باید منافع ایران را با روسیه تقسیم کنیم

گروه تاریخ اقتصاد - سر مورتیمر دوراند، وزیرمختار بریتانیا در تهران در دهه ۱۸۹۰، از جمله رجال متنفذ و فرصت طلب انگلیسی در ایران بود که در اسناد به جای مانده از او ریاکاری و نگاه یک سویه‌اش به مردم و کشور ایران آشکار است.

با این حال گزارش او درباره اوضاع اقتصادی ایران که حدود ده سال قبل از انقلاب مشروطه نوشته شده است واجد اهمیت تاریخی است و به خوبی زمینه‌های اقتصادی انقلاب مشروطه را نشان می‌دهد. این گزارش را با ترجمه احمد سیف می‌خوانید:

تهران، ۲۷ سپتامبر ۱۸۹۵

نظربه اینکه نزدیک به یک سال است که درایران هستم بدنیست نظرم را در باره شرایط کنونی کشور و همچنین درباره آنچه که برای بهبود وضع خودمان باید انجام بدهیم عرضه بکنم.

مدتی قبل من از سرهنگ پیکو، آتاشه نظامی‌مان در تهران که اطلاعات قابل توجهی درباره ایران دارد خواستم تا سازمان اداری کشور را بررسی کرده و همه اطلاعاتی را که جمع‌آوری کرده برای من بفرستد. شماری از مقالات جالب او را ضمیمه این گزارش کرده‌ام. به گمان من داده‌های سرهنگ پیکو در وجه عمده درست‌‌اند، اگرچه هیچ دورنمایی وجود ندارد که اصلاحات جدی که او از آنها صحبت می‌کند انجام بگیرد. اگرچه پیشنهادهایش بسیار با ارزشند. من همچنین گزارشی از نواب حسن علی‌خان، منشی بخش شرق شناسی را درباره درآمدهای کشور و یادداشتی درباره شخصیت صدراعظم را هم ضمیمه کرده‌ام. این مقالات و همچنین گزارش‌های نمایندگان پیش از من درباره شرایط داخلی ایران و همچنین روابط خارجی آن اطلاعات زیادی می‌دهند که مرا از بررسی جزئیات شرایطی که در آن هستم بی‌نیاز می‌کند. درخصوص هر طرحی که داشته باشم فقط کافی است که من داده‌های اصلی را ردیف کنم.

