تـحـلـیــل - کشمکشهای تهیه برنامه دوم عمرانی از زبان ابتهاج-۲
پول خرج کردن از جیب دیگران آسان است
دهه ۱۳۲۰ اوج تحولات شتابان و غیرقابل پیشبینی در نظام سیاسی ایران و تغییرات پی در پی بازیگران بود. در فضایی که عمر دولتها عموما کمتر از یک سال بود، برنامهریزی اقتصادی برای یک دوره معین تنها با وجود یک سازمان برنامهریزی قوی ممکن بود.
فضلالله زاهدی
دهه ۱۳۲۰ اوج تحولات شتابان و غیرقابل پیشبینی در نظام سیاسی ایران و تغییرات پی در پی بازیگران بود. در فضایی که عمر دولتها عموما کمتر از یک سال بود، برنامهریزی اقتصادی برای یک دوره معین تنها با وجود یک سازمان برنامهریزی قوی ممکن بود. ابوالحسن ابتهاج مدیر اول سازمان برنامه و بودجه در اواخر دهه ۱۳۲۰ ضمن تشریح دشواریهای کار برنامهریزی به دلیل تحولات سیاسی از فقدان نیروی کارشناسی، منابع مالی مطمئن و رقابتهای نفسگیر سیاستمداران نیز روایتهایی دارد. وی در بخشی از خاطرات خود که به شرایط تدوین قانون برنامه دوم عمرانی، رابطه خود با زاهدی و برخی از کارشکنیها اشاره میکند و نقش کشورهای غربی در تامین منابع مالی را توضیح میدهد.
در زمان نخستوزیر زاهدی موضوع ساختن کارخانه سیمان مطرح بود و من قصد داشتم یک مهندس مشاور برای مطالعه این کار استخدام کنم. یک روز زاهدی در جلسه شورای اقتصاد اصرار کرد زودتر تکلیف این کار را روشن کنم و گفت کارخانه سیمان یک آسیاب است آن وقت شما میخواهید برای ساختن یک آسیاب مهندس مشاور بیاورید؟ به او گفتم من طور دیگر نمیتوانم کار کنم. جواب من باعث اوقات تلخی او شد، به طوری که بلند شد و از جلسه بیرون رفت. وقتی زاهدی از جلسه رفت عبدالله انتظام و علی امینی رو به من کردند و گفتند کاملا حق با شما است. گفتم اگر حق با من است پس شما چرا سکوت میکنید؟ انتظام از جایش بلند شد و به دفتر زاهدی رفت و با او صحبت کرد. زاهدی قبول کرد که جلسه دیگری به ریاست عبدالله انتظام و نمایندگان بانک جهانی که من به نظرهایشان استناد میکردم تشکیل شود و آنها خودشان هر نظری دارند بگویند.این جلسه در دفتر انتظام، وزیر خارجه، تشکیل شد و براین کوهون و هکتورپردوم، رییس دفتر فنی سازمان برنامه هم درجلسه شرکت کردند. هر دوی اینها تمام حرفهایی را که من در حضور زاهدی راجع به گروپ وان و جان مولم گفته بودم تایید کردند. در آن جلسه گفتم که قرارداد جام مولم را به این علت که خودشان از اول به دولت ایران گفته بودند مهندس مشاور نیستند، ولی در اثر اصرار دولت ایران حاضر شدهاند بیایند و کار راهسازی در ایران را به عهده بگیرند، خواهم پذیرفت، ولی در آن شرایطی خواهم گذاشت که در صورت عدم رضایت از کار آنها بتوان قرارداد را لغو کرد. قیمت پیشنهادی آنها را حداقل سیدرصد کم خواهم کرد و این حق را برای سازمان برنامه قائل خواهم شد که هرگاه بعد از دو سال به قسمتی از قرارداد عمل نکرده باشند بتوانیم قرارداد را فسخ کنیم.بالاخره همانطور که من میخواستم عمل شد و شرایطی را هم که در قرارداد جان مولم گنجاندم به ما این امکان را داد که بعد از مدتی، وقتی دیدم کارشان را طبق قرارداد انجام ندادهاند، قرارداد را لغو کنم.
