گدایان تهران در عصر قاجار

رضا صفادل

تابلو دوگدا، کمال‌المک

تکدی‌گری یکی از پدیده‌های زشت اجتماعی به شمار می‌رود. با نگاهی به تاریخ معاصر ایران به خوبی در می‌یابیم که این مساله مختص جامعه امروز ما نیست. گدایی در دوران قاجار نیز با شکلی شبیه به امروز یا حتی بدتر از این وجود داشته است. از آنجا که تاریخ ما بیشتر سیاسی است مورخان توجه چندانی به مسائل اجتماعی و بیان نحوه زندگی و تعاملات مردم با یکدیگر نداشته یا کمتر به آن پرداخته اند.به همین دلیل توسط وقایع نگاران و مورخان عصر قاجار منابع و اطلاعات دست اولی در مورد موضوعات اجتماعی مردم در اختیار علاقه‌مندان به پیشینه اقتصادی و اجتماعی مردم ایران در دست نیست. بنا براین سفر نامه‌ها و کتب خاطراتی که توسط ماموران سیاسی و فرستادگان دولت‌های خارجی، سیاحان و مسافران علاقه‌مند به دیدار از ایران در دوره قاجار نوشته شده یکی از مهم‌ترین منابعی است که می‌تواند ما را با زندگی مردم به ویژه در عصر قاجار آشنا سازد. در اینجا تکدی گری را از منظر خارجیانی که از ایران دیدار داشته‌اند از نظر می‌گذرانیم.

بیگانه‌ای نیست که در دوران قاجار به تهران آمده باشد ولی گدایان تهران را ندیده و از آنان در آثار خود ذکری به میان نیاورده باشد.آنان در هنگام ورود و خروج از اقامتگاه خود و موقع سوار شدن بر اسب همواره عده‌ای بیمار و مرد و زن گدا و درویش را مشاهده می‌کردند. گداهای نیمه لخت، کنار و پشت دیوار می‌نشستند و با صدای بلند از عابران پول و صدقه می‌خواستند. راه‌های ورودی و خروجی تهران محل خوبی برای اجتماع گدایان جهت کسب درآمد بود، زیرا کسانی که از شهر خارج می‌شدند برای رفع بلا و سلامتی و صدقه بازگشت از سفر به گدایان پول می‌دادند و در مقابل دعای خیرآنان را خریده و بدرقه راه خود می‌کردند. یکی از این مکان‌ها حوالی دروازه نو بود. در اینجا اشخاص فقیر و خیلی بدبخت دور هم جمع می‌شدند. آنان در میان بیغوله‌ها،کلبه‌های گلی، اغلب در زیر زمین‌ها و زاغه‌ها همراه با قاطرهای گرسنه و الاغ‌های لاغر، با تب و لرز و صدها بدبختی دیگر زندگی می‌کردند.به محض اینکه کسی وارد این محله می‌شد، عده‌ای گدا، گرسنه و بدبخت او را احاطه و از او درخواست صدقه می‌کردند. برای اینکه چیزی به هر کدام از آنها برسد از سر و کول هم بالا می‌رفتند.مردها یکی از اعضای ناقص خود و زنها بچه‌های رنجور و رنگ پریده‌شان را نشان می‌دادند و یک زبان ناله می‌کردند «ما گرسنه‌ایم».

در فصل تابستان بیماری وبا معمولا دامنگیر تهران می‌شد.برای فرار از گرما و بیماری وبا و برخورداری از آب‌وهوای بهتر روزانه هزاران نفر از مردم تهران از جاده شمیران عبور می‌کردند. این فرصت خوبی برای گدایان تهران بود.آنان در این مسیر دست نیاز خود را به سوی مردمی که در طلب سلامتی پای در راه گذاشته بودند دراز می‌کردند و از آنها صدقه می‌خواستند. ده‌ها تن از کودکان معصوم و بیچاره به اتفاق زنانی از خود درمانده تر، به هر کسی برای گرفتن صدقه مراجعه می‌کردند.

