تحلیل - چرا سفیر آمریکا در ایران شدم؟ - بخش پایانی
دلایل شکست کارتر در ایران
چارلز ناس قسمت عمده ماموریتهای سیاسی خود را در ایران یا اطراف ایران به انجام رسانده بود. او دو بار در ایران، یکبار در افغانستان و یکبار در پاکستان خدمت کرده در آن موقع کارشناس طراز اول امور ایران در وزارت خارجه محسوب میشد.
سمت راست تصویر جیمی کارتر و در سمت چپ تصویر سولیوان مشاهده میشوند
چارلز ناس قسمت عمده ماموریتهای سیاسی خود را در ایران یا اطراف ایران به انجام رسانده بود. او دو بار در ایران، یکبار در افغانستان و یکبار در پاکستان خدمت کرده در آن موقع کارشناس طراز اول امور ایران در وزارت خارجه محسوب میشد. بوسیله ناس من توانستم با بسیاری از کارشناسان امور ایران و کسانی که قبلا در ایران خدمت کرده بودند ملاقات و گفتوگو کنم. او همچنین سمینار ویژهای برای من ترتیب داد تا ضمن آن با چند تن از کارشناسان دانشگاهی امور ایران که به همین منظور به واشنگتن دعوت شده بودند آشنا شوم و از نظرات آنان راجع به ایران آگاه شوم. من همچنین با اشخاص دیگری که هر یک به نحوی با امور ایران ارتباط داشتند ملاقات کردم که از آن جمله باید از «کیم روزولت» که در وقایع سال ۱۹۵۳ ایران (کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ ـ م) و بازگرداندن شاه به قدرت دست داشته نام ببرم.
پس از این مقدمات شروع به ملاقات با مقامات عالیرتبه حکومت جدید نمودم که با دیداری از دریاسالار «ترنر» رییس جدید سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) آغاز شد. پس از رییس سیا با رییس ستاد مشترک نیروهای مسلح آمریکا ملاقات کردم و از اوضاع نظامی منطقه و ایران اطلاعاتی کسب کردم و بالاخره در پنتاگون (وزارت دفاع آمریکا) با چند تن از مقامات وزارت دفاع اعم از نظامی و غیر نظامی که برنامه عظیم و پیچیده فروش سلاحهای آمریکایی را به ایران تحت نظر داشتند ملاقات و مذاکره کردم. بعد از انجام تمام این ملاقاتها زمان را برای تقاضای ملاقاتی با شخص رییسجمهور مناسب تشخیص دادم.
مقامات وزارت امور خارجه که برنامه ملاقات سفیران جدید را با رییسجمهوری ترتیب میدهند به من گفتند که در حکومت جدید ترتیبات و تشریفات سابق رعایت نمیشود و رییسجمهوری تمایل زیادی به ملاقات با سفیرانی که به نمایندگی او مامور خدمت در کشورهای دیگر میشوند نشان نمیدهد که برای من تعجبآور بود. مقامات مسوول در وزارت خارجه به من گفتند که رییسجمهوری وقت محدودی برای ملاقات با سفرای آمریکا در خارج تعیین کرده و این وقت هم برای مدتی با تعیین قرارهای ملاقات قبلی پر شده است.
برای من این موضوع نه فقط از نظر شخصی خودم، بلکه نظر به اهمیت و حساسیت پست سفارت در ایران تعجبآور بود و نمیتوانستم قبول کنم که رییسجمهوری وقت ملاقات با کسی را که برای تصدی این پست حساس در نظر گرفته، نداشته باشد. به هر حال از تعقیب این فکر صرفنظر کردم و تصمیم گرفتم تماس خود را با کاخ سفید به ملاقاتی با مشاور امنیت ملی رییسجمهوری محدود نمایم.