از لحاظ اهمیت برنامه راهسازی از یک طرف و توجهی که افکار عمومی و مجلس به این برنامه داشتند و انتقاد شدیدی که از کار مولم در جرائد میشد از طرف دیگر، هر دو هفته یکبار با مدیران جان مولم در تهران جلسهای تشکیل میشد و من شخصا در این جلسات شرکت میکردم و با شدیدترین لحن از طرز کارشان ایراد میگرفتم. به طور مثال در یکی از جلسات، وقتی جنبه فنی جدولسازی راه مطرح شد، در جواب پرسش من گفتند هر طور شما بفرمایید به همان نحو عمل خواهیم کرد. من با شدت پرخاش کردم که اگر بنا بود به امر من متخصصین نظر بدهند در دستگاه خودم به تعداد کافی از اینگونه افراد پیدا میشود و لزومی نداشت شما را به عنوان مشاور استخدام کنیم و فریاد زدم که اگر یک بار دیگر نظیر این موضوع تکرار شود، شما را از پنجره بیرون خواهم انداخت.صورت مذاکرات این جلسات را «پیتر ایوری» که آن وقت مشاور شرکت جان مولم بود و بعدها استاد فارسی در دانشگاه کمبریج شد، به تفصیل تنظیم میکرد و یک نسخه برای سازمان برنامه میفرستاد.
پس از انقضای دو سال مسلم شد که جان مولم از عهده وظایف مهندس مشاوری برنخواهد آمد. بنابراین دستور دادم به آنها اخطار شود که ششهزار کیلومتر راهسازی که مسوولیت مهندسی و نظارت بر آن به عهده مولم واگذار شده بود، به چهارهزار کیلومتر تقلیل مییابد. پس از چند، این مقدار به دو هزار کیلومتر تقلیل داده شد و بعدا تنها به طول راه بندر پهلوی(انزلی)- خرمشهر که تقریبا هزار و دویست کیلومتر بود، محدود گردید.این برنامه راهسازی یکی از مفتضحترین طرحهایی بود که در دست اجرای سازمان برنامه قرار داشت، به نحوی که سازمان برنامه را به بدترین وجهی در افکار عمومی جلوه داد. مدتی بعد از فسخ قرارداد، یک روز در یکی از جلسات شورای اقتصاد، شاه بدون مقدمه گفت که ابتهاج همیشه با قرارداد مولم مخالف بود و من اصرار داشتم این کار انجام شود. گفتم که من تا به حال سکوت کرده بودم؛ ولی حالا که فرمودید باید عرض کنم که من با تمام قوا مقاومت کردم و تغییراتی دادم که بالاخره هم به موجب این تغییرات توانستیم قرارداد را لغو کنیم.اینجا باید گفت که هنوز هستند اشخاصی که یا از روی بیاطلاعی یا اغراض شخصی میگویند که من شرکت جان مولم را آوردم. در حالی که قرارداد با جان مولم، پیش از آمدن من از آمریکا به ایران، به انگلیسی تهیه و به زبان فارسی ترجمه شده و آماده امضا بود و من آن را تا زمانی که تغییرات لازم در آن داده نشد و با وجود اصرار شاه برای امضای بلافاصله آن، امضا نکردم. همانطور که قبلا اشاره کردم، این قرارداد مفتضحی بود که به شرکت جان مولم حق میداد تا انقضا مدت هشت سال، ولو کار آنها مورد رضایت دولت ایران نباشد، به کار خود ادامه بدهد. من تنها به موجب همین تغییرات توانستم قرارداد آنها را لغو کنم و چنانچه این اصلاحات به عمل نیامده بود سازمان برنامه به هیچوجه نمیتوانست تا انتهای مدت هشت سال قرارداد را فسخ کند.با این اقدامات که به اصرار من، در راه حفظ منافع ایران به عمل آمد، نه تنها شرکت جان، بلکه طرفداران ایرانی آنها از دشمنان سرسخت من شدند.