عده‌ای از مردم نیز که امکان خروج شان از شهر میسر نبود، در تهران باقی می‌ماندند. عده‌ای از گدایان نیز در شهر می‌ماندند.با گذشت فصل گرما و پایان مرگ و میر در اثر بیماری وبا، مردم به شهر باز می‌گشتند و به کسب و کار و زندگی خود مشغول می‌شدند. عده زیادی از مردم تهران به دلیل بیماری وبا از دنیا می‌رفتند ولی از تعداد گدایان کم نمی‌شد.

در این رابطه یکی از سیاحانی که در سال ۱۸۹۲ میلادی در تهران حضور داشته، می‌نویسد: «گداها و مفلوج‌های ایرانی هفت‌جان دارند. در تهران مردمان متشخص بسیاری مردند ولی وقتی که ما در پایان فصل به شهر بازگشتیم، درست همان گروه همیشگی ولگردان ناقص و ژنده پوش را در اطراف درهای باغ مان یافتیم.» البته ناگفته نماند آنچه که بیشتر موجب مرگ و میر گدایان در تهران می‌شد گرسنگی شدید بود. مارچینکو یکی از کسانی که از تهران در سال ۱۹۱۸ میلادی دیدن کرده است در کتاب خاطرات خود می‌نویسد: «من با چشمان خود جنازه گدایانی را دیدم که از گرسنگی و بینوایی در میادین عمومی پایتخت افتاده بودند.» شاید همین گرسنگی و فقر شدید گدایان تهران بود که آنها را وادار کرد هنگامی که بلوشر سفیر آلمان در سینمای تهران یک فیلم آلمانی را به مناسبت جشن‌های ملی آلمان برای ششصد تن از مدعوین نمایش می‌داد در هنگامی که میهمانان او پس از آنتراکت به سالن نمایش بازگشتند گدایان ژنده پوش تهرانی از خیابان به زور وارد سرسرای سینما شده و به بوفه حمله کرده و در مدتی کوتاه، با وجود پیشخدمت‌ها، با ولع زیاد، باقی مانده شیرینی‌هایی را که برای میهمانان تدارک دیده شده بود خورده بودند.

در فصل زمستان گدایان تهران بیکار نمانده و در خیابان‌های آفتابگیر این شهر و در کنار دیوارهای رو به آفتاب به انتظار می‌نشستند.گاهی که شایع می‌شد شاه قرار است از خیابانی عبور کند، این گروه ساعت‌ها صبورانه به انتظار می‌ایستادند به امید اینکه پولی مختصر به چنگ آورند. زیرا کمتر اتفاق می‌افتاد که نا امید شوند. این رسم همیشگی شده بود. وضع کودکانی که در تهران گدایی می‌کردند بسیار اسفناک بود.حتی در سردترین روزهای زمستان این کودکان در کنار راه‌ها، زیر چادر زنی که آنها را برای جلب ترحم دیگران اجیر کرده، مچاله می‌شدند.

