شرکت‌های آلمانی زیر ذره‌بین انگلیسی‌ها

بدین ترتیب در اوضاعی پیچیده از منافع و جاه‌طلبی‌های رقابتی در خلیج‌فارس چندان تعجبی ندارد اگر دولت‌های مختلف و ملت‌های آنها نه تنها برای پیشرفت مقاصدشان کار کردند، بلکه گاهی اوقات به‌واسطه تفسیر نادرست انگیزه‌های یکدیگر، موقعیت را بدتر ساختند. انگلیسی‌ها در خلیج‌فارس در آن زمان از نماینده سیاسی مقیم تا کارمندان تجارتخانه‌ها عقیده داشتند که شرکت وُنک‌هاوس صرفا یک رقیب فعال تجاری نیست، بلکه نماینده مستقیم سلطه جویی سیاسی آلمان به شمار می‌رود. اینکه توسعه و ترقی سریع این شرکت به واسطه کمک مالی برلین توجیه می‌شد، مورد اطلاع همگان بود. بنابه گفته آقای وُنک‌هاوس علت عمده‌ای که عقیده انگلیسی‌ها را در مورد دریافت کمک مالی از سوی او تایید می‌کرد، موفقیت او در بعضی زمینه‌های تجاری بود که خود شرکت‌های انگلیسی نمی‌توانستند از آنها سودی به دست بیاورند.

انسان طبعا چنین شکستی را به بی‌لیاقتی نسبت نمی‌دهد و عکس‌العمل طبیعی رقیبان او چنین بود: «خب البته او می‌تواند در آنجا به تجارت بپردازد، دولت آلمان خسارات او را می‌پردازد. ما نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم با شرکتی رقابت کنیم که کمک مالی دریافت می‌دارد.» هنگامی که آقای وُنک‌هاوس چنین قضایایی را انکار نکرد، بازرگانان و ماموران سیاسی انگلیس از صدق گفته‌های خودشان مطمئن شدند. آقای وُنک‌هاوس پرسید چرا باید آن قضایا را انکار کنم زیرا مادامی که به عقیده آنها سودی در عملیات من نبود، دست من در تجارت باز بود. آقای وُنک‌هاوس می‌گوید:

علل واقعی موفقیت من که انگلیسی‌ها آنها را گرفتن کمک مالی و مقرری می‌پنداشتند، کاملا ساده بودند: من و افرادم بیشتر از آنها کار می‌کردیم. اغلب اوقات در شرکت سخت مشغول کار بودیم و حال آنکه انگلیسی‌ها در بیرون تنیس بازی می‌کردند اگرچه من هم، در صورت داشتن وقت، مایل بودم تنیس بازی کنم. گاهی عادت داشتیم تلگراف‌ها را در ساعت سه صبح بفرستیم تا جواب‌ها را در بعدازظهر روز بعد دریافت کنیم.

اطلاعات من از بازار اروپا تقریبا همیشه یک روز جلوتر از اطلاعات شرکت‌های دیگر بود. من کوشش خود را صرف یادگرفتن زبان فارسی کردم و یاد گرفتم که به روانی به این زبان صحبت کنم. ارتباط نزدیکی با مردم بومی برقرار ساختم و از خریداران محلی می‌خواستم که گندم و جو یعنی صادرات عمده ما را نه فقط در امتداد سواحل، بلکه از ارزان‌ترین بازارهای داخلی گردآوری کنند.

علاوه بر این، من فکر می‌کنم که کالاها را بهتر از رقیبان خودم می‌شناختم، زیرا با آن کالاها در‌هامبورگ سروکار داشتم و با انواع جنس‌ها و کیفیت‌ها آشنایی داشتم و بالاخره اینکه من ریاست شرکت خودم را برعهده داشتم و حال آنکه گروه بازرگانی انگلیسی‌ها بیشتر شامل کارکنانی می‌شد که در استخدام شرکت‌هایی بودند که مراکز آنها در لندن قرار داشت. من می‌توانستم تصمیمات مهمی را در محل اتخاذ کنم، خودم را با اوضاع جدید تطبیق بدهم، فورا قرارداد ببندم؛ در حالی که آنها مجبور بودند با لندن مشورت کنند.

