برای پول درآوردن باید پول داشته باشید-۵
ازدواجهایی برای ثروتمند شدن
«برای پول درآوردن باید پول داشته باشید». این یک توصیه اخلاقی نیست و یک آرزو به حساب نمیآید، حاصل تجربه بشر است. نویسنده کتاب ثروت ملل که عنوان یادشده را برای بخشی از کتاب خود انتخاب کرده به ۴ عامل در رشد اقتصادی کشورها اشاره می کند.
نمای قدیمی یکی از محلات پاریس- فرانسه
«برای پول درآوردن باید پول داشته باشید». این یک توصیه اخلاقی نیست و یک آرزو به حساب نمیآید، حاصل تجربه بشر است. نویسنده کتاب ثروت ملل که عنوان یادشده را برای بخشی از کتاب خود انتخاب کرده به ۴ عامل در رشد اقتصادی کشورها اشاره می کند. دورهم جمع شدن گروهی از ثروتمندان، کارآفرینان و تجار با پیوندهای خانوادگی و ازدواجهای درون طبقهای و استفاده از سرمایه دیگر کشورها دو عامل تولید ثروت و ثروتمند شدن هستند. در این بخش از نوشته حاضر سرگذشت دو برادر فرانسوی را میخوانیم که پدرشان تاجر بوده است، خودشان با خانوادههای ثروتمند ازدواج کرده و خواهرانشان نیز با هم طبقه خود ازدواج و یک خانواده بزرگ ثروتمند تشکیل دادهاند...
رویاها سریعتر از تکنولوژیها اثر میگذاشتند و تعادل سنتی کشور را برهم میزدند. سه جنگ ویرانگر شالودههای نظام تزاری را سست کرد- با آشکار ساختن شکاف بین شرق و غرب، بین عقبماندگی و پیشرفت، بین توهم و واقعیت. نخست، جنگ کریمه بود (۵۶- ۱۸۵۴) که تفاوت بین ارتش مرکب از شهروندان و ارتش مرکب از افراد پای دربند و بیاراده را آشکار ساخت. پس از این جنگ بود که رسم کهن زمینبندگی (سرواژ) ملغی شد. دومین جنگ منجر به شکست حقارت بار روسیه از ژاپن شد (۰۵-۱۹۰۴).
این برای نخستین بار بود که روسیه در حرکت تاریخی خود به سوی شرق عقب رانده میشد. این جنگ خفتبار ایجاد پارلمان (دوما) و انتخابات عمومی را در پی داشت، چیزی که در ذات خود مفید بود، ولی نه برای اشرافیت خودکامه و فارغ از شعور. سومین جنگ، نخستین جنگ جهانی یا «جنگ بزرگ» بود، که میلیونها روستایی بیساز و برگ را به زیر بارانی از گلوله و خمپاره کشاند. با همین جنگ بود که حکومتی بیصلاحیت و ارتشی بیخاصیت هرگونه مشروعیت را از دست دادند و نظام تزاری سرنگون شد.
مجموع این وقایع پی در پی تا حدی تکرار مراحلی بود که اسپانیا در مسیر نزولی خود از سر گذرانده بود؛ یک قدرت بزرگ ماقبل صنعتی قادر نیست با تجهیزات و داعیههای کشورهای مجهزتر و پیشرفتهتر رویارویی کند و مانند اسپانیا، روسیه هم این نکات را میدانست. از چهار منبعی که برای تامین سرمایه ذکر کردیم، آخرین آنها جریان بینالمللی سرمایه بود. در این زمینه هم، تفاوتهای بین شرق و غرب را میتوان به خوبی تشخیص داد. انگلستان در راهآهنهای فرانسه سرمایهگذاری میکرد. فرانسه و بلژیک در صنایع فولادسازی پروس و بانکهای اتریش سرمایهگذاری میکردند. آلمانیها در بانکهای ایتالیایی و راهآهنهای بالکان سرمایهگذاری میکردند و همه آنها در معادن و صنایع روسیه. به طور کلی، پول زیاد به دنبال فرصت است و فرصت زیاد به دنبال پول.بعضی از کارشناسان توسعه اقتصادی که در زمینه عقبماندگی جهان سوم تخصص دارند، سعی دارند که این عقبماندگی را ناشی از عدم تمایل کشورهای ثروتمند به سرمایهگذاری در کشورهای فقیر بدانند. این نظریه نه توجیه تاریخی دارد، نه توجیه منطقی. اهل کسب و کار همیشه و همه جا در جستوجوی پول بودهاند و از هرکجا هم که بتوانند پول درمیآورند. چیزی که هست آنها رجحانهای خاص خود را هم دارند و علاوه بر این، همواره در جستوجوی کمترین ریسک و بیشترین مزایا هستند. در ضمن، همواره آبوهوای مساعد را به آب و هوای نامساعد و نقاط نزدیک را به نقاط دور و فرهنگهای آشنا را به فرهنگهای بیگانه ترجیح دادهاند.