هر چند مسافران و ماموران سیاسی خارجی که در دوران قاجار از تهران دیدن کرده بودند درباره گدایان تهرانی مطالب زیادی نوشته و به توصیف وضعیت آنان پرداخته‌اند ولی درباره اینکه که آیا آنان به گدایان کمک می‌کرده‌اند یا خیر مطلبی دیده نمی‌شود. گویا گدایان تهران از آنها تقاضای کمک نداشته‌اند. آن هم شاید به این دلیل بوده است که آنان خارجیان را نجس می‌پنداشتند. در این باره در کتاب ماه شب چهاردهم آمده است: «وارد کوچه‌ای شدیم سگی آنجا دراز کشیده بود که زیاد به چشم نمی‌خورد، کمی آن طرف‌تر زیر یک طاق، گدای بیماری به نظر می‌رسید. یک سکه به او دادم.او آن سکه را در جوی آب فرو برد و شست تا نجاست آن که به دست یک مسیحی خورده بود پاک شود.»به هر حال خارج بودن خارجیان از دین اسلام مانع از این نمی‌شد تا میان آنان با گدایان روابطی شکل گیرد. لیتن یکی از این بیگانگان است که سلام کردن گدایان تهرانی برای او بسیار مطبوع بوده است. حتی او در کتاب خود از یک گدای تهرانی یاد کرده که دارای ریش سفید و چوب زیر بغل بوده که او را « کنت کانتیس» می‌خواندند و در ادامه توضیح می‌دهد او را از این جهت کنت کانتیس نامیده‌اند که روزی کنت کانتیس در یک بالماسکه که پرنس وادابولسکی در تهران ترتیب داده بود، قیافه خود را کاملا تغییر داده بود و خود را به صورت یک گدا در آورده بود، وی به قدری شبیه گدا شده بود که اول مستخدمین نمی‌خواستند او را به محل بالماسکه راه دهند.

در تهران زنان نیز به گدایی می‌پرداختند و با سماجت کار خود را دنبال می‌کردند.یکی از بیشترین جاهایی که زنان متکدی در آنجا مستقر می‌شدند، اطراف قصر شاه بود به خصوص زمانی که کالسکه‌های زنان شاه از قصر خارج می‌شدند تعدادی زن گدا مسیر عبور آنان را اشغال کرده و امیدوار بودند که چند سکه پول یا مقداری شیرینی و میوه به دست آورند. شاید کمال الملک نقاشی دو دختر گدا را با الهام از همین زنان و دختران که در اطراف قصر شاهی گدایی می‌کردند خلق کرده باشد.در دوره قاجار نیز زنان کولی از مردم گدایی می‌کردند آنچنان که بروگش سفیر پروس در جریان سفرش به شمیران به آن اشاره می‌کند که در یک راه فرعی که از قصر قاجار، از جاده شمیران جدا می‌شده و به رستم آباد می‌رفت با عده‌ای از زنان و دختران سبزه رو بدون حجاب و با سر و روی باز، مواجه شده بود که دهانه و زین اسب‌های او و همراهانش را گرفته بودند.نوکران سفارت به او فهمانده بودند که این زن‌ها پول می‌خواهند، او و همراهان پروسی اش نیز چند سکه به هوا پرتاب کرده و هنگامی که زنان به جمع کردن سکه‌ها مشغول شدند از آنجا دور شده بودند.وی می‌نویسد بعدها فهمیدم که آنها زنان کولی بودند که چند روز قبل در راه شمیران اطراق کرده بودند و آنها زنان و دختران خود را به این ترتیب می‌فرستادند تا جلوی مردم را گرفته و از آنان طلب پول کنند.

سماجت گدایان برای گرفتن پول تا آنجا بود که گاهی اسباب مزاحمت و ناراحتی برای مردم فراهم می‌کردند و آنان را در موقعیتی قرار می‌دادند که دیگر چاره‌ای نداشتند جز اینکه برای رهایی از دست گدایان سمج به آنها پول بدهند. یکی از کارهایی که گدایان برای دریافت پول انجام می‌دادند شاخ و شانه کشیدن بود. شاخ عبارت بود از شاخ نوک تیز و شانه، استخوان شانه گوسفند. به این ترتیب که گدایان شاخ را در دست راست و شانه را در دست چپ می‌گرفتند و بر در خانه‌ها و جلوی دکان‌های مردم می‌رفتند و مطالبه وجه می‌کردند چنانچه صاحب خانه و دکاندار در پرداخت وجه استنکاف و امتناع می‌کرد، گدای سمج آن شاخ را به نوعی روی شانه یعنی استخوان گوسفند می‌کشید که صدای چندش آوری از آن برمی‌خاست و شنونده را به ستوه آورده او را مجبور می‌کرد چیزی به گدا بدهد و او را از سر خود باز کند.