بدگمانی ماموران انگلیسی به شرکت وُنک‌هاوس به واسطه توجه فزاینده آنها به نشانه‌های منافع اقتصادی و سیاسی آلمان در مناطق مجاور تشدید شد. از طرح راه‌آهن بغداد پیش از این سخن به میان آمد و گرایش سیاست خارجی آلمان به گسترش منافع تجاری در ایران به طور اخص از نگرانی انگلیسی‌ها کم نکرد. آلمانی‌ها می‌خواستند جای پایی در دیپلماسی ایران به دست آورند تا آن را برای رفع مخالفت روس‌ها با طرح راه‌آهن بغداد معاوضه کنند. به جرات می‌توان گفت که دیپلمات‌های آلمانی از استقرار یک شرکت آلمانی در امتداد خلیج [ فارس] ناراضی نبودند. اگرچه در مجموعه بزرگ اسناد دیپلماسی آلمان قبل از جنگ هیچ اشاره‌ای به شرکت وُنک‌هاوس وجود ندارد، اما استقبال خوب از نقشه‌های اولیه آلبرت بالین ٤ مدیر خط کشتیرانی‌هامبورگ آمریکا و دوست قیصر، برای برقراری یک خط حمل و نقل با کشتی‌های تجاری به مقصد خلیج‌فارس توجه مصممانه آلمان‌ها را در منطقه خلیج [فارس] به پایانه دوردست راه‌آهن بغداد نشان می‌دهند.

فعالیت تجاری آقای وُ نک‌هاوس خواه وناخواه با گسترش آن ناگزیر اهمیت سیاسی می‌یافت. او که آشکارا موفق بود در سراسر خلیج معروف شد و کارمندان او در همه جا حضور داشتند. چنین گسترشی در چنین منطقه‌ای مسلما واکنش‌هایی در سیاست‌های اروپایی به‌بار می‌آورد.

آقای وُ نک‌هاوس شرح می‌دهد که چگونه فعالیت تجاری او از طریق زیر اهمیت سیاسی یافت. وی می‌گوید: «شرقی‌ها تحت تاثیر زور و قدرت قرار می‌گیرند. آنها دیدند که من با دست خالی به خلیج‌فارس آمدم. آنها مرا شناختند؛ زیرا من برای آنکه روابط خوبی با بومیان برقرار کنم زحمت‌ها کشیدم. سپس آنها دیدند که فعالیت بازرگانی من ترقی نمود و وضع شرکت من در تعدادی از کالاها بهتر از شرکت‌های انگلیسی شد. بومیان شاهد موفقیت من و شکست روس‌ها بودند آنها چون از اوضاع اروپا آگاهی نداشتند با نمونه‌هایی از قدرت ملت‌های اروپایی به وسیله شهروندان این ملت‌ها در خلیج‌فارس آشنا می‌شدند. در واقع آنها مرا در زبان خودشان «آلمان» می‌نامیدند.

همچنان‌که فعالیت تجاری من از دیگر رقیبانم پیشی می‌گرفت ترس بومیان نیز از انگلیسی‌ها و روس‌ها تاحدی از بین رفت و از آن پس برای این ملت‌ها [روس‌ها، انگلیسی‌ها] چندان آسان نبود که امور را براساس میل و خواسته خودشان ترتیب بدهند. حتی بعضی اوقات مردم بومی که از افراد سرشناس محلی بودند نزد من می‌آمدند و سوال می‌کردند که آیا من می‌توانم آنها را تحت حمایت دولت آلمان قرار دهم و همچنین مانند سپری بین آنها و روس‌ها و انگلیسی‌ها قرار بگیرم.

من هرگز چنین پیشنهادهایی را نپذیرفتم و تشویق نکردم، چیزی درباره آنها به کنسولگری آلمان نگفتم و حتی یک خط نامه به برلین ننوشتم. باوجود این، اروپاییان دیگر، به‌خصوص انگلیسی‌ها، اعتقاد داشتند که چنین حوادث اتفاقی انگیزه‌های واقعی حضور من در خلیج‌فارس را توجیه می‌کند. باید به انگلیسی‌ها حق داد که با نگریستن به اوضاع خارج، وضع به نظر آنها چنین آمده باشد. تاثیر نطق‌های احمقانه قیصر در آلمان نطق تهدیدآمیز او در برابر نیروهای مسلح اعزامی در قیام با کسرها، سخنان او درباره امپراتوری جهانی و مانند آن این سوءظن را در مورد فعالیت‌های من بیشتر کرد. آقای وُنک‌هاوس ادامه می‌دهد:

فعالیت‌های من اگرچه در نظر انگلیسی‌ها مشکوک به‌نظر می‌رسید، اما حقیقت این است که فعالیت‌های مزبور از ماهیت کاملا تجاری برخوردار بودند. دولت آلمان نه تنها حمایتی از من نکرد یا کمک مالی نداد بلکه حتی همراهی و حمایت قانونی‌ای که امکان داشت من انتظار داشته باشم همیشه از من دریغ کرد. این موضوع که در مراکز دیپلماسی سن پطرزبورگ، لندن و پاریس شرکت من مورد بحث قرار می‌گرفت و گفته می‌شد دولت آلمان سیاستی مآل‌اندیشانه را در خلیج‌فارس پی می‌گیرد، تقصیر من نبود. من برای تکذیب این شایعات اقدامی نکردم، اما تکذیب من هم عقیده هیچ کس را تغییر نمی‌داد و به هر صورت این اعتقاد که شرکت من از سوی دولت آلمان حمایت می‌شود اعتبار و اهمیت مرا در بعضی مراکز افزایش می‌داد.

