تاریخ مشروطه
داشناکها و سالداتها؛ دو تیغه یک قیچی!-۱
در جریان انقلاب مشروطه آنقدر رویدادهای کلان مورد توجه قرار گرفتهاند که برخی رویدادها و ماجراهایی غیر از تهران و تبریز دیده نمیشود. گزارش وقایع و رویدادهای استرآباد(گرگان فعلی) در زمان مشروطه را پس از ورود داشناکهای ارمنی و سالداتهای روسی در این منطقه بررسی کرده است. این گزارش از ماهنامه زمانه اخذ شده است. مشروطه از مهمترین رویدادهای دوران معاصر است که تاثیری عمیق و ماندگار بر سیاست و فرهنگ این دیار نهاده و از این نظر، نقطه عطفی در ایران به شمار میرود. گذشت زمان، نه تنها از ضرورت و اهمیت بحث درباره آن نکاسته است بلکه امروزه، بسیاری از صاحبنظران، کاوش در ریشهها و پیامدهای این رویداد بزرگ را برای اصلاح و ارتقای وضعیت حال و آینده این سرزمین، امری حیاتی میدانند.
توضیح سند
آنچه میخوانید؛ نامه یکی از اهالی استرآباد است که در تاریخ ۶ ربیعالثانی ۱۳۲۷ قمری، به مرحوم آیتالله العظمی آقا سید محمدکاظم طباطبایی یزدی مشهور به صاحب عروه (مرجع بزرگ تقلید وقت) نوشته شده است. این نامه، در شرح اوضاع اسفبار استرآباد، هرج و مرج و اغتشاش شدید حاکم بر آن پس از ورود مجاهدان وارداتی و داشناکهای ارمنی به شهر، سلطه آنان بر دوایر دولتی و پیامدهای سوء آن مانند هجوم طوایف ترکمان و تحصن مردم در سفارت روسیه، ورود سالداتهای روسی به شهر و... میباشد. (نویسنده، از بیم جان، نام خود را فاش نکرده است)
اغتشاش شدید حاکم بر شهر و پیامدهای سوء آن، چنان نویسنده را هراسان نموده که از آمدن سالداتهای اجنبی به داخل شهر و برقراری امنیت نسبی زیر سرنیزههای آنان؛ خدای را سپاس میگوید! غافل از آنکه این حادثه (صرف نظر از تاثیرات مخرب آن بر اقتصاد و سیاست کشور) حلقهای از حلقههای به هم پیوسته و ظریف توطئه استعمار روس و انگلیس برای تجزیه ایران به مناطق نفوذ و اجرای قرارداد ۱۹۰۷ میباشد. شهر مرزی استرآباد، به دلیل همجواری با روسیه تزاری، از اهمیت سوق الجیشی خاصی برخوردار بود؛ از اینرو، تاختو تاز ترکمانها به آن، بهانهای به دست قشون تزاری داد تا وارد خاک ایران شوند.
نامه فرمانفرما، (حاکم تبریز در مشروطه اول) در تاریخ ۴ شوال ۱۳۲۵ ق به مستشارالدوله، (وکیل تبریز در مجلس شورای صدر مشروطه) شاهدی بر این مدعا است. فرمانفرما در این نامه، با اشاره به ماموریت سپهدار تنکابنی برای ایجاد نظم و امنیت در استرآباد؛ مینویسد: «شما سوابق دشمنی سپهدار تنکابنی با بنده را میدانید، در هیچ محفل و مجمعی نیست که از بنده سعایت نکند... این شخص و اسلافش سیصد سال است در تنکابن استبداد ورزیده و چه بسیار محظورات برای اهالی آن سامان از هر حیث فراهم نموده، ولی در مقدمه استرآباد باید رعایت حال او را کرد که بتوان از تنکابن یک فوج صحیح برای ماموریت استرآباد حاضر نماید و این همراهی، نفعش بیشتر است، زیرا که ترکمان استرآباد را میدان تاخت و تاز خود کرده و تا با این واسطه برای همسایه مستمسکی به دست بیاید و از میان ببرد. خیلی اسباب شکست و وهن است.»
