بسیار گفته شده است. مسلما شاردن با تالیف این اثر، منبعی پرارزش برای شناخت فرهنگ و جامعه ایرانی‌ عصر صفوی فراهم آورده است و حجم فراوان اشاره‌های‌ پژوهشگران صفویه‌‌شناس به گزارش‌های او، نشان از این اهمیت اساسی دارد. نظر به همین اهمیت بررسی‌ کوتاهی درباره پاره‌ای از دیدگاه‌های مطرح شده در این‌ کتاب ضروری است.
شاردن در گزارش خود، بخشی را به مشاهدات و خاطرات خویش اختصاص داده است و بخشی دیگر از آن دربرگیرنده نقل‌قول‌هایی است که از منابع و متون مختلف در کتاب خویش آورده است. از آنجا که این کتاب‌ مجموعه‌ای از آگاهی‌های گوناگون درباره ایران عصر صفوی است، روشن است که گاه پاره‌ای مطالب آن با بعضی دیگر همخوانی نداشته باشند و گاه این اطلاعات‌ ناقض یکدیگر باشند. گرچه شاردن کوشیده است تا جایی که دانش او و منابع اطلاعات او و دانش دیگران که‌ در تالیف کتابش به او کمک کرده‌اند، اجازه می‌دهد تصویری همه‌جانبه از ایران عصر صفوی ارائه کند، با این همه پاره‌ای اظهارنظرها و داوری‌های او قابل تامل‌ و توجه هستند. او طی گزارش خود گاه به نکات جالبی‌ اشاره می‌کند. که از جمله آنها این است که در خزانه‌ صفویان حتی سکه‌هایی از روزگار هارون الرشید عباسی نگهداری می‌شده است‌. او می‌نویسد که این‌ سکه‌ها در مرند کشف شده و به خزانه منتقل شده است. او به سکه‌هایی اشاره می‌کند که به خط یونانی روی آنها مطالبی نوشته شده بود و روی یکی از آنها نیز اسم‌ دقیانوس ضرب شده بود. هنگامی که از او خواستند درباره دقیانوس توضیحاتی بدهد، شاردن اظهار بی‌اطلاعی کرد اما گفت شاید منظور از دقیانوس «همان‌ داریوش باشد. »
شاردن گرچه می‌کوشد تا جایی که ممکن است‌ داوری او ناظر به گرایش و هواداری فراوان نباشد، اما درباره شیخ علی خان زنگنه اعتماد الدوله با کمی رنجش‌ سخن می‌گوید و می‌دانیم که این اعتمادالدوله‌ فردی جدی، هوادار نظم امور و پیشرفت کشور بود. در عین حال گزارش سفرنامه‌نویسان پیش از خود درباره‌ ایران را به دیده خرده‌گیری می‌بیند. برای نمونه او آگاهی‌های تاورنیه را بی‌ارزش قلمداد می‌کند. برخلاف تصور پاره‌ای پژوهشگران، ایرانیان به شناخت اروپا اهمیت می‌داده‌اند. شاردن در گزارش اقامت خود در ایروان می‌آورد که حاکم آنجا صفی قلی خان که می‌دانیم مرد دانشمندی نیز بوده‌ است: «مدت یک ساعت اخبار تازه اروپا، اوضاع‌ جبهه‌های جنگ، موقع و وضع کشورهای مسیحی، اختراعات و اکتشافات تازه را از من پرسید.» و باز در جایی دیگراز این اشتیاق صفی قلی خان برای‌ آشنایی با اروپا یاد می‌کند و می‌نویسد که در یک‌ مجلس جشن و میهمانی فرمانروای ایروان: «بیشتر با من درباره خبرها و پیشرفت‌های فرنگستان گفت‌وگو می‌کرد.»