چارلز ناس قرار ملاقاتی با «زیبگنیو برژینسکی» مشاور امنیت ملی رییس جمهوری برای من ترتیب داد و در این دیدار با سایر اعضای شورای امنیت ملی نیز که با امور مربوط به خاورمیانه و خلیج فارس در ارتباط بودند آشنا شدم. در جریان مذاکره با برژینسکی گفت ملاقات شما با رییس جمهوری ضروری است و قول داد که شخصا ترتیب این ملاقات را خواهد داد.
قرار ملاقات من با پرزیدنت کارتردر فاصله دو سه روز پس از دیدار با برژینسکی و خارج از چارچوب مقررات وزارت امور خارجه گذاشته شد. این نخستین ملاقات من با مردی بود که تا آن تاریخ او را فقط روی صفحه تلویزیون، هنگام مبارزات انتخاباتی یا بعد از پیروزی در انتخابات دیده بودم.ملاقات من با رییسجمهوری کمی بعد از وقت مقرر صورت گرفت؛ زیرا کنفرانس مطبوعاتی رییسجمهوری در مجاورت کاخ سفید بیش از وقت مقرر طول کشیده بود. در این فاصله من به اتفاق برژینسکی در اطاق بیضی شکلی که دفتر کار رییسجمهوری است انتظار میکشیدیم. من قبلا یک بار در دوران ریاست جمهوری آیزنهاور و چندین بار در دوران ریاست جمهوری کندی و جانسون و نیکسون به این اتاق آمده بودم و در مقایسه با تجملات گذشته احساس میکردم که دکوراسیون اتاق سادهتر و از تجملات آن کاسته شده است.
ورود ناگهانی رییسجمهوری افکار و تخیلات مرا در مقایسه گذشته و حال قطع کرد. من در نخستین برخورد از مشاهده جثه کوچک و ظریف او که خیلی لاغرتر و باریکتر از آنچه در عکسها و فیلمهای خبری به نظر میرسید تعجب کردم، اما در این جثه کوچک و ظریف انرژی و تحرک زیادی به چشم میخورد. او به محض ورود به اطاق به طرف من آمد و دست مرا فشرد و چند لحظه برای عکس گرفتن عکاسانی که وارد اتاق شده بودند در کنار من توقف کرد. این قبیل عکسها که سفیر را در کنار رییسجمهوری نشان میدهد برای مسوولان امور مطبوعات و روابط عمومی سفارتخانههای ما در خارج دارای ارزش و اهمیت زیادی است و بر اعتبار سفیر در کشور محل خدمتش میافزاید.
وقتی که عکاسها کارشان را تمام کردند و از اطاق خارج شدند پرزیدنت کارتر،من و برژینسکی را به نشستن دعوت نمود و بلافاصله با تشریح سیاست خود در قبال ایران سر صحبت را باز کرد. مطالبی که رییسجمهوری درباره ایران عنوان کرد بسیار منظم و طبقهبندی شده بود و با توجه به اینکه وی تازه از یک کنفرانس مطبوعاتی آمده و یادداشتی هم همراه نداشت من عمیقا تحت تاثیر سخنان بسیار سنجیده و حساب شده او قرار گرفتم.
کارتر در آغاز صحبت خود بر اهمیت استراتژیک ایران برای ایالات متحده آمریکا و متحدین دیگر غربی ما تاکید کرد. او سپس از شاه ایران به عنوان یک دوست نزدیک و یک متحد قابل اعتماد برای آمریکا یاد کرد و به گرمی از وی پشتیبانی نمود. کارتر همچنین اهمیت ایران را به عنوان یک عامل ثبات برای امنیت منطقه حساس خلیج فارس مورد تاکید مجدد قرار داد و در خاتمه موضوع قیمت نفت و سایر مسائل مورد علاقه بین ایران و آمریکا را متذکر شد و از من خواست اگر سوالاتی دارم مطرح کنم.