تردیدی نیست که اگر براساس معیارهای اروپایی بخواهیم قضاوت کنیم، شرایط داخلی ایران اصلا رضایت بخش نیست. حکومت ایالات و مقامات بالای دولتی به طور منظم از طرف شاه به کسی که بیشترین پول را بپردازد برای مدت کوتاه فروخته می‌شود. به همین خاطر، کشور را غارت می‌کنند و اداره امور به شدت سازمان نیافته است. دولت مرکزی ضعیف است و نه فقط از سوی حکمرانان محلی بلکه از سوی روحانیون هم نادیده گرفته می‌شود که قدرت شان بسیار بیشتر از آن است که باید باشد. وضعیت مالی بسیار نامنظم و مغشوش است و در طول سه سال گذشته میزان کسری سالانه ۵۰۰۰۰ لیره استرلینگ بود. بخش قابل توجهی از حقوق سربازان و کسانی که در دیگر بخش‌های دولتی کار می‌کنند، پرداخت نشده مانده است. ارتش در ایران گروهی از مردمان فاقد ارزشند که نه سلاح شان کار می‌کند و نه چیزی به اسم نظم دارند. در کشور هیچ گونه دادگاه عدل قابل اعتمادی وجود ندارد. عملا جاده‌ای وجود ندارد و در نتیجه گسترش تجارت به شدت با مانع روبه‌رو است. سرانجام، سیل واره‌ای از پول‌های مسی که به شدت به ضررفقراست کشور را فراگرفته است و در بسیاری از مناطق شاهد شورش‌هایی برای نان هستیم. درمیان عوامل عمده این وضعیت، حرص و آز و بی‌عرضگی شاه عامل مهمی است. تقاضای دائمی شاه برای پول فقط با کاستن از بودجه شاخه‌های عمومی دولت می‌تواند برآورد شود. شیوه‌هایی که شاه از مردم پول می‌گیرد متنوع و گاه عجیب‌اند. قبل از اینکه تهران را در ماه مه گذشته ترک کنم بارها او را در سفرهای دورواطراف تهران همراهی کرده بودم. هر آدم سرشناسی که مورد تفقدشاه قرار می‌گرفت باید «‌پیشکش» می‌داد که معمولا بین ۵۰ تا ۲۰۰ لیره استرلینگ می‌شد. اگر شاه برای شکار قوچ کوهی خوب تیر می‌انداخت که اغلب اینگونه بود، کسانی که دور و بر او بودند باید کیسه‌ای انباشته از سکه‌های طلا را به نشانه ستایش خویش تقدیم می‌کردند. شاه به بازی شطرنج بسیار علاقه دارد و اغلب هم برسر دو یا سه سکه طلا با بزرگان حکومتی شطرنج بازی می‌کند. بزرگان حکومتی همیشه بازی را می‌بازند و شاه هم سکه‌های طلا را به جیب می‌زند. گفته می‌شود که مدتی پیش که برای شکار رفته و گرفتار برف سختی شده بود شبی در خانه‌ای محقر درپای تپه‌ای سرکرد. صبح هنگام ترک خانه محقر از صاحبخانه پرسید که چه «پیشکشی» به شاه می‌دهد. صاحبخانه هم ۶ سکه امپریال روسی (حدودا ۵ لیره) به شاه «پیشکش» داد که شاه با خود برد. البته شاه تنها کسی نیست که از این کارها می‌کند. ولیعهد او آدمی است که شخصیت ضعیفی دارد و اجازه داده که ایالت آذربایجان به طرز خطرناکی بد اداره شود. ظل السلطان هم اجازه داده است که بی‌نظمی در جنوب همه جا گیر بشود، البته اگر خودش در این بی‌نظمی نقش نداشته باشد. سومین و محبوب‌ترین پسر شاه، نایب السلطنه که فرمانده کل قشون است به هزینه سربازان ثروتمند می‌شود یعنی از رفاه آنها غفلت کرده و آنها را می‌چاپد. صدراعظم هم همه کارهای دولت را دردست خویش گرفته است که قادربه انجامشان هم نیست. اگرچه در مدیریت شاه و در مبارزه با دشمنان متعددش بسیار هوشمند است ولی برای اداره امور بی‌قابلیت است و قدرت سازمان‌دهی ندارد. به هیچ کس اعتماد نمی‌کند و می‌کوشد همه کارها را خودش انجام بدهد و نتیجه اینکه بسیاری از ادارات عمومی عملا به حالت تعطیل درآمده‌اند و صدراعظم هم زیادی سرش شلوغ است و مملکت هم بدون هیچ روشمندی و با شلختگی اداره می‌شود. اداره صدراعظم به واقع یک کیف سیاه چرمی است که هرنامه یا تلگرامی که به او می‌رسد را در آن انبار می‌کند. درباره هر موضوعی که تصورش را بکنید به صدراعظم نامه می‌نویسند و به همین خاطر این کیف همیشه از زیادی نامه و تلگرام دارد می‌ترکد. گاه و بیگاه نامه یا تلگرامی را از کیف در می‌آورد و در پیوند با آنها دستور اجرایی صادر می‌کند. همین که نامه از کیف در می‌آید دیگر فراموش می‌شود و به احتمال زیاد مفقود می‌شود. بی‌قابلیتی و بی‌عرضگی دو نفری که به عنوان منشی‌اش کار می‌کنند غیرقابل توصیف است. تازه همه مکاتبات مهم دولت ایران را هم اینها جواب می‌دهند. از این‌ها گذشته، تمرکز قدرت در دست صدراعظم به مصیبت‌های دیگری هم دامن زده است. چون همه چیز در دست اوست او از همه این منابع، درآمد دارد و به همین خاطردرآمد سالانه او بین ۷۰ هزار تا ۱۰۰ هزار لیره استرلینگ است. هر کدام از این کمبود‌های اداری اگر برطرف شود باعث خواهد که صدراعظم بخشی از درآمد خود را از دست بدهد. صدراعظم مدعی است که درآمد مقامات متعددی که دارد نصیب فامیلان و بستگان و زیردستان او می‌شود که حتی اگر راست هم بگوید، تفاوت چندانی ایجاد نمی‌کند. متاسفم اعلام کنم که یکی از موانع جدی اصلاحات در ایران صدراعظم است. در نهایت باید بگویم که ضعف کسانی که اکنون در قدرتند تنها دلیل شرایط نامطلوب کنونی نیست. اداره مملکت نه تنها در حال حاضر بلکه برای نسل‌ها به شدت فاسد بوده است. اولین ایده‌ای که به ذهن یک مامور ایرانی می‌رسد، درآمدهای نامشروع او است. تردیدی نیست که شیوه کار شاه و دیگران که باید نمونه‌های خوبی به دست بدهند، [ولی نمی‌دهند] موجب تشدید فساد می‌شود ولی شاه و قدرتمندان دیگر این وضعیت کاملا فاسد کنونی را به وجود نیاورده‌اند. ریشه‌هایش به طور خیلی عمقی در شخصیت ملی ایرانی‌ها نهفته است. صدراعظم به من می گفت که تازگی‌ها متوجه شده است که وزیر پست، پسر رییس هیات دولت، شخصا از بسته‌های پستی که فکر می‌کند با ارزش‌اند، می‌دزدد. صدراعظم کاری نمی‌تواند بکند چون رییس هیات به کارهای پسرش می‌خندد و قدرتمندتر از آن است که بتوان به او حمله کرد و اما از غیر اعتماد بودن‌شان، من با هیچ سیاستمدار ایرانی تاکنون درباره سیاستمدار دیگری صحبت نکرده‌ام که به من نگفته باشد، تو هرگز نباید به حرف آن سیاستمداراعتماد بکنی.