بعضی از دیگر سران دولت صفوی نیز چنین‌ گرایشی داشتند. شاردن در گزارش دیدار خود با میرزا طاهر می‌نویسد که او «مدت دو ساعت درباره اخبار و اوضاع اروپا خاصه پیشرفت علم و صنعت در آن قاره‌ مطالبی از من پرسید.» همچنین او تاکید می‌کند که‌ این میرزا طاهر که پسر میرزا ابراهیم حاکم تبریز بود «به زبان ترکی و عربی آشنا بود و به این زبان‌ها و زبان‌ فارسی کتاب‌های زیاد داشت. افزون بر این طی چند سال از یک مبلغ مسیحی فلسفه غربی و علوم اروپایی‌ را فراگرفته بود.» و نکته جالب‌تری که شاردن به آن‌ اشاره می‌کند، آگاهی عمیق پاره‌ای از کارگزاران از اوضاع منطقه محل ماموریت آنان است. او درباره رستم‌ بیگ «وزیر جنگ» می‌نویسد که از دیدار او لذت می‌برده‌ است «او نقشه‌هایی را که طی مدت اقامت خود در این‌ ناحیه ‌[آذربایجان‌] رسم کرده بود، نشانم داد و اجازه‌ فرمود از روی آن نقشه‌ای برای خودم بکشم. همچنین‌ نقشه جهان نمایی را که در اروپا چاپ شده بود، نشانم‌ داد و یکایک اشتباهاتی را که در آن راه یافته بود، به من‌ نمود.» اما شاردن در جای جای سفرنامه‌اش دچار تناقض‌گویی هم می‌شود، برای نمونه او می‌نویسدکه‌ اطلاعات ایرانیان از اوضاع کلی و عمومی دنیای خارج از کشور خود بسیار اندک است. چون می‌بینند که اروپاییان‌ هنگام خروج از ایران اسب با خود می‌برند گمان می‌کنند در اروپا اسب نیست.» شاردن این تناقض‌گویی را در جاهایی دیگر نیز نشان می‌دهد. در بخش طبایع و خلق‌ و خو و عادات ایرانیان می‌نویسد که «آنان جغرافیا نمی‌دانند و هیچ‌گونه نقشه جغرافیایی ندارند و این‌ بی‌خبری مولود بی‌علاقگی ایشان به سفر کردن و شناختن ملل دیگر است.»
حال آنکه خود او در صفحه ۴۸۸ و ۴۹۱ به وجود حتی نقشه‌هایی که در اروپا چاپ شده و در اختیار یک‌ مقام عالی رتبه ایرانی بود، اشاره دارد. او بدون توجه به‌ اینکه در گزارش رویداد دیدار رستم بیگ و حاکم ایروان‌ صفی‌قلی‌خان و میرزا طاهر از دانش آنان درباره اروپا و علاقه آنان برای شنیدن اخبار تازه درباره این قاره‌ سخن گفته است، می‌نویسد که «وزیران و صاحبان‌ مناصب مهم ایران همان قدر از اوضاع کلی اروپا آگاهند که از وضع کره ماه خبر دارند. به سخن دیگر اطلاعات‌ ایشان حتی نسبت به فرنگی‌ها از حدود ابهامات و تخیلات درنمی‌گذرد.» نکته دیگری که می‌توان‌ درباره بی‌پایگی اظهارنظر شاردن درباره بی‌علاقگی‌ مردم ایران به سفر آورد، گزارش خود او درباره وجود راه‌های خوب، امن و کاروانسراهای منظم و مرتبی است‌ که در راه‌های اصلی کشور ساخته شده است. همچنین‌ گرچه بیشتر از آشنایی حاکم تبریز با ساعت‌سازی و حتی استادی او در این باره سخن گفته است، در جایی‌ دیگر می‌نویسد «در ایران نیز کسی نیست که فن‌ تعمیر کردن ساعت را بداند.» گویا شاردن تحت تاثیر تقسیم‌بندی ارسطویی قرار دارد که ساکنان مناطق‌ مساعد را فقط دارای «قابلیت فراگرفتن علوم جدید و استعداد و ابتکار و اختراع» می‌داند. باز در صفحات بعد اشاره می‌کند که در ایران «اسلحه‌سازان در ساختن‌ لوله‌های تفنگ نیز مهارت دارند» و «سلاح‌های‌ ساخت ایران ممتاز است.» و «شمشیرهای ساخت‌ ایران چنان جوهردار و خوب است که شمشیرگران اروپا هرگز نمی‌توانند مانند آنها را درست کنند.» و می‌نویسد که مهم‌ترین و بهترین کارگاه‌های «قالی باقی‌ ایران در کرمان و مخصوصا در سیستان است.»