از آنجا که حکومت جدید سیاست خود را در بعضی مسائل حساس مربوط به ایران روشن نکرده بود و در سخنان رییسجمهوری هم اشاره صریحی به این مسائل نشد من سه مساله عمده را که در نظر داشتم عنوان کردم. سوال اول من درباره میزان فروش وسایل نظامی به ایران بود. در حکومتهای گذشته دست ایران در خرید وسائل و تجهیزات نظامی از آمریکا، از سادهترین تا پیچیدهترین و پیشرفتهترین آنها باز بود و در مذاکرات خود با مقامات نظامی دریافتم که لیست مفصلی از سفارشات جدید هم به وزارت دفاع داده شده است. من اطلاع داشتم که پرزیدنت کارتر دستورالعمل جدیدی درباره محدودیت فروش تجهیزات نظامی به کشورهای دیگر صادر کرده و حال میخواستم بپرسم سفارت تازه ایران با توجه به این دستورالعمل چه صورتی پیدا خواهد کرد.
جواب رییسجمهوری خیلی سریع و صریح بود. او گفت که میخواهد در معامله با ایرانیها کاملا سخی و گشاده دست باشد و در لیست سفارشات ایران هم مورد خاصی که منعی برای فروش آن وجود داشته باشد ندیده است. او مخصوصا به تقاضای ایران برای خرید هواپیماهای آواکس که تازه در نیروی هوایی آمریکا مورد استفاده قرار گرفته اشاره کرد و فروش آن را به ایران مورد تایید قرار داد. در مورد فروش اقلام دیگر اسلحه که ممکن است در آینده مطرح شود رییسجمهوری گفت دستورالعمل او در زمینهفروش اسلحه که در آینده نزدیک منتشر خواهدشد، همه ابهامات را برطرف خواهد کرد.
پرسش دوم من پیرامون تمایل دولت ایران به خرید نیروگاههای اتمی از آمریکا بود. شاه برنامه وسیع و بلندپروازانهای برای احداث یک رشته نیروگاههای اتمی در ایران از پیش از پایان قرن بیستم طرح کرده بود. هدف نهایی این برنامه ظاهرا این بود که ایران پیش از آنکه ذخایر نفتیاش تمام شود منبع قابل اطمینانی برای تامین انرژی مورد نیاز خود در اختیار داشته باشد. ایران قبلا برای خرید چند نیروگاه از آلمان و فرانسه اقدام کرده و اکنون خواهان خرید رآکتورهای مدل جدید آمریکا بود.
پاسخ رییس جمهوری باز هم مثبت و قاطع بود. وی گفت که در فروش نیروگاههای اتمی به ایران، به شرط آنکه ایران مقررات حفاظتی بینالمللی را رعایت کند و سوخت مصرف شده را به آمریکا باز پس دهد، مانعی نمیبیند. البته این شرط خاصی برای ایران نبود و در تمام قراردادهای مربوط به صدور انرژی اتمی از آمریکا قید میشد.
آخرین سوال من حساستر از سوالات پیشین بود. من متذکر شدم که بین سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) و سازمان امنیت ایران (ساواک) از بدو تاسیس سازمان اخیر همکاری نزدیکی وجود داشته، ولی ساواک به تدریج از صورت یک سازمان اطلاعاتی ساده خارج شده و ضمن انجام وظایف اطلاعاتی خود عملا نقش یک پلیس سیاسی را بازی میکند. تکیه من روی این مساله و مطرح کردن سوالی درباره آن بیشتر به خاطر آن بود که حکومت جدید آمریکا احترام به حقوق بشر و تعمیم اصول اعلامیه حقوق بشر را در سراسر جهان یکی از هدفهای اساسی خود اعلام کرده بود و با شهرت بدی که ساواک در زمینه عدم مراعات حقوق بشر در جهان پیدا کرده بود میبایست نحوه برخورد ما با این مساله و چگونگی همکاریهای آینده سیا با ساواک روشن شود.