هیچ وطن دوستی که برآن اساس بتوان کار کرد، وجود ندارد. وطن‌پرستی با فریب ملی جایگزین شده است که موجب می‌شود تا ایرانی‌ها به دیگران به دیده تحقیر بنگرند، ولی باعث نمی‌شود تا برای بهبود وضعیت درایران از کوچک‌ترین منافع شخصی خود بگذرند. به طور کلی، نمی‌توان منکر شد که وضع داخلی ایران اصلا رضایت‌بخش نیست.

دورنمای مناسبات ایران با قدرت خارجی از نظر ما رضایت بخش تراز اوضاع داخلی‌اش نیست. اگرچه ایران آنقدر ضعیف و نالایق است که هر متجاوزی می‌تواند به او زور بگوید ولی در برابر دیگر قدرت‌ها به استثنای یکی، زبان تهورآمیز و آمرانه‌ای به کار می‌گیرد. ایران اگرچه به مرزهای کلات، افغانستان و ترکیه تجاوز می‌کند ولی تکیه‌اش به طبیعت خوب انگلستان آن قدر کامل است که اغلب به خودش اجازه می‌دهد تا با نمایندگان ما با غفلت و حتی در مواقعی با چنان سبک‌سری وجلفی برخورد کند که کمتر از بی‌احترامی و تحقیر نیست.

برخوردش با روسیه از سوی دیگر، همراه با احترام و واهمه است. فشار روسیه را روی مرزهای شمالی خود از قفقاز تا مشهد احساس می‌کند و تقریبا تردیدی ندارد که ایالات شمالی سرانجام به سلطه حکومت تزاری درخواهند آمد. تقریبا همه مردان قدرتمند در دولت، شمالی‌اند و حتی پایتخت کشور هم در شمال واقع است و این دو مهم روی سیاست‌ها تاثیر دارد. شاه ودولت او تقریبا به طور دائمی از نزدیکی خود به روسیه واهمه دارند و مورد ستم قرار می‌گیرند. در واقع تردیدی نیست که نفوذ روسیه در تهران غالب است و متاسفم اضافه کنم که این نفوذ در تناقض با نفوذ ما قراردارد. باید اضافه کنم که اعتقاد عمومی براین است که نفوذ روسیه که به طور روزافزونی اعمال می‌شود هر کوششی برای اصلاح و پیشرفت در ایران را خنثی کرده و در برابرش کارشکنی می‌کند یعنی جلوی هرچه که باعث قدرتمند شدن و جلوگیری از این روند قهقرایی کشور می‌شود را می‌گیرد.