اشاره‌های شاردن به خلق و خوی ایرانیان را می‌توان مجموعه‌ای از داوری‌هایی دانست که برای هر ملتی و در هر زمانی ممکن است کاربرد داشته باشد. او می‌نویسد که چون «اساس دین و بنیان تبلیغات اسلام‌ بر این است که دنیا گذرگاهی بی‌اعتبار و فاقد ارزش‌ است و نباید به دنیا و آنچه در آن است، دل بست و زندگی واقعی و سرمدی در آخرت است و در این دنیا به‌ حد اقل معاش باید خرسند بود.» که این اشاره شاردن‌ با توصیف باشکوهی که او از اصفهان و بازارها و تلاش‌ هنرمندان و معماران و صنعتگران ایرانی می‌کند، تناقض دارد. او در جای دیگر می‌آورد که چون ایرانیان‌ «دوستدار تجمل و اهل اسراف و تبذیرند، به این سبب در امور اقتصادی و بازرگانی پیشرفت شایانی نکرده‌اند.» جالب است که چند سطر پس از این داوری می‌گوید که «در خرج کردن گشاده دستی نمی‌کنند.» از سوی دیگر وی به برخورد آزادانه و«مراعاتی که حتی درباره کسانی‌ که پیرو مذاهب باطلی هستند به‌جا می‌آورند، به راستی‌ اعجاب‌انگیز است.»
در پاره‌ای موارد شاردن مطالبی را مطرح می‌کند که‌ گاه خواننده هوشمند را درباره دقت گزارش‌های او دچار تردید می‌کند و اینکه او که معمولا نسبت به دیگر سفرنامه‌نویسان زمان بیشتری را در ایران سپری کرد و هم با یادگیری زبان فارسی توانست به منابع فارسی‌ آگاهی‌های خویش دست یابد، چگونه چنین‌ داوری‌هایی را ارائه می‌کند. برای نمونه او در گزارشی‌ درباره وضع علوم در ایران بیش از جاهای دیگر دچار این مساله می‌شود. وی می‌نویسد که گرچه ایرانیان آثار علمی داشته‌اند «اما حقیقت این است اگر مجموع‌ نویسندگان و تالیفات دانشمندان آنان و کتب‌خانه‌هاشان با عالمان ما و آثارشان و گنجینه‌های آکنده‌ از کتاب‌هامان مورد مقایسه قرار بگیرد ضرب‌المثل‌ مگس در برابر پیل نمایان می‌گردد؛ اما نباید انکار کرد گرچه شماره موضوعی تالیفات و تصنیفات دانشمندان‌ ایران از چهارصد درنمی‌گذرند همه پرمایه و غنی‌ می‌باشند و برای آموختن هر علمی به حد کفایت‌ می‌توان از آنها بهره‌برداری کرد و اگر از کتابخانه‌های‌ عظیم ما کتاب‌های معمولی و کم ارج را بیرون بکشند، آشکار می‌گردد که کتاب‌های علمی و مهم ما بسیار نیست.» گرچه بخش دوم سخن او تا اندازه‌ای داوری‌ او را تعدیل می‌کند؛ اشاره او به شمار کم کتاب‌ها از سر ناآگاهی او است. دست‌کم در همان زمانی که شاردن در اصفهان می‌زیست تنها در کتابخانه سلطنتی صفویان‌ هزاران جلد کتاب در رشته‌های گوناگون علمی نگهداری‌ می‌شد. همین کتابخانه به هنگام برافتادن صفویان‌ چندی تاراج شد و هنگامی که نادرشاه اصفهان را گرفت‌ و سالی پس از آن، بسیاری از باقی مانده کتاب‌ها را بر کتابخانه آستان قدس رضوی وقف کرد. در همان زمان‌ در مساجد و مدارس اصفهان شمار زیادی کتاب‌ نگهداری می‌شد و اگر مجموعه کتاب‌های‌ کتابخانه‌های شهرهای مهم آن روزگار، مانند مشهد، قم، تبریز، شیراز، اردبیل و دیگر شهرها را پیش چشم‌ داشته باشیم، بی‌بنیادی داوری شاردن روشن‌تر می‌شود. با این همه خرده‌گیری او از وضع آموزشی پاره‌ای‌ مدارس چندان دور از راستی نیست.
اما آنچه سفرنامه شاردن را با تمام تناقض‌هایش برای ما ارزشمند می‌کند، تصویری است که به واسطه آن می‌توانیم از ایران دوره صفوی به دست آوریم.

پل خواجو

ایران عصر صفوی از نگاه شاردن- بخش پایانی