رییسجمهوری بار دیگر بدون تامل به این سوال من پاسخ گفت. وی تاکید کرد که همکاریهای اطلاعاتی ما با ایران، بهخصوص با امکاناتی که برای نصب دستگاههای خبرگیری از شوروی در اختیار آمریکا قرار داده شده، بسیار مهم و با ارزش است. رییسجمهوری افزوده که البته در زمینه حقوق بشر مسائلی وجود دارد و از من خواست که ضمن ملاقاتهای خود با شاه ایران سعی کنم وی را قانع نمایم که سیاست کلی حکومت خود را در این زمینه تعدیل کند.
در این موقع من پانزده الی بیست دقیقه بیش از وقت تعیین شده نزد رییس جمهوری مانده بودم و یادداشتی که از بیرون برای وی آوردند ظاهرا برای یادآوری این مطلب بود که عده دیگری در انتظار ملاقات با رییسجمهوری هستند. رییسجمهوری از جای خود برخاست و با آرزوی سفر خوبی به تهران با من خداحافظی کرد. برژینسکی هم همراه من از اتاق رییسجمهوری خارج شد و من با خاطره خوبی از این دیدار، کاخ سفید را ترک گفتم.
در بازگشت به وزارت امور خارجه بلافاصله به ملاقات فیلیپ حبیب معاون وزارت خارجه و دوست قدیمی خود رفتم و با خوشحالی نتیجه ملاقات با رییسجمهوری را با او در میان گذاشتم. وقتی که پاسخهای رییسجمهوری را به سه سوال اساسی خود برای فیلیپ حبیب بازگو کردم، وی از اینکه رییسجمهوری در این مسائل که مورد بحث و اختلاف مقامات وزارت خارجه بود چنین نظرات صریح و روشنی بیان داشته، اظهار مسرت کرد و از من خواست طی یادداشتی خلاصه مذاکرات خود با رییس جمهوری و دستورالعملهای وی را بنویسم تا بین مقامات ذیربط وزارت خارجه توزیع شود و ابهامی در زمینه سیاست جدید آمریکا در ایران باقی نماند.
با وجود این در روزهای بعد وقتی که درباره وظایف و مسوولیتهای آتی خود در تهران با مقامات مسوول وزارت خارجه از معاون وزارتخانه گرفته تا روسای قسمتها گفتوگو میکردم متوجه شدم که درباره مسائل مورد بحث نظرات کاملا متفاوتی با رییسجمهوری دارند و یادداشت مربوط به گفتوگوهای من با رییسجمهوری ظاهرا هیچ اثری در نظرات خاص آنها نگذاشته است. وقتی که به این مقامات تذکر دادم که طبق قانون اساسی آمریکا تعیین خط مشی سیاست خارجی از وظایف و اختیارات رییسجمهوری است، آنها با لحن تمسخرآمیزی به این سخن پاسخ دادند و در توجیه نظرات خود گفتند که رییسجمهوری فرصت کافی برای بررسی این مسائل نداشته و در هر یک از این موارد توضیحات کافی به وی داده خواهد شد.
این روش غیر عادی که در آن موقع شاید خیلی به آن اهمیت ندادم در واقع ریشه بسیاری از ضعفهای درونی حکومت کارتر بود که در شکست و ناکامی سیاست آمریکا در ایران نقش موثری داشت. مقامات وزارت امور خارجه که از طرف گروههای مختلف ذینفوذ حزب دموکرات انتخاب شده بودند نه فقط برای نظرات و تصمیمات رییسجمهوری احترام قائل نبودند، بلکه گاه در جهت عکس نظرات و دستورات او گام برمیداشتند و بیشتر بر مبنای معتقدات خود عمل میکردند. وضعی که تا آن زمان غریب و بیسابقه بود.
منبع: «ماموریت در ایران»، اثر «ویلیام سولیوان» انتشارات هفته، ترجمه، محمود مشرقی
ارسال نظر