تاریخ مشروطه - داشناکها و سالداتها؛ دو تیغه یک قیچی!-۲
سالداتها در تبریز
پیامد ورود سالداتهای روسی به تبریز برای مشروطهخواهان و قهرمانان مشروطهخواهی، بخش تازهای از حوادث در ایران را شکل داده است که در این گزارش میخوانید.
ستارخان(سردار ملی) در کنار باقرخان (سالار ملی)
پیامد ورود سالداتهای روسی به تبریز برای مشروطهخواهان و قهرمانان مشروطهخواهی، بخش تازهای از حوادث در ایران را شکل داده است که در این گزارش میخوانید. ستارخان و یارانش، با قیام «خالص و پرمخاطره» خویش در تبریز بر ضد قشون دولتی، افق بسته تاریخ مشروطه (پس از انحلال مجلس شورای اول) را گشودند اما با ورود سالداتهای روسی به تبریز، مجبور به اختفا یا پناهندگی به کنسولگری عثمانی شده و در عمل از عرصه سیاست ایران خارج شدند. اینک نوبت عناصر مظنون به وابستگی به روس و انگلیس مانند سپهدار تنکابنی و سردار اسعد بختیاری بود که در رشت و اصفهان، پرچمدار قیام برای تجدید مشروطه شوند.
ابراهیم صفایی مینویسد: «سپهدار به دعوت کمیته ستار و مجاهدان گیلان از انزلی وارد رشت شد و در میان استقبال پرشکوه مجاهدان و فریادهای زنده باد سردار آزادی خواه در منزل سردار منصور رشتی سکونت کرد. در همین اوقات (چرچیل کاردار سفارت انگلیس) هم به رشت آمده با سپهدار و سران قیام ملاقات و گفتوگوهایی محرمانه به عمل آورد. قنسول روس هم که با عملیات قیامکنندگان روی موافق نشان داده بود با چرچیل ملاقات و گفتوگو کرد و اعتماد قیام کنندگان بیشتر شد. پس از مراجعت چرچیل، سفارت روس اعلامیهای صادر کرد و قیام اصفهان و گیلان را به رسمیت شناخت؛ سپس به بهانه همین قیامها که با حمایت خودشان رونق گرفته بود قرارداد ۱۹۰۷ را مستند قرارداده؛ به عنوان وجود اغتشاش و ناامنی، روسها در انزلی و انگلیسها در بوشهر نیرو پیاده کردند. سران قیام گیلان کمیته انقلاب تشکیل دادند و کمیسیونهای مختلفی درست کردند و به نام اعانه به عنف و زور، بیش از ۱۵۰ هزار تومان از مردم پول گرفتند و مقداری را بین خود تقسیم کرده؛ مقداری را هم برای خرج قشونکشی ذخیره نمودند.»
به هرحال پس از فتح رشت؛ مشروطهخواهان دامنه اقدامات خویش را گسترش دادند و با اندیشه فتح دیگر نقاط به سوی پایتخت پیشروی کردند. عبدالحسین نوایی (از هواداران جناح تندروی مشروطه که به گفته خود در نگارش تاریخ مشروطه سخت مرهون تقیزاده است) با اشاره به سلطه مشروطه خواهان بر رشت و اطراف آن مینویسد:
«وضع مجاهدین در این هنگام بیاندازه شلوغ بود. غروری که بر اثر فتوحات پیدرپی و غیر مترقبه برای ایشان پیش آمده بود؛ موجب گردید که به هیچ اصلی پایبند نباشند و به اتکای مجاهد بودن، بر جان و مال و ناموس مردم دست تسلط یابند. یک بار چند نفر از مجاهدین خودسر یکی از کسبه را شب هنگام تیرباران کردند، ولی وی نمرد و فردا خود را بر قنسولخانه روس رسانید و قنسول روس سران کمیته را سخت سرزنش نمود. با اینکه این گونه مطالب و اتفاقات در هر انقلابی پیش میآید، ولی باز سران صالح کمیته از این وضع ناراضی بودند و به همین جهت میخواستند؛ برای تنظیم امور مجاهدین و مرتب کردن وضع ایشان قراری بدهند و چون خود اهل این کار نبودند به کمیته باکو [در قفقاز] متوسل شدند. کمیته باکو هم یک صاحب منصب بلغاری را به نام پانوف به گیلان فرستاد.»
حال ببینیم؛ کمیته سوسیال دموکرات با کوچه فردی را برای تنظیم امور و جلوگیری ازتندیها و بینظمیها فرستاد؟ و پانوف بلغاری که بود؟
پانوف از اهالی بلغارستان و صاحب منصب قشون بود.در گرماگرم مشروطه، در دفتر دو روزنامه به نامهای «رچ و روسکوپه سلوو» منتشره در روسیه تزاری به عنوان خبرنگار کار میکرد. او به گروه ادوارد براون و مستر لنچ وابسته بود که تقی زاده و یارانش را - در دوران استبداد صغیر - در اروپا میچرخاند. پانوف در زمان خبرنگاری خود در تهران، علاوه بر نگارش کتابی علیه محمدعلیشاه، چند خبر محرمانه که به گفته مطلعین، جعلی و ساختگی بوده، منتشر کرد. این اخبار، مبنی بر گفتوگوی شاه با کلنل لیاخوف و سفارت روس در ایران برای کودتا علیه مشروطه خواهان و تار و مار کردن آنها بود. پانوف اخبار را برای یک انگلیسی ساکن سن پترسبورگ فرستاد؛ او نیز نسخههای ترجمه شده را برای پروفسور براون در لندن ارسال کرد. این اخبار دستاویز خوبی برای براون و کمیته مشهور پرشیا کمیتی که مستر لنچ سرپرستی آن را بر عهده داشت؛ گردید. براون مضمون نسخهها را به دو زبان روسی و انگلیسی در کتاب خود به نام شورش ایران به چاپ رساند.
شیخ حسن نامی تبریزیان از کیمبریج نیز نسخهها را به فارسی ترجمه کرد و ترجمه خود را برای روزنامه شمس در استانبول فرستاد که روزنامههای دیگر فارسی زبان از آن رونوشت گرفتند. یک آزادیخواه روسی به نام م. پاولوویچ س. ایرانیسکی نیز نسخه روسی آن را در یک روزنامه روسی منتشر کرد و این در حالی است که به نوشته عبدالحسین نوایی آن خبرها، ساختگی و دروغ بودند.
ارسال نظر