موضوع مناقصات و پرداختها
در همان زمان که به ترتیب فوق، نقشهبرداری شش هزار کیلومتر راه به جان مولم واگذار شد، دولت انگلیس اعتباری به مبلغ ۱۵ میلیون لیره برای خرید ماشینآلات از انگلستان در اختیار سازمان برنامه گذاشت. من، چون مایل نبودم که ماشینآلات مورد نیاز برنامه عمرانی بدون مناقصه بینالمللی خریداری شود، حاضر نشدم که ماشینهای راهسازی را هم بدون مناقصه بینالمللی خریداری کنم.بنابراین سازمان برنامه تصمیم گرفت ماشینهای راهسازی را از تولیدکنندگان بزرگ جهان، با شرایط بسیار مناسب و با اخذ اعتبار بلندمدت و با نرخ بهره بسیار نازل خریداری کند و مقاطعه کارانی که به ماشینهای راهسازی احتیاج داشته باشند بتوانند ماشینهای مزبور را به بهایی که سازمان برنامه به عنوان یک خریدار عمده تعیین کرده است، خریداری کنند و بهرهای از قرار ۶ درصد با آنها محسوب شود. همین رویه در مورد ماشینهای کشاورزی هم اتخاذ شد.
اینجا بیمناسبت نیست بگویم که در سازمان برنامه دستور داده بودم که وقتی مقاطعه کاری کارش را انجام داد و صورت وضعیت را به سازمان برنامه تسلیم کرد، حداکثر ظرف مدت پنج روز پول او پرداخت شود و گفته بودم که در غیر اینصورت رییس حسابداری و دیگر اشخاص مسوول را منفصل میکنم. در نتیجه در زمان تصدی من حتی یک مورد هم پیش نیامد که پرداخت طلب مقاطعه کاری بیش از پنج روز طول بکشد؛ در حالی که قبلا ماهها طول میکشید تا طلب مقاطعهکاران، آن هم بعد از گرفتن رشوه پرداخت شود. بدین ترتیب بهانه عمده برای رشوه گرفتن، تا جایی که من اطلاع دارم، از بین رفت.
عزل زاهدی
رابطه من با زاهدی پس از این برخوردها به شدت تیره شد؛ بهطوری که وقتی قرارداد مهندسی مشاور ساختن بنادر را با شرکت کامپساکس که در زمان رضاشاه مهندس مشاور ساختن راهآهن ایران بود و حسن شهرت بینالمللی داشت، امضا کردم او به قدری ناراحت شد که دستور داد نمایندگان آنها را به محوطه بندر خرمشهر راه ندهند. شرکت کامپساکس مورد قبول و اعتماد بانک جهانی هم بود. بعد از انعقاد قرارداد با کامپساکس دو نفر از مهندسین این شرکت برای بررسی وضع بندر خرمشهر که قرار بود قبل از بقیه بنادر ساخته شود، به آنجا رفتند. از خرمشهر به من اطلاع دادند که مهندسین کامپساکس را به محوطه بندر راه نمیدهند. به سرلشگر عباس گرزن که وزیر راه زاهدی بود، تلفن کردم و علت را پرسیدم. گرزن طوری صحبت کرد که به من فهماند خودش در این ماجرا دخالتی نداشته و زاهدی به او دستور داده است. رفتم پیش شاه و وضعیت را به او گفتم. اتفاقا به فاصله چند روز زاهدی از کار برکنار و قضیه خود به خود حل شد.بهطوری که اسناد محرمانه حکایت میکنند، چندی قبل از آمدن من به سازمان برنامه، شاه سفرای آمریکا و انگلیس را بهطور جداگانه ملاقات میکند و میگوید، چون شایعات مربوط به سوءاستفادههای مالی سپهبد زاهدی موجب نگرانی او شده است و چون زاهدی برای انجام مذاکرات مربوط به انعقاد قرارداد جدید با کنسرسیوم شرکتهای نفتی مناسب نیست، قصد دارد او را معزول نماید. سفرای مزبور هم پس از مشورت با یکدیگر شاه را از تصمیم خود منصرف میکنند.