این یکی از آن مواردی است که باید بپذیریم که چه در پیوند با شرایط داخلی ایران و چه دررابطه با مناسبات ایران با قدرت‌های خارجی، ما در وضع نامناسبی هستیم و باید در فکر چاره باشیم. صدراعظم هروقت که خیلی افسرده باشد، می‌گوید که هیچ امیدی نیست و در هیچ گوشه‌ای هیچ جرقه نوری نیست. با این همه، باید درباره احتمال بهبود هم سخن گفت و من در صفحات دیگر از آن رویه دیگر که مایه امیدواری است هم سخن خواهم گفت.

در ابتدای امر، باید بگویم که در خصوص وضعیت داخلی ایران، که آشفتگی سازمانی در آن موجود است به خودی خود طبیعت ناامیدکننده‌ای ندارد. این حقیقت دارد که از ‌نظر اروپایی ما، هیچ چیزی برسرجایش نیست ولی هنوزبه صورتی که غیرقابل اصلاح باشد درنیامده است. این را هم بگویم که من مطمئن نیستم که در مقایسه با وضعیت عادی دریک دولت آسیایی، وضع ایران خیلی آشفته‌تر باشد. دربعضی زمینه‌ها در بیست سال گذشته پیشرفت‌های قابل توجهی حاصل شده است. برای مثال، تجارت افزایش یافته و یک نظام منظم پست و تلگراف ایجاد شده است. اگر با معیارهای آسیایی اوضاع را بسنجیم ایران در واقع، خیلی عقب نیست. من در ایالات هندوستان اوضاعی به مراتب وخیم‌تر از اوضاع ایران دیده‌ام ولی وقتی دولت هندوستان کنترل اوضاع را در دست گرفت، شرایط به سرعت بهبود پیدا کرد و اقتصاد رونق گرفت. اگرچه وضعیت مالی بسیار وخیم است ولی ایران منابع طبیعی زیادی دارد و عملا هیچ قرضی ندارد. این وضعیت اساس خیلی چیزها است و یک مدیر قابل با قدرت سازمان‌دهی در طول چند سال، اگر از سوی شاه حمایت شده و آزادی عمل داشته باشد می‌تواند ایران را به صورت یک کشورموفقی در بیاورد. مردم با همه ضعف‌هایی که دارند بسیار هوشمند و حرف‌شنو هستند. آنها مطیع شاه که او را اولین شاه جهان می‌دانند، می‌باشند و طبیعت تنبل و دلپسندشان و اینکه متحجر و فناتیک نیستند مدیریت برآنها بسیار آسان است. حتی در ایران کمبود مالی که هر ساله اتفاق می‌افتد برخلاف دیگر کشورها خیلی جدی و اساسی نیست. تقریبا همگان به بی‌نظمی در پرداخت حقوق عادت دارند و حقوق و مزد هم به نسبت بخش ناچیزی از درآمد یک ایرانی است. چه حقوق باشد و چه نباشد، زندگی یک ایرانی به یک نحوی می‌گذرد. سربازش با قرض زندگی می‌کند و کارمندانش هم با اخاذی‌های گوناگون زندگی می‌کنند. بخش قابل توجهی از کمبود مالی به خاطروجود یک لیست طولانی بازنشستگان است. وقتی خزانه پول نداشته باشد، حقوق تقاعد پرداخت نمی‌شود که درواقع یک امتیاز است تا اینکه چیز بدی باشد گفته می‌شود که با پرداخت حقوق تقاعد یک ساله به شاه، پرداخت‌کننده برای همه عمر حقوق تقاعد دریافت خواهد کرد. شاه پول نقد را دریافت می‌کند و خزانه‌داری هم مسوول پرداخت حقوق تقاعد است. چند هفته پیش شخصی که ۱۵۰ لیره به شاه پرداخته بود، برای همه عمر حقوق تقاعدی معادل ۲۰۰ لیره در سال گرفت. به طور کلی اگرچه وضعیت کلی ایران به یقین خیلی خطرناک است ولی به عقیده من، واقعا ناامیدکننده نیست یعنی آن گونه نیست که سریعا به خاطر عوامل داخلی فروبپاشد. اگر ایرانی‌ها را به خودشان واگذاریم، به احتمال زیاد برای نسل‌ها همچنان به همین زندگی بی‌نظم و شلخته‌شان ادامه خواهند داد و انجام یک سری اصلاحات خیلی متوسط می‌تواند کشور را به صورتی که مورد نیاز است بهبود بخشد.

