میلسپو و مستشاران مالی آمریکایی در ایران-۵
رضاخان دشمن میلسپو بود
رضاخان مستبد و خودرای بود. این ویژگی دیکتاتوری او موجب شده بود نظارت دیگران در امور به ویژه مسائل مالی را نپذیرد. از طرف دیگر آرتور میلسپو یک کارشناس مالی بود که میدانست اگر امور جزئی از حیطه اختیارات او خارج شود، نمیتواند مالیه را اداره کند و ... خصومت رضاخان با میلسپو
یکی از اصلیترین دلایل خصومت رضاخان با هیات تازه منصوب مستشاران آمریکایی، این بود که رضاخان از همان ابتدا میخواست کنترل مطلق مالیههای دولت را بدون الزام به پاسخگویی درباره نحوه هزینهها داشته باشد. میلسپو و هیات مالی مانعی جدی بر سرراه عملی شدن نقشههای رضاخان به حساب میآمدند. به همین دلیل، روابط میلسپو و رضاخان از همان ابتدا پرتنش بود. علاوه بر این، رضاخان به دلیل خصومت انگلیسیها با هیات مالی آمریکا در رفتارش با آنها گستاختر شده بود. تلاشهای میلسپو برای محدود ساختن میزان بودجهای که به ارتش، نظمیه و امنیه اختصاص مییافت، یعنی همان ابزارهای حفظ قدرت برای رضاخان، تنشهایی را بین میلسپو و رضاخان ایجاد میکرد. بسیاری از ناظران اذعان داشتند، حفظ چنین ارتش بزرگی به جز اتلاف منابع، نفع دیگری برای مملکت نداشت. موردی در گزارشش درباره ارتش مینویسد:
پس از مشاهده وضعیت امروز ایران ناگزیر از خود میپرسم که اصلا ارتش به چه درد این ممکلت میخورد! آن ارتشی که نیمی از درآمدهای سالانه مملکت را میبلعد؟ کاملا واضح است که ایران نه بنیه مالی و نه بنیه اقتصادی داشتن چنین ارتش پرخرجی را دارد. ایران با خالی کردن خزانهاش و محروم کردن مزارع از کشاورزانی که نیاز مبرمی به آنها است، نه توانسته ارتشی بسازد که به تنهایی در مقابل هر یک از همسایگانش دوام بیاورد و نه ارتشی که حتی شورش عشایر کشور، نظیر کرد و لر را کاملا بخواباند. خیرخواهان ایران چارهای جز تاسف ندارند که چرا این مملکت درایت منحل کردن «ارتش» و سازماندهی یک ژاندارمری توانمند به استعداد ۱۰ تا ۱۵ هزار پرسنل کاملا مجهز را ندارند که مخصوص جنگهای عشایری تعلیم دیدهاند و بهترین وسائط موتوری را برای جابهجایی سریع در اختیار دارند. البته تا وقتی که سردار سپه (رضاخان) زنده است، این امیدها همه نقش بر آب است؛ همین سردار سپه ارتش کنونی را ایجاد کرده و هر قدر هم که ناقص باشد، هرگز با کوچکتر شدنش موافقت نخواهد کرد. رژیم (احمد) شاه هر قدر هم بد بوده، کمتر ایرانیای باور دارد که رژیم سردار سپه، در درازمدت، بهتر از آن باشد.
موری مینویسد، ارتش ایران به دردی نمیخورد، زیرا از شش امیرلشکر آن فقط یکی تعلیمات نظامی واقعی دیده و باسواد است. پنج امیرلشکر دیگرش، مثل رضاخان، بیسواد و قبلا «درجهدار یا افسر جزء بریگاد قزاق بودند که پیش از به قدرت رسیدن رضاخان از دوستان صمیمیاش به حساب میآمدند.» بیکفایتی مطلق و بزدلی این امیرلشکرها در ماه اوت ۱۹۴۱ که متفقین به ایران هجوم آوردند و این ارتش «ملی» کاملا بیفایده از آب درآمد، کاملا ثابت شد. به رغم تلاشهای میلسپو برای کاهش بودجه نظامی و شبهنظامی، (چنانکه موری اشاره کرده است) پنجاه تا شصت درصد از کل وجوه دولتی به ارتش، نظمیه و امنیه اختصاص مییافت. بنابراین، با توجه به «بیسوادی و بیفرهنگی» رضاخان، ناگزیر آموزش و پرورش هم در اولویت نبود.
بودجه تخصیصی به ارتش، نظمیه و امنیه در آن سال بیش از ۱۲۵ میلیون قرن یا ۴۵ درصد کل بودجه مملکت بود، ولی علاوه بر این، نزدیک به ۶۰ میلیون قران (معادل ۲/۱ میلیون لیره) نیز با «رای» مجلس از محل سپردههای نفتی در لندن به خرید تسلیحات اختصاص یافت. وقتی این مبلغ را به بودجه عادی مملکت اضافه میکنیم، بودجه ارتش، نظمیه و امنیه به ۶۷ درصد کل بودجه مملکت میرسد. بالعکس، بودجه آموزش و پرورش یک چهاردهم مبالغی بود که برای نیروهای مسلح دورریخته میشد؛ نیروهای مسلحی که هیچ هدفی به جز حفظ رژیم پهلوی بر سرقدرت نداشت. میلسپو مینویسد، یکی از عواقب بیتوجهی به آموزش و پرورش این بود که بعد از ۲۰ سال حکومت رضاشاه، «تودههای مردم ایران هنوز عمدتا بیسواد و عمیقا ناآگاه هستند... با وجود این، روند آموزش و پرورش تودهها هنوز کاملا شروع نشده و هیچ تاثیر محسوسی نداشته است.»
نه فقط بخش عمدهای از این بودجه به خرید ابزارهای اعمال زور تخصیص مییافت، بلکه رضاخان به بهانه اینکه مسائل نظامی محرمانهاند اصرار داشت که هیچ نظارت و کنترلی از طرف مپلسپو و وزارت مالیه بر چگونگی هزینه آن نباشد. اصرار میلسپو براعمال کنترلهای مالی و پاسخگویی رضاخان، از جمله حساب و کتاب طلا و اشیای قیمتی که رضاخان و ارتشش از عشایر غارت کرده بودند، منجر به مشاجره لفظی تند رضاخان و میلسپو و حداقل قتل یک کارمند دولت ایران شد که اطلاعاتی درباره بینظمیهای مالی وزارت جنگ در اختیار سید حسن مدرس، از نمایندگان مجلس و میلسپو قرار داده بود.
به منظور ارعاب سایر کارمندان دولت که شاید سودای ارائه اطلاعات مالی به اشخاصی نظیر مدرس و میلسپو را در سر داشتند، جسد سربریده حسابدار خاطی را در بیرون از دروازههای مجلس انداختند. کمتر کسی میتوانست این پیام را نادیده بگیرد. خوشبختانه، همه این وقایع در گزارشها و یادداشتهای دقیق ارسالی میلسپو به وزارت امور خارجه آمریکا ثبت و ضبط است.
به هر حال وظیفهاش را خوب انجام میدهد و ظاهرا به نحوی مدیریت میشود که منبع ثابت سودی هرچند اندک برای سهامدار اصلیاش که شاهنشاه ایران باشد، فراهم کند.
ارسال نظر