همین اسناد نشان میدهند که پس از تصدی من در سازمان برنامه و بروز اختلافات بین من و زاهدی، او با تمدن الملک سجادی، نماینده سفارت انگلیس در تهران ملاقات میکند و در ضمن ابراز نارضایتی و انتقاد از من میگوید ابتهاج آدم درستی نیست و اسنادی در بانک ملی موجود است که موضوع را تایید میکند. زاهدی اضافه کرده بود که چون مایل نیست کار به جنجال کشیده شود موضوع را فاش نخواهد کرد و در پایان میگوید بهرغم تمام این قضایا هنوز میل دارد با من همکاری داشته باشد.بدین ترتیب این اولین باری بود که کسی مرا به نادرستی متهم میکرد. در تمام مدت خدمتم همه حتی مخالفینم که عده آنها کم نبود، همیشه امانت و درستکاری مرا تایید میکردند.آنچه مسلم است این است که از یک طرف زاهدی عزل مرا از شاه میخواست و از طرف دیگر شاه مترصد بود زاهدی را از کار برکنار کند؛ بهطوری که وقتی زاهدی استعفا میدهد طی نامهای به شاه مینویسد که بین من و ابتهاج یک کدام را انتخاب فرمایید و شاه به او جواب میدهد ما به ابتهاج که از حیث لیاقت برجسته است، احتیاج داریم و او را از کار برکنار نخواهیم کرد و از زاهدی میخواهد که در تصمیم خود تجدیدنظر کند.در آن هنگام خارجیها بهطور اعم و انگلیسیها به طور اخص، در مورد اوضاع ایران و آینده مملکت اظهار بدبینی میکردند. راجر استیونز، سفیر انگلیس، شاه را ضعیف و بیاراده و زاهدی را برای نخستوزیری نامناسب میدانست و معتقد بود که زاهدی به ظن قوی مشغول پر کردن جیب خود و دوستانش است. پس از رفتن زاهدی نظر وزارت خارجه انگلیس این بود که ایران به یک نخستوزیر قوی و لایق احتیاج دارد. یکی از کسانی که در این باب مورد مشورت وزارت خارجه انگلیس قرار گرفت خانم لمبتون بود. لمبتون این طور اظهارنظر کرده بود که شاه آدم بیهودهای است؛ چون نه خودش قادر به حکومت است و نه میگذارد سایرین حکومت کنند و در مورد من هم میگوید که ابتهاج هم به درد این کار نمیخورد و تنها کسی که قادر به حل مسائل ایران و نجات مملکت میباشد، سیدضیاءالدین طباطبایی است.در مورد زاهدی باید گفته شود که نخستوزیر پرقدرتی بود. با اینکه وکلای مجلس هنوز وزنی داشتند زاهدی ابدا به آنها اعتنا نمیکرد و چون قدرت نظامی هم داشت همه از او میترسیدند. عکس او در کنار شاه همه جا در خیابانها دیده میشد و عملا مرد قدرتمند کشور شناخته شده بود. شاه طبعا از اینکه زاهدی این همه قدرت داشت راضی نبود و دنبال فرصتی بود که او را برکنار کند و شاید موضوع اختلاف من با زاهدی، مخصوصا وقتی مهندسین کامپساکس را که طبق دستور او به محوطه بندر خرمشهر راه نداده بودند، یکی از بهانههایی بود که موجب کنار گذاشتن او شد.اختلاف نظر من و زاهدی متاسفانه باعث شد که رابطه ما از آن پس به کلی قطع شود؛ به طوری که من دیگر او را ندیدم.
ارسال نظر