ویرانی رکود همانند زلزله!

دیوید تامسن

بخش پایانی

تاثیر ویرانگر رکود بزرگ بر رونق اقتصادی و ثبات اروپا شبیه به تاثیر خود جنگ بزرگ بود. از نظر قربانیان آن، این رکود همان کیفیت زلزله یا فوران آتشفشان را داشت، چرا که زمین زیر پای آنان به نظر می‌رسید که دهان باز کرده است و امیدی به سعادت نبود. بزرگ‌ترین قدرت‌های مالی جهان در هم شکسته شده بودند. در مدت سه سال پنج‌هزار بانک آمریکایی تعطیل شد. آمریکایی‌ها نه‌تنها دادن وام به خارج را متوقف کردند، بلکه وام‌های کوتاه‌مدت‌شان را نیز پس گرفتند. آنها همانا شالوده‌های احیای اقتصادی اروپا را از بین بردند، به ویژه در آلمان و اتریش که توالی ورشکستگی‌ها در ۱۹۳۱ رخ داد. اولین موسسه‌ای که سقوط کرد کردیت آنشتالت، بزرگ‌ترین و معتبرترین بانک وین بود که دو سوم دارایی‌ها و سپرده‌های اتریش را در اختیار داشت. در مه ۱۹۳۱ این بانک ورشکسته شد. به‌رغم حمایت دولت و اخذ وامی از بانک انگلستان، سقوط این بانک بنیه مالی اروپای مرکزی را لرزاند. سرمایه‌گذاران خارجی بخش اعظم سرمایه‌شان را از آلمان خارج کردند و در پایان ماه، دولت آلمان با دشواری‌های مشابهی روبه‌رو شد.

پرزیدنت هیندنبورگ فرمان‌های اضطراری برای کاهش هزینه‌ها و اخذ مالیات‌های جدید صادر کرد. صدراعظم برونینگ از بریتانیا کمک خواست. در بیستم ژوئن هوور رییس‌جمهور آمریکا فرمان «استمهال» معروف خود را صادر کرد که پرداخت بدهی‌های دولت‌های دیگر به ایالات متحده را به مدت یک سال به حالت تعلیق درآورد. او ابتدا با بریتانیا مشورت کرده بود نه با فرانسه. این مساله از عوامل جدید تنش میان دو کشور بزرگ غربی حکایت می‌کرد؛ زیرا در حالی که بریتانیا از استمهال استقبال کرد، فرانسه که تا آن زمان تاثیر رکود بر آن چندان ناگوار نبود انزجار خود را از این فرمان به عنوان گام نخست به سوی لغو همه غرامت‌های آلمان ابراز کرد.

اما تا ماه ژوئیه حتی اعتبارات بریتانیا نیز لطمه دید. انتظار می‌رفت که بودجه بعدی کسری داشته باشد، در حالی که کسری بودجه فرانسه متعارف بود، از نظر محافل مالی سنتی در بریتانیا بودجه نامتوازن، یک بدعت بود. بر بانک انگلستان که روزانه ۵/۲ میلیون پوند طلا از آن بیرون کشیده می‌شد، لازم بود نظارتی اعمال شود. دولت کارگری استعفا کرد و شماری از سران آن به رهبری رمزی مک دانلد به دولت ملی شامل محافظه‌کاران و شماری از لیبرال‌ها پیوستند. بودجه متمم ویژه صرفه‌جویی‌های سخت‌گیرانه‌ای از جمله کاهش حقوق نیروهای مسلح را تحمیل کرد، اما این اقدامات به شورش در نیروی دریایی در اینورگوردون انجامید که خود اعتماد خارجی‌ها را متزلزل کرد و به خروج بیشتر طلا از کشور منجر شد. در ۲۱ سپتامبر دولت ملی که برای حفظ استاندارد طلا و پوند تشکیل شده بود، بریتانیا را از استاندارد طلا دور کرد و اجازه داد ارزش پوند در حدود ۳۰ درصد زیر نرخ برابری تثبیت شود. تقریبا تمامی دولت‌های اروپایی و سرزمین‌های بریتانیا نیز استاندارد طلا را کنار گذاشته بودند. یک سال بعد تنها کشورهای پایبند به این استاندارد عبارت بودند از: فرانسه، ایتالیا، فروبومان، سوئیس، لهستان، رومانی و ایالات متحده. در واقع استاندارد طلا در قاره‌ای تقریبا تهی از طلا معنای چندانی نداشت.