آنها گاه اشتباههای بزرگی هم مرتکب میشوند. به رغم همه احتیاطها و دوراندیشیها، همه سرمایهگذاریها به کامیابی نمیرسند، ولی همه اینها مانع از آن نمیشود که اهل کسب و کار و سرمایهگذاران از تلاشهای بعدی باز بمانند. عقبماندگی الزاما به دلیل کمبود پول نیست. بزرگترین علت توسعهنیافتگی عدم آمادگی اجتماعی، فرهنگی و تکنولوژیک است، کمبود معلومات و مهارتها یا به عبارت دیگر، ناتوانی در کاربرد پول.
حکایتهایی از تاریخچه کسب و کار
در طی دهههای پس از صلح ۱۸۱۵، صنایع فولاد فرانسه به دنیای تکنولوژی مدرن پای نهاد. در این عرصه سه عامل قاطع وجود داشت: ۱. عقبماندگی فنی که مستلزم یادگیری بود، به ویژه در زمینه کاربرد کک در ذوبآهن و نورد اولیه با استفاده از کک که فرانسه به سبب جنگها و انقلابهای متوالی در حدود نیم قرن از دیگران عقب افتاده بود؛ ۲. بهبود حمل و نقل که رساندن زغالسنگ به معادن سنگآهن یا برعکس را سودآور میکرد؛ ۳. تقاضای عظیم برای آهن ورزیده یا نرماهن به سبب گسترش سریع راهآهن.
تا حد زیادی به دلیل امتیازهای طبیعی (نزدیکی منابع زغال و سنگآهن) و حمایتهای درباری، در طی دهه ۱۷۸۰ شروع به استفاده از کک کرده بود، ولی کارخانه عظیم لو کروزوت از چند مشکل بزرگ رنج میبرد که مهمترین آنها دستیابی اندک به بازارهای خواستار آهن بود. این مسائل به اضافه مدیریت ضعیف و آشفتگیهای ناشی از انقلاب و جنگهای گوناگون، کار این تاسیسات را به جایی رسانده بود که در ۱۸۳۵ عملا به ورشکستگی افتاده بود و تجهیزات آنرو به زنگزدگی و پوسیدگی میرفت.
در این مرحله بود که گروهی از تکنیسینها و سوداگران باتجربه دانش و پول و ارتباطهای خود را روی هم گذاشتند و بقایای کارگاههای مختلف این موسسه قدیمی را خریدند و آنها را از نو به راه انداختند. ساخت این گروه صنعتی پرتحرک در واقع گویای نیازهای کسب و کار و خصلت ویژه بورژوازی فرانسه بود.
افراد برجسته این گروه پرتحرک دو برادر- آدولف و اوژن اشنایدر- در عین حال بانکدار، تاجر، تکنیسین و فلزکار بودند. پدرشان، آنتوان اشنایدر، در شهر لورن دفترخانه داشت. یکی از برادرزادگان او یکی از نخستین فارغالتحصیلان مدرسه عالی پلیتکنیک پاریس بود و در ارتش تا سطح ژنرالی ترقی کرده بود. مدت کوتاهی هم وزارت جنگ را برعهده داشت، مقام مفیدی برای پسرعموهایی که میخواستند به تولید و فروش آهن و فولاد بپردازند.