نگرانی کسانی چون حاج شیخ فضل الله نوری و صاحب عروه از تندروی مشروطهخواهان سکولار و آشوبگر در کشور نیز در همین مساله بود که مبادا این غوغاگریهای روزافزون، زمینه مساعدی برای قدرتهای سلطهجو فراهم آورد تا به بهانه حفظ امنیت و منافع اتباع داخلی خویش (در حقیقت به منظور اجرای مواد قرارداد ننگین ۱۹۰۷ تجزیه ایران به مناطق نفوذ روس و انگلیس) ایران را اشغال کرده و استقلال و تمامیت ارضی آن را به خطر اندازد و سرانجام، نه تنها سلطه «استبداد داخلی» تعدیل نشود، بلکه کشور لگدکوب «بیگانه» نیز شود؛ چنانکه سیر تاریخ مشروطیت، به استقرار دیکتاتوری وابسته رضاخانی انجامید.
خطر منجر شدن اغتشاشهای داخلی به تجاوز اجنبی مورد قبول و تصریح مراجع مشروطه خواه نجف نیز قرار داشت، چنانکه در تلگراف مرحومان میرزا حسین تهرانی، آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی به مجلس شورای صدر مشروطه در تاریخ ۱۲ ذیقعده ۱۳۲۵ ق میخوانیم:
«...اغتشاشات داخله...، اعظم وسایل برای باز شدن پای اجانب به مملکت است...»
در اواخر دوران استبداد صغیر که روسها به پارهای از مناطق شمالی کشور لشکر کشیدند؛ مرحوم صاحب عروه در تلگرافی به محمدعلیشاه، مراتب اعتراض خویش را اعلام کرد و شیخ فضلالله نیز نه تنها برای حفظ جانش از آسیب مخالفان، به سفارتخانههای اجنبی پناه نبرد، بلکه در طول دوران مشروطه اول، نگرانی خود از گسترش هرج و مرج و آشوب در کشور و خطر سقوط آن در کام بیگانگان را فریاد کرد. تایید مشروط و جهتدار شیخ فضلالله از حکومت مرکزی وقت نیز به همین نگرانی بازمیگردد.
برای روشنترشدن مفاد سند، توضیحی درخصوص سلطه مشروطهچیان تندرو بر استرآباد و هویت رهبر عملیات سیاسی و نظامی آنان (پانوف بلغاری) ضروری به نظر میرسد:
پانوف بلغاری و آشوب استرآباد
۱۶ محرم ۱۳۲۷ ق، معزالسلطان رشتی، حسین کسمایی، یپرم ارمنی و جمعی از تروریستهای گرجی و قفقازی که کمیته ستار را در شهر رشت بنیاد نهاده و رهبری جنبش مشروطه را در اختیار گرفته بودند؛ با نقشهای از پیش تعیین شده، آقابالاخان سردار افخم (حاکم گیلان) را به قتل رسانده و گیلان را به تصرف خود درآوردند. دو روز بعد، سپهدار تنکابنی که پس از سالها خدمت به استبداد، با اشاره سفارت تزاری؛ به اردوی مشروطه پیوسته بود؛ از انزلی به رشت آمد و به مقام فرماندهی کل قوای مشروطه برگزیده شد. همچنین در پی ورود سپهدار به شهر، انجمن ایالتی تشکیل شد و اعضای آن با عنوان تامین هزینه پیشبرد انقلاب و برقراری امنیت، به غارت ثروتمندان و مردم عادی شهر پرداختند.همزمان با این امر، خوانین بختیاری (از سهامداران شرکت نفت انگلیسی جنوب) نیز در پوشش دفاع از مشروطه و حکومت قانون در استان اصفهان سر به شورش برداشتند.
ارسال نظر