اگرچه نفوذ روسیه با قدرت‌ترین نفوذ خارجی در تهران است و اگرچه باور عمومی بر این است که روسیه به طور ناجوانمردانه‌ای دارد برای نابودی ایران کار می‌کند- البته من هیچ سندی در این راستا ندارم- ولی درعین حال کاملا مشهود است که نفوذ روسیه منحصر به فرد و نامحدود نیست. می‌توان با اعتماد قابل توجهی گفت که هیچ کشور اروپایی دیگر نفوذ قابل‌توجهی در ایران ندارد ولی نفوذ انگلستان بدون تردید بسیار چشمگیر است. با توجه به موقعیت جغرافیایی روسیه، من گاه متعجب می‌شوم که چگونه است که نفوذ ما دراین کشور این همه زیاد است. اگرچه گاه بی‌تفاوت عمل کرده‌ایم ولی ارتباطات ما با ایران برای سال‌های متمادی کافی بود تا از تجاوز به سرزمین ایران جلوگیری شود و جلوی اضمحلال استقلال ایران را بگیریم و فکر می‌کنم که ایرانی‌ها به خوبی این مسائل را می‌دانند. هر چند که روس‌ها خیلی دلشان برای نسیم کوهستانی و دشت‌های حاصل‌خیز خراسان غش و ضعف می‌رود ولی ناچار شده‌اند که خط مرز پیشروی‌شان در آسیا را از یک صحرای شنی بگذرانند. درعمل، مرزهای ایران همان است که ۷۰ سال پیش بود. من فکر می‌کنم باید اذعان کنم که این به خاطر احترامی است که روس‌ها برای قدرت بریتانیا قائل هستند و مردم اینجا نیز این واقعیت را می‌دانند. تردیدی نیست که ما فرصت‌هایی را از دست داده‌ایم و باید از آنچه که هستیم قوی‌تر بوده باشیم ولی دولت ایران از ما انتظار دارد که در برابر زورگویی روس‌ها از آنها حمایت کنیم و روس‌ها نیز همچنان دو دلند که در پیوند با این کشور کاری نکنند که باعث رنجش ما بشود. در نتیجه من فکر نمی‌کنم که ما باید از میزان نفوذ خود در ایران ناراضی بوده و نگران یک حرکت ناگهانی از سوی روسیه علیه ایران باشیم.

البته ممکن است این نظر من اشتباه باشد و مرگ شاه فعلی [ناصرالدین شاه] علامت لازم رابدهد- همان طور که خیلی‌ها چنین پیش‌بینی می‌کنند- روسیه پیشروی کرده و یک کشور تحت‌الحمایه خود ایجاد کند یا بعضی از ایالات را غصب کند. ولی من دلیلی ندارم فکر کنم که روسیه چنین خیالاتی دارد. درحال حاضر، به گمان من روسیه به خوبی به ضعف‌های خودش در آسیا آگاهی دارد. ماموران مرزی‌اش در نگرش شان اغراق‌آمیز و خشن‌اند، ولی درعین حال روسیه درباره سرزمین‌های آسیای میانه به شدت نگران است و من بر این باورم که نگرانی روسیه کاملا طبیعی است. وقتی به آسیای میانه می‌نگرد، آنچه روسیه می‌بیند نیروهای ناچیز و بسیار پراکنده او است که با جمعیتی محاصره شده است که خلق و خوی شان مشکوک است. به عوض مارا می‌بیند با نیروهای برترو بیشتر، که با سلاح و عرضه منابع فوق‌العاده زیاد که می‌توانیم ده‌ها میلیون جمعیت جنگجو را بسیج نماییم آن هم نیروهایی که قابل اعتماد ما هم هستند به عوض روس‌ها نمی‌توانند به ازبک‌ها و ترکمن‌ها اعتماد کنند.