با مراجعه به سفرنامه‌های سیاحان خارجی و ماموران سیاسی که در دوران قاجاریه وارد تهران شده و از این شهر بازدید داشته‌اند می‌توان گدایان تهرانی را در پنج دسته به شرح زیر از هم تفکیک کرد:

۱- اسیرانی که در جنگ‌ها یا لشکرکشی‌ها به دلایل مختلف دستگیر و به تهران منتقل شده بودند.اولیویه پزشک فرانسوی در دوران فرمانروایی آقامحمدخان قاجار به نمایندگی از سوی ناپلئون به تهران آمده بود.او در دیدار خود از تهران از اقدام پادشاه قاجار در دستگیری اتباع روسیه در سفرنامه خود می‌نویسد: «آقامحمدخان فرمان داد که در بنادر انزلی و بین ساکنان غازیان و باکو و دربند روس‌هایی را که می‌بینند دستگیر کنند. برخی از اتباع و تجار روسی که زودتر از این فرمان اطلاع حاصل کرده بودند به روسیه فرار کردند و در این بین ۲۷ نفر از دریانوردان و کارکنان یک کشتی دستگیر و به تهران اعزام شدند. آنان نگران سرنوشت خود و حکمی که توسط پادشاه برایشان صادر می‌شد بودند. در این زمان چهل نفر از سربازان آقامحمدخان از خدمت سر باز زده بودند.او دستور داد تا ۲۷ کارد به این ۲۷ نفر داده شود تا چشمان این چهل نفر را از حدقه در آورده و آنان را از نعمت بینایی محروم کنند.پس از آن اسرای روس را در یک خانه محبوس کردند. آنان شب‌ها روی زمین می‌خوابیدند و روزها آزاد بودند تا در شهر بگردند و از مسیحیان شهر گدایی کنند، زیرا گدایان روسی هیچ امیدی به کمک از جانب مسلمانان نداشتند. خوراک آنان پوست خربزه و هندوانه‌های فاسدی بود که در کوچه‌ها افتاده بود.گرسنگی و گرمای شدیدی که به آن عادت نداشتند و نگرانی از آینده خود موجب بیماری آنان شده بود. با این وجود آقامحمدخان امر به کشتن آنان داد. »

۲- متکدیان حرفه‌ای که به شکل‌ها و شگردهای مختلف و خاص خود از مردم گدایی می‌کردند.

گدایان حرفه‌ای در تهران کم نبودند.فریزر در سفرنامه زمستانی خود به طور مشروح درباره آنان صحبت می‌کند که در جریان حرکت خود از تهران به ورامین در همراهی با میرزا ابوالحسن خان ایلچی شاهد آن بوده است. در این سفر آنان با هجوم گدایان زیادی که از عزیمت آنان اطلاع حاصل کرده بودند مواجه می‌شوند که با قصد گرفتن صدقه بر سر راه این مامور سیاسی انگلیسی و میرزا ابوالحسن خان ایلچی اجتماع کرده بودند.میرزا ابوالحسن خان بسته‌ای از سکه‌های کوچک را از قبل آماده کرده بود که در هنگام حرکت در میان آنان پخش می‌کرد.گدایان با فریاد آمیخته با دعا و در خواست آنان را بدرقه می‌کردند.

وی در مورد گدایان می‌نویسد: «بسیاری از آنان گدایان حرفه‌ای از دسته مخصوصی به نام عباس دبوس یا دبس بودند که در کار گدایی استاد و ضرب المثل بوده و پیش از قرن پنجم هجری می‌زیسته که دباغ بوده است. محل اقامتشان در اصفهان است که از آنجا اعضا خود را به سراسر کشور می‌فرستند.»