دولت‌ها به سه روش مختلف نسبت به وضعیت جدید اقتصادی جهان واکنش نشان دادند. نخست، آنها به در اختیار گرفتن قدرت بیشتر برای مهار پول و نرخ ارز تمایل داشتند؛ تعرفه‌ها را افزایش دادند، سهمیه‌های سختگیرانه‌تری برای واردات تعیین کردند و در یک کلام اقدامات جداگانه سختگیرانه‌تری برای حفاظت از کشورهایشان در برابر رکود انجام دادند. دوم، دولت‌ها به دنبال ترتیبات منطقه‌ای یا بخشی بودند، مانند کشورهای اسکاندیناوی «گروه اسلو» یا سرزمین‌های کشاورزی اروپای مرکزی یا کشورهای مشترک‌المنافع بریتانیا در موافقت‌نامه‌های اتاوا در ۱۹۳۲. سوم، دولت‌ها در عرصه اقدام جمعی جامع‌تر تلاش کردند، مانند پایان دادن به پرداخت غرامت به موجب کنوانسیون ژوئیه ۱۹۳۲ لوزان و کنفرانس جهانی اقتصاد که در ژوئن ۱۹۳۳ در لندن برگزار شد و نمایندگان ۶۶ کشور در آن شرکت کردند. در ایالات متحده انتخاب فرانکلین دی. روزولت به عنوان رییس‌جمهور در پاییز ۱۹۳۲ و حتی کنار کشیدن این کشور از استاندارد طلا در مارس ۱۹۳۳ وضعیت را تغییر داد. رییس‌جمهور جدید روح تازه شجاعت، قدرت و اراده را وارد سیاست آمریکا کرد. بی‌دلیل نبود که او معلولی که بر اثر فلج مدت هشت سال روی صندلی چرخدار افتاده بود، دریافته بود که با نیروی اراده و روحیه می‌توان بر بی‌رحمانه‌ترین معلولیت جسمی فائق آمد.

او که معتقد بود اگر انسان‌ها اراده کنند، می‌توانند بر این بیماری که آمریکا و حتی کل جهان را دچار فلج کرده غلبه کنند، با شور و امیدی تازه الهام‌بخش ملت شد. درست همان‌گونه که این سقوط در آمریکا آغاز شده بود، بازسازی نیز می‌بایست در همان‌جا آغاز شود. چنان‌که خود او می‌گفت «تنها چیزی که باید از آن بترسیم خود ترس است.»

در واقع دامنه آشفتگی ناشی از سقوط به انداره آشفتگی جنگ بود. در ایالات متحده صنعت فولاد فقط با یک‌دهم ظرفیتش کار می‌کرد. قیمت جهانی مواد خام نصف قیمت پنج سال قبل بود. با وجود این، کنفرانس اقتصاد جهانی دریافت که به نتایج چندانی دست نخواهد یافت و اقدام جداگانه یا جمعی دولت‌ها نیز حاصل اندکی داشت. داروی حیات‌بخشی که جهان به آن نیازمند بود بازیابی ایمان به خویشتن بود- ایمان به توانایی آدمی در رهایی خود از پوچی دنیایی که در آن ۳۰ میلیون نفر بیکار بودند و ذخایر عظیم کالاها بر هم می‌انباشت و به فروش نمی‌رفت، در حالی که انسان‌ها در همه جا کار می‌خواستند و به کالا نیازمند بودند. ملت‌ها و دولت‌ها خود را در دنیایی کابوسی می‌دیدند که در آن تمدن زیر انبوه کالاهایی که تولید می‌کرد در حال خفه‌شدن بود، دنیایی که فراوانی عملا فقر ایجاد می‌کرد و انسان‌ها گرسنگی می‌کشیدند، چون ثروت بسیار فراوان بود. بحرانی مالی- از دست دادن اعتماد به همه سازوکارهای موجود برای ساخت کالا و توزیع و فروش و خرید آن در سراسر جهان- به بحران تجاری یعنی رکود تجارت جهانی اضافه شده بود. رکود وخیم‌تر از آنی بود که سرمایه‌گذاران و اقتصاددانان در آغاز تصور کرده بودند- نمونه بسیار طاقت‌فرسای رکودهای تجاری ادواری. این شکست خود سرمایه‌داری بود، بحرانی در کل ساختار اقتصادی که در طی دو قرن گذشته شکل گرفته بود.