تحـلـیـل ۲
ذوبآهن به روایت ابتهاج
* ایجاد کارخانه ذوبآهن در ایران یکی از بحثبرانگیزترین مسائل و از آرزوهای دولتهای پس از مشروطه به حساب میآید.
بخش نخست
* ایجاد کارخانه ذوبآهن در ایران یکی از بحثبرانگیزترین مسائل و از آرزوهای دولتهای پس از مشروطه به حساب میآید. در حالی که اقتصاد ایران در سالهای پس از روی کار آمدن رضاشاه و در ادامه آن، سلطنت محمدرضا، هر روز به لحاظ ماهیت و شکل و حتی شاخصهای واقعی اقتصادی مثل سرمایهگذاری دولتی میشد، اجرای طرح احداث کارخانه ذوبآهن یکسره از وظایف دولتها شده بود. این آرزوی رضاشاه و پس از آن دولتهای پس از ۱۳۲۰، داستان بلندی دارد که روایتهای گوناگونی از آن شده است. یکی از روایتها نیز توسط ابوالحسن ابتهاج، رییس پرقدرت سازمان برنامه و بودجه از این موضوع است که در کتاب خاطرات وی درج شده است. ابوالحسن ابتهاج براساس عادتی که در سراسر کتاب خاطراتش دیده میشود، از موضع بالا و از نگاه یک کارشناس ارشد و همچنین فردی که در اقتصاد ایران و بهویژه طرحهای زیربنایی نقش اول را داشته است، در بازگویی این داستان نیز چنین رویهای را اتخاذ کرده است. با این همه و به دلیل منصب او در سازمان برنامه و بودجه و حتی به عنوان کارشناس و فعال بخش خصوصی، روایت او خواندنی است و برای اطلاع بیشتر خوانندگان ارجمند درج میشود.
طرح ذوبآهن
داشتن کارخانه ذوبآهن آرزوی تمام کشورهای در حال توسعه جهان است، زیرا کارخانه ذوبآهن نخستین و اساسیترین گام در جهت صنعتی شدن یک کشور است و در ایران هم چنین آرزویی از مدتها قبل وجود داشت.
در زمان رضاشاه قراردادی با دماگ - کروپ آلمان برای احداث کارخانه ذوبآهن منعقد شده بود. امضای قرارداد با این شرکت که از بزرگترین شرکتهای صنعتی آلمان بود با عجله و بدون مطالعه کافی انجام شد و در نتیجه محل نامناسبی را در کرج برای این کار انتخاب کرده بودند و پس از جنگ جهانی دوم احداث ذوبآهن کرج متوقف گردید.
یکی از طرحهای مهمی که اجرای آن در سازمان برنامه در نظر گرفته شده بود، تاسیس کارخانه ذوبآهن بود. برای اجرای چنین طرحی لازم بود مطالعات بسیار دقیقی، مخصوصا از نظر تعیین محل مناسب برای احداث کارخانه، به عمل بیاید، به طوری که دسترسی به معادن سنگآهن و زغالسنگ و آب مورد نیاز آسان باشد. بانک جهانی به کلی با احداث کارخانه ذوبآهن در کشورهای در حال توسعه مخالف بود، به این علت که بعضی از این کشورها بدون مطالعه کافی از احداث کارخانه ذوبآهن، زیان فراوان دیده بودند. بانک جهانی اعتقاد داشت احداث کارخانه ذوبآهن در بیشتر کشورها با شتاب و زیر فشار زمامداران وقت صورت گرفته است، چراکه این افراد اصرار داشتند طرح بزرگ و چشمگیری به اسم آنها ایجاد گردد.
به هر حال برای فراهم کردن زمینه کار اسماعیل زنجانی را به سرپرستی کار ذوبآهن تعیین و یک متخصص فرانسوی را هم مامور همکاری با او کردم. این دو نفر مطالعاتی درباره کارخانه ذوبآهن کرج انجام دادند و گزارشی تهیه کردند. من براساس آن با دماگ - کروپ وارد صحبت شدم.وقتی با نماینده کنسرسیوم وارد مذاکره شدم او گفت که تاسیس ذوبآهن در کرج به این دلیل عملی نبوده که معادن شمال ایران به اندازه کافی سنگآهن نداشته و فقط مصرف دو سال کارخانه را تامین میکرده است. گذشته از آن زغالسنگ این ناحیه برای مصرف کورههای ذوبآهن مناسب نبود. پرسیدم چطور چنین محلی را برای ایجاد ذوبآهن انتخاب کردید؟ جواب داد به ما گفتند شاه (رضاشاه) دستور داده است محل کارخانه باید همین جا باشد و ما هم ناچار قبول کردیم. به این ترتیب محل نامناسبی را انتخاب کردند و مقداری از ماشینآلات را نیز از آلمان به ایران حمل و در کرج نصب نمودند. هنگام وقوع جنگ جهانی دوم شوروی باقیمانده ماشینآلات را در بین راه توقیف کرد و در نتیجه طرح ذوبآهن کرج ناتمام ماند.