۳- کسانی که در اثر وضع بد اقتصادی و مشکلات ناشی از شرایط طبیعی نظیر قحطی، بیماری‌های فراگیر به گدایی افتاده بودند.

فیودرکوف روسی در بیان وجود تکدی گری در عصر قاجار معتقد است، آنچه که بیش از هر چیز دیگری موجب گدایی مردم و درخواست صدقه از دیگران می‌شود عدم وجود کار و اشتغال است.وی می‌نویسد: این طبقه محروم را به چه کاری می‌توان سرگرم کرد؟ به چه وسیله‌ای می‌توان روزی این طبقه را تامین کرد؟ در صورتی که به دلایلی نمی‌توانند زندگی خود را تامین کنند. او ضمن مقایسه ایران با اروپا ادامه می‌دهد که در اروپا شهرهایی وجود دارد که در آنها بدون توقف نه تنها خانه‌های شخصی بلکه بناهای اجتماعی و عمومی ساخته می‌شود. جاده‌هایی ساخته می‌شود که همواره نیازمند دستانی است که از آنها مراقبت و نگهداری کنند. کانال‌های آبرسانی فراوانی وجود دارد که باید لایروبی شود یا حتی از نو حفر شود. تعداد بسیاری کارخانه و کارگاه فعالیت دارد. راه‌آهن‌هایی وجود دارد. بالاخره سورچی و درشکه چی و کارگرانی برای بار زدن و تخلیه بار وجود دارند. همه چیز هست ولی در ایران هیچ‌چیز وجود ندارد. تعدادکارگران مورد نیاز برای ساختن یک باب خانه در تهران ده برابر کمتر از پترزبورگ، پاریس و لندن یا در پایتخت‌های دیگر اروپا است. او معتقد است که فقر مردم و در نتیجه تکدی گری آنان دلایل دیگری نیز داشته است که به برخی از آنان اشاره کرده است:

- عدم حاصلخیزی زمین

- کمبود رودخانه‌های قابل کشتیرانی

- دشواری در برقراری روابط بین خطوط و جاده‌های بازرگانی

وی این شرایط و علل را به شدت مانع رشد فعالیت مردم دانسته و می‌افزاید که نحوه کار سازمان‌های اداری و حکومتی در فقر مردم موثر است، زیرا این سازمان‌ها تمام منافع را در اختیار کسانی قرار می‌دهند که به خاطر عنوان یا ثروتی که در اختیار دارند خود به خود از آن برخوردار می‌باشند. حال آنکه مالکیت اشخاص ضعیف هیچ مصونیتی ندارد و هر حاکمی از ولایات مالک مطلق و اختیاردار اموال خصوصی اشخاص است و در برابر هیچکس پاسخگو نیست.

۴-افراد متمولی که زورمندان حکومتی با طمع در مال آنها، دارایی شان را به یغما برده و آنان را از هستی ساقط کرده بودند.

حکام مناطق مختلف کشور متعهد بودند مبلغی را به عنوان مقرری در موعد مشخص از محل باج و خراج ولایتی که در اختیار داشتند به شاه بپردازند. هنگامی که وقت آن فرا می‌رسید حکام از هر کس و به هر نحوی که ممکن بود پول می‌گرفتند. نتیجه این اقدام آنان تهی شدن کیسه‌های پول مردم بی‌دفاع و بی‌پناه بود. بنابراین کسی که تا دیروز توانگر بوده است بعید نبود تا با توبره گدایی دست نیاز به سوی مردم دراز نماید و با ساقط شدن او از هستی نوکرانش در پشت دیوارهای قصر حاکم از گرسنگی جان بسپارند.

۵- افراد معلول و ناتوان و پیرانی که توان کار کردن نداشتند و به دلیل عدم مراقبت کامل از آنان و عدم برخورداری از تامین اجتماعی و حمایت‌های دولتی برای قوت خود محتاج دیگران بودند و برای ادامه زندگی گدایی می‌کردند.