یکی از دو برادر- آدولف- با والری انیان، نادختری لویی بوآگ، بازرگان ثروتمند پاریسی و متخصص در فرآوردههای آهنی، ازدواج کرد که این هم یک رابطه مفید دیگر برای فروش تولیدات کارخانههای لو کروزوت محسوب میشد.
بوآگ قبلا سرمایهگذاریهایی در ریختهگریها و کورههای ذوبآهن، به ویژه در کارخانه بزرگ ذوبآهن فورشامبو به عمل آورده بود که در ۱۸۲۰ یکی از پیشگامان کورههای دمشی با سوخت کک در فرانسه محسوب میشد. خانواده بوآگ که ظاهرا از کاتالان برخاسته بود، در قرن هفدهم در مرکز فرانسه مستقر شده بود و پایگاه نیرومندی در مالکیت زمین و اتحادیههای استراتژیک به دست آورده بود. پسران و دختران خانواده با اشرافیت مالی وصلت کرده بودند، اشرافیتی که تازه پا به عرصه وجود گذاشته بود، ولی از نفوذ زیادی برخوردار بود، اغلب آنها عنوانهایی چون بارون و کنت را یدک میکشیدند یا دستکم دارای اسمهایی با پیشوند «دو» داشتند که در فرانسه از نشانههای سنتی تشخص و اشرافیت بود. بدینسان، خواهر بوآگ، ماری، با کنت هیپولیت ژوبر، برادرزاده، پسرخوانده و وراث منحصر به فرد کنت فرانسوآ ژوبر ثروتمند و پرقدرت ازدواج کرد که در عین حال رییس بانک ملی فرانسه هم بود.
کارخانه ذوبآهن فورشامبو نیز خود حاصل ازدواج بین پول و ارتباطهای تجارتی بوآگ (لویی بوآگ یک سرمایهگذار منفعل نبود) و معلومات فنی ژرژ دوفو، پسر یکی از فلزکاران برجسته رژیم سابق بود. ژرژ دوفو یکی از نخستین فارغالتحصیلان مدرسه عالی پلیتکنیک و پیشگام تکنولوژی جدید ذوبآهن با کک بود.
او یک بار به جهنم ورشکستگی رفته بود و بازگشته بود، این امر در فرانسهای که ورشکستگی را نوعی لکه ننگ ابدی میدانستند چیز سادهای نبود و حالا، همین شخص مدیریت یک واحد صنعتی چند میلیون فرانکی را بر عهده میگرفت. موفقیت او در این مسوولیت (روابط شخصی او به کنار) مسلما موجب میشد که از او دعوت شود مدیریت کارخانههای مهم دیگری را بر عهده بگیرد یا مقامهای رسمی پر سر و صدایی را بپذیرد. همین طور هم شد، ولی او تمام این پیشنهادها را رد کرد. قلب و مغز او به همان کورهها و ریختهگریهایی تعلق داشت که در نیورنه جای داشتند.
پسر او، آشیل، پس از وی همان کار را ادامه داد و دخترانش، اولی با ژرژ کراشی، بازمانده یکی از دودمانهای قدیمی و بسیار مهم آهنکاران بریتانیایی و دومی با امیل مارتن، پیمانکار ذوب فلزات و یکی از پایهگذاران کوره مشهور زیمنس، مارتن، ازدواج کردند. تمام این روابط و وصلتها خاصیتهای فراوانی از لحاظ مبادله معلومات و تجربیات و مهارتها در برداشتند. در ۱۸۲۶، هنگامی که ژرژ دوفو یکی از سفرهای جستوجوگرانه خود به انگلستان را انجام میداد (سفری که از فورشامبو تا لندن دو هفته طول کشید) از فرصت استفاده کرد و یک موتور بخار و چند دم مکانیکی برای مارتن سفارش داد، یک مهندس انگلیسی زیرک را هم استخدام کرد (باز هم برای مارتن)، بسیاری از کارخانهها و تاسیسات عمومی را هم (احتمالا به پیشنهاد کراشی) مورد بازدید قرار داد و به هنگام بازگشت به فرانسه نمونههای بسیاری از لوازم و وسایلی را که انگلیسیها، بر خلاف فرانسویان، با آهن و فولاد میساختند با خود به ارمغان آورد.
ارسال نظر