نکتهها- نامه فتحعلیشاه قاجار به فرزندش عباس میرزا
ما منجم نیستیم اما میفرماییم روسیه رفع و دفع شود!
گروه تاریخ اقتصاد - آنچه میخوانید نامه فتحعلی شاه به عباس میرزا، ولیعهد است. این نامه اگرچه تاریخ ندارد، اما از اسامیای که در متن آن آمده، برمیآید که در هنگامه آخرین جنگی نوشته شده که منجر به معاهده صلح با روس شده است. بنابراین احتمالا مربوط به همان سال ۱۲۲۸ هـ.ق یعنی سالی است که عهدنامه گلستان امضا شد. بر اساس این عهدنامه مناطق قره باغ، گنجه، شکی، شیروان، قوبا، دربند، باکو، داغستان و گرجستان از ایران جدا شد. نکته اینجاست که فتحعلی شاه در این نامه پیشبینی میکند که روسها در همین سال شکست میخورند!
فرزند عباس میرزا بداند که کاغذی که به میرزا شفیع نوشته بودی، به نظر مبارک پادشاهی رسید. در باب دعوای با روسیه، نوشته بودی که هرگاه ما امسال جنگ میکردیم، دفع و رفع روسیه ممکن بود. به سر شاه قسم خورده بودید! اولا فتح و شکست با خداست و ثانیا بر فرضی که شما فتح میکردید و «گدویچ» را شکست میدادید؛ هرگاه او به قلعه ارتیک یا تفلیس میرفت، چگونه علاج او را میکردید؟ بر فرضی که علاج او را هم میکردید. او که از اشبخدر رشیدتر نبود، باقی روسیه را- که در قرهباغ و شکی و بادکوبه و دربند بودند - چه کار میکردید؟
در باب قلعهداری و سرحدداری زمستان نوشته بودی. اولا شما که قلعه ساختهاید، البته فکر قلعهداری را هم کردهاید و قلعهدار را هم معین نمودهاید و ثانیا که امروز قشون زبده و نوکرهای خوب پادشاه، همه در پیش شما هستند. روپایی از نوکر معنی ندارد. هر کدام را که بهتر و خوبتر و کارآمدتر میدانید در آنجا نگاه دارید و در قلعههایی که ساختهاید و میسازید، بگذارید. مثلا عبداللّه خان را با دسته خودش در یک قلعه بگذارید، یا یک راهی را به او بسپارید که او تا جان دارد در محافظت و خودداری، کوتاهی و سهلانگاری نخواهد کرد و هرکدام از دستجات را که به جایی مامور کنید، یا از همان سرکرده، التزام بگیرید که هرگاه عیبی رو دهد، گردن او را بزنید؛ و هرگاه قاجاری را با یکی از دستجات به یکی از قلعجات میفرستید، خدا نکرده قلعه را خالی کنند و بگریزند، نزد شما بیایند، گردن همه آنها را بزنید. قاعده پادشاهی همین است، باید هر نوکری که به خدمتی مامور شد، هرگاه آن خدمت را خوب به انتها رسانید مورد التفات و احسان شود و هرگاه ناخدمتی و کوتاهی از او به ظهور رسید، عرضه سیاست و نسق باشد، دیگر چشمپوشی نباید کرد که این پیر قلیخان است یا علیقلی خان است. همه نوکر شاهند.
اینکه هردم از پیش روسیه میگریزند و در مقابله با آنها پایداری نمیکنند، از بیم جان و خوف هلاک است. همینکه در صورت فرار و گریز، از شما هم همین خوف و بیم را داشته باشند، یقین است که هرگز فرار را بر قرار و گریز را بر ستیز ترجیح نخواهند داد و همینکه پانصد نفر را یکجا گردن زدید، دیگر هیچ دسته [ای] از پیش دشمن نخواهند گریخت و خون خود را نه به دست شما،بل در راه شما خواهند ریخت.