در حدود سال ١٩٠٦ چنین احساس کردم که آلمان از نظر سیاسی به خلیج‌فارس علاقه‌مند شده است و از همان آغاز متوجه شدم که آلمان خواهان هدفی بود که بتواند آن را در امر راه‌آهن بغداد با روسیه و انگلیس در مقابل امتیاز مشابهی مبادله کند. من در جریان نبودم و دقیقا نمی‌دانستم، اما من آن را احساس می‌کردم، ولی دولت آلمان هرگز سعی نکرد مرا تحت تاثیر قرار دهد تا برنامه‌های تجاری را به منظور اهداف سیاسی انجام دهم. به هرحال، من روابطی از این نوع نداشتم.در سال ١٩٠٦ تا حدی به تشویق آقای وُ نک‌هاوس، خط کشتیرانی‌هامبورگ - آمریکا عملا سرویس منظمی به مقصد خلیج‌فارس دایر کرد. کمپانی وُنک‌هاوس کارگزار شرکت کشتی‌هایی شد که با بخار کار می‌کردند. اما این مطلب غالبا در منابع انگلیسی به طور یقین اظهار می‌شود که خط کشتیرانی‌هامبورگ آمریکا به سبب سرویس خلیج‌فارس خود یک مقرری قابل توجه از دولت آلمان دریافت می‌کرد، ولی آقای وُنک‌هاوس این مساله را قاطعانه رد می‌کند. می‌گوید: «من در همه مذاکرات شرکت داشتم و به طور یقین می‌دانم که موضوع حتی یک پنی کمک مالی دولتی هم مطرح نبود. خط کشتیرانی جدید و شرکت وُنک‌هاوس محموله‌هایی را برای احداث بخشی از راه‌آهن بغداد جابه جا می‌کردند. آقای وُنک‌هاوس چنین ادامه می‌دهد:

چندی بعد، بدون دریافت حقوق، کنسول افتخاری و نماینده دولت آلمان در بصره شدم. کنسولگری آلمان در بغداد به تازگی تاسیس شده بود و از من خواستند که وظیفه اداره کنسولگری جدید در بصره را برعهده بگیرم. در ابتدا این کار را نپذیرفتم. من هرگز نمی‌خواستم تابع کسی باشم و مایل بودم شرکت خود را اداره کنم و کاملا مستقل باشم. یک درخواست دیگر آمد و من دوباره آن را رد کردم. تنها در زمان درخواست سوم هنگامی که سخت به من اصرار شد که به عنوان یک آلمانی این کار وظیفه من است، آن را پذیرفتم و سپس صرفا با این شرط صریح و مکتوب که از من هرگز خواسته نشود گزارشی ارسال دارم. تا آنجا که من می‌دانم هرگز میان کنسولگری بصره و دولت آلمان مبادله تلگرافی صورت نگرفت.

چنانچه لرد لنزداون در مجلس اعیان اظهار داشت سیاست بریتانیا هرگز شامل منع تجارت مشروع سایر قدرت‌ها در خلیج‌فارس نمی‌شد. اما آشکار است که نمایندگان امپراتوری در این منطقه به علت تعصب خود مایل بودند که از دیدگاه صحیح رسمی اظهار شده در لندن افراطی‌تر باشند. همچنان که در این موارد معمول است، در واقع ماموران سیاسی در مناطق دور افتاده از محدودیت‌هایی که دولت متبوعشان بر آنها تحمیل می‌کرد خشمگین می‌شدند و معتقد بودند دولت‌ها همیشه به دیدگاه قدرت‌های رقیب بیشتر علاقه نشان می‌دهند. کنسول‌های امپراتوری گرایش به انجام اقدامات شدید داشتند و بنابراین در این مورد نیز چنین بود.

مردی به نام سر پرسی کاکس که سابقه برجسته‌ای در خدمات سیاسی بریتانیا داشت و بعد از ١٩٠٤ م سرکنسول بوشهر و سپس از ١٩٠٩ تا ١٩١٤ نماینده سیاسی مقیم در خلیج‌فارس بود طی مصاحبه‌ای یک نسخه از گزارش به دست آمده در کنسولگری آلمان در بوشهر را بعد از ظهور جنگ به نویسنده نشان داد. این گزارش توسط واسموس کنسول آلمان در زمان منتقل شدن سرپرسی به هند نوشته شده بود و حاکی از این بود که رفتن کاکس به لحاظ تجارت آلمان موجب خوشحالی خواهد بود. در روابط شخصی علتی برای شکایت از سرپرسی کاکس وجود نداشت، اما او، به عنوان نماینده سیاسی، تصور می‌کرد که وظیفه کاکس این است که هرچه در توان دارد برای جلوگیری از تجارت آلمان‌ها انجام دهد، زیرا می‌دانست که در این منطقه که خوب اداره نمی‌شد، تجارت می‌بایستی دربرگیرنده حمایت سیاسی باشد.