نظیر همین خبط را ترکها در زمان آتاتورک مرتکب شدند. یک روز نماینده شرکت انگلیسی مهندس مشاور طرح ذوبآهن ترکیه در سازمان برنامه به دیدن من آمد و تقاضا کرد شرکت او را به عنوان مهندس مشاور استخدام نماییم. گفتم آنچه از طرح ذوبآهن ترکیه شنیدهام مبنیبر آن است که مجریان طرح دچار اشتباهات بزرگی شدهاند. جواب داد ما تقصیر نداشتیم، رییس ستاد ارتش ترکیه شخصا محل کارخانه را تعیین نمود. پرسیدم چطور شرکت شما چنین عیب بزرگی را خاطرنشان نکرد، فلسفه استخدام مشاور این است که چنانچه مسوولان امر دچار اشتباهاتی بشوند آنان را متوجه اشتباهات خود بنماید و هر گاه صاحب کار اصرار در اجرای نظر خود نمود مهندس مشاور باید از قبول مسوولیت خودداری کند. به هر حال به نماینده آن شرکت گفتم که متاسفانه از استخدام موسسهای که مرتکب چنین غفلتی شده است معذورم.با سابقه اطلاعاتی که در ایجاد صنعت ذوبآهن در کشورهای در حال توسعه داشتم و با توجه به نظر مخالف محافل بینالمللی و اینکه ذوبآهن صنعتی است که چنانچه بدون احتیاط و مطالعه جمیع جهات تاسیس شود نتایج وخیمی خواهد داشت، از آغاز امر تصمیم گرفتم که نباید به سفارش و خرید ماشینآلات اکتفا کرد، بلکه باید شرکت بزرگی را که در صنعت فولادسازی شهرت دارد در کار تاسیس کارخانه شریک نمود. نخستینبار که موضوع مشارکت را با نمایندگان دماگ - کروپ در تهران در میان گذاشتم دیدم که موضوع به هیچ وجه مورد استقبال آنها نیست. ولی من ادامه مذاکرات را منوط به قبول این شرط نمودم.مذاکرات با نمایندگان کنسرسیوم دماگ - کروپ تقریبا یک سال و نیم طول کشید تا در پاییز سال ۱۳۳۶ بنا به دعوت دولت آلمان فدرال به کشور مزبور مسافرت نمودم و در ملاقاتی که با «برتولد بایتس» رییس شرکت کروپ داشتم موضوع مشارکت را یک بار دیگر مطرح کردم و گفتم صلاح ایران در این است که شما در طرح ذوبآهن با ما شریک شوید، نه اینکه فقط کارخانهای به ما بفروشید و موضوع همان جا خاتمه پیدا کند.
من میل داشتم دماگ - کروپ دستکم بیست درصد در طرح ذوبآهن ایران شریک شود. اعتقاد من این بود که برای اطمینان از صحت اجرای این برنامه، آلمانها را در سود و زیان آن شریک کنیم تا وظایف آنها منحصر به فروش و نصب ماشینآلات نباشد، بلکه در ایجاد کارخانهای که احداث میشود به عنوان سرمایهگذار ذینفع باشند. بایتس در پاسخ گفت: متاسفانه قانون آلمان به ما اجازه سرمایهگذاری در خارج را نمیدهد و رفع این مانع با دولت است. یکی دو روز بعد با «ارهارد»، وزیر اقتصاد آلمان فدرال که بعد از جنگ جهانی دوم اقتصاد آلمان را از نابودی نجات داد و بعدها صدراعظم شد و شخص بسیار بانفوذی به شمار میرفت، ملاقات کردم. در ضمن صحبت موضوع مشارکت دماگ - کروپ در ذوبآهن ایران را مطرح کردم. ارهارد گفت: متاسفانه قانون ما اجازه سرمایهگذاری در خارج را به شرکتهای آلمانی نمیدهد. با تعجب گفتم، عجیب است که با این همه پیشرفت عظیم اقتصادی و صنعتی چطور این نقص بزرگ را هنوز برطرف نکردهاید؟ گفت حق با شماست و من هم لازم میدانم که این نقص هرچه زودتر رفع و اصلاح شود.
ارسال نظر