دیگر، ما که شما را مامور به خدمت آذربایجان داشتهایم، به این جهت شما را در آنجا گذاشتهایم که خود فراغتی داشته باشیم و شما امور آنجا را مضبوط کنید. هرگاه فیالواقع، نگاهداری آنجا در قوه شما نیست، از حالا ما را خبر کنید که خود به دولت و اقبال، تشریف شریف به ولایت مزبوره ارزانی داریم.آن وقت یا شما به التزام رکاب سلطانی، مامور خواهید بود یا به خدمات ولایت عراق و این صفحات، مشغول خواهید شد؛ و در هر صورت، ما خود به یاری باری؛ از عهده ولایتداری و سرحدداری برخواهیم آمد.هرگاه خدا نخواسته، عیب و نقصی رخ نمود، آنوقت بحث شما بر ما وارد خواهد بود؛ اما این نقلها معنی ندارد.شما قشون خوب دارید؛ آدم خوب دارید؛ کار خود را مضبوط کنید و ولایت خود را نگاه دارید. درباب وجه که هر دفعه مینویسید شما ادعا دارید که بچه نیستید؛ پس این حرف بچگانه چه چیز است! ما هرچه پول در اینجا داریم، از برای شما خواهیم فرستاد و مواجب سیورسات سپاهی که در نزد شما خواهد ماند،از خود خواهیم داد.
اینکه نوشته بودید که از روس صد نفر، صد نفر از هر طرفی خواهند آمد، شما که در آنجا نشستهاید، چون بیکارید، این فکرها را میکنید؛ اینها افسانه است. هرگاه تا قشون پیش شما هست، روسیه حرکتی بکند که استعداد شما هم الحمدلله مضبوط است و حالا و آنوقت، تفاوتی نخواهد داشت و اگر بعد از اینکه برف، راهها را مسدود کرد بیاید، آنوقت به علت عدم آذوقه آدم و علیق دواب و نبودن علف و سختی کوهها و راههای قزاق و قراچهداغ، حرکت روسیه متعسر بلکه متعذر است. این طرف اروس هم ییلاقاست و از سرما نمیتواند آمد.
شما و میرزا بزرگ از روس میترسید! به اعتقاد ما کسی از روس میترسد که اعتقاد به خدا و پیغمبر نداشته باشد؛ ما للّهالحمد، اعتقاد به الطاف خدا و ائمه هدی داریم و علم قطعی حاصل فرمودهایم که تا خدا ما را خواسته است، روس سگ آن نیست که به یک توله سگ ما نگاه کند؛ چه جای شما که فرزند ما هستید. بعد از آنکه خدا نخواسته باشد توپ و تفنگ، [بر] یک پشه هم غالب نخواهد شد. از شما همینطور است که نوکرهایی که در آنجا هستند، به خدماتی که دارید مامور نموده، ضابطه خود را مضبوط کنید و هرگاه خدانکرده، امری اتفاق افتد،تکیه به فضل خدا و طالع پادشاه کرده، خود، قبضه شمشیر را گرفته، بیواهمه عازم مدافعه شوید و همینقدر کار بکنید که عار و نامردی برای شما در روزگار باقی نماند!
شما که یک قسم دروغ خوردهاید، ما هم یک قسم راست میخوریم؛ به همان خدایی که زمین و آسمان را آفریده، ایمان قلبی ما این است که دفع و رفع روسیه در این سال خواهد شد. ما نه منجم هستیم و نه رمال! آنچه میفرماییم، از هیچجا و هیچ کجا نیست، مگر از روی کمال وثوق و استظهار به الطاف قادر بیهمال.امیدواریم که این قسم ما دروغ نشود؛ شما همین کاغذ را در بغل خود، بگذارید و نگاه دارید تا معلوم شود!
دیگر در باب سپاه ساخلو کاری مکنید که مثل پارسال شود. در سر هر راهی یک نفر معتمد بگمارید که هر ملازمی که فرار کند، در همانجا گرفته، شقه کند و به میرزا بزرگ بگو، تو سید هستی! چرا باید بترسی و اندیشناک از این دشمنها باشی؟ شجاعت از جد تو است! اگر باز هم بترسی، معلوم است تهمت سیادت به خود میزنی؛ اگر هرچه میخواهی مال شاه را به اسراف نه، به امساک خرج کنی؛ مواخذهای از تو نخواهد بود.
ارسال نظر