نبرد اشراف با سوسیالیست‌ها

ایرج اسکندری، فریدون کشاورز و مرتضی یزدی سه وزیر چپ‌گرا

اعیان و اشراف موردنظر یرواند آبراهامیان تا شروع کار پهلوی دوم دستکم در میان نخبگان مخالف چندانی نداشتند، اما با تغییر نفر اول سلطنت و آزادی نسبی در فضای سیاسی، گروه‌های نخبه‌ای که راه را برای حضور در مبارزات سیاسی هموار شده تشخیص دادند؛ با آنها از سر مخالفت درآمدند. براساس داوری این پژوهشگر تاریخ ایران، اولین چالش واقعی میان سردمداران جنبش سوسیالیستی ایران با اعیان و اشراف بود. این طرفداران سوسیالیسم عمدتا کسانی بودند که از دانشگاه‌های اروپایی فارغ‌التحصیل شده و ایرج اسکندری را نیز قبول داشتند.

مبارزه برای این انتخابات با رقابت پنج نامزد قدرتمند برای سه کرسی شهر اصفهان آغاز شد: تقی فداکار، حقوقدان جوان و نماینده اتحادیه‌های کارگری که به تازگی توسط حزب توده در کارخانجات بزرگ نساجی اصفهان سازمان‌دهی شده بود؛ حیدرعلی امامی، کارخانه‌دار سابقا تاجر و بهره‌مند از پیوندهای قوی با زمین‌داران محلی؛ سیدهاشم‌الدین دولت‌آبادی، فرزند روحانی سرشناس و سخنگوی اصلی اصناف محلی و تجار- به ویژه بازرگانانی که زمین‌های مصادره‌ای بختیاری‌ها را در اختیار گرفته بودند؛ سیف‌پور فاطمی (مصباح‌السلطان)، متحد نزدیک بختیاری‌ها و زمیندار عمده منطقه؛ و احمد قلی‌خان بختیاری، فرزند ارشد مرتضی قلی‌خان (صمصام)، بزرگ خانواده ایل‌خانی. مرتضی قلی‌خان پس از سال ۱۹۴۱/۱۳۲۰ برای پس گرفتن زمین‌هایش، احیای اقتدار قبلی شاخه حاج ایل‌خانی و آزادسازی ایل از کنترل نظامی، به آن منطقه بازگشته بود.

وی تا سال ۱۹۴۴/۱۳۲۳ به بخش قابل ملاحظه‌ای از اهداف خود دست یافت و به حکمرانی منطقه احیا شده بختیاری از دزفول تا چهارمحال رسید. اقتدار بر حاج ایل‌خانی را به دست آورد و برخی از زمین‌های خانوادگی‌اش را به استثنای زمین‌هایی که تجار اصفهانی تصاحب کرده بودند، مجددا در اختیار گرفت. افزون بر این وی ۴۵۰۰ تن از افراد ایلی را مسلح و نیروهای ارتش و ژاندارمری را مجبور به عقب‌نشینی از منطقه بختیاری کرد.

به گزارش کنسول بریتانیا، ارتش پس از فهمیدن این نکته که سربازان «به جای تیراندازی به ایلات بیشتر به شلیک به افسران خود» اشتیاق دارند، عقب‌نشینی کرد. وی همچنین در گزارش دیگری اوضاع اصفهان را این‌گونه تشریح کرد:

در زمان رضاشاه، زمین‌داران و کارخانه‌داران که عموما افرادی ناآگاه بودند، بر این باور بودند که پول درمان هر دردی است. آنان که با رویکردی ارتجاعی صرفا به کسب هرچه بیشتر درآمد علاقه داشتند، با کمک دولت مرکزی در اصفهان حکم‌فرما بودند، اما با تغییر رژیم در سال ۱۹۴۱/۱۳۲۰ و رفع موانع مرتبط با تبلیغات کمونیستی، حزب توده با پشتیبانی شوروی به سردستگی فداکار در اصفهان بهره‌برداری از خصومت میان کارگر و سرمایه‌دار را آغاز کرد. هم‌اکنون، اصفهان به دلیل وجود یک بدنه سازمان‌یافته در بین کارگران بی‌سواد، کانون این مبارزه به‌شمار می‌رود.

به‌رغم این تنش‌ها، اکبر مسعود واسطه یک دادوستد مسالمت‌آمیز شد. احمدقلی‌خان بختیار و سیف‌پور فاطمی به کرسی‌های نه‌چندان با اهمیت شهرهای شهرکرد و نجف‌آباد دست یافتند. فداکار، دولت‌آبادی و امامی نیز سه کرسی اصفهان را در اختیار خود گرفتند.

در واقع، این سه تن از حامیان خود خواستند تا رای به نامزدهای انتخابی را صرفا به این سه نفر اختصاص دهند. بدین ترتیب با شمارش آرا فداکار با ۳۰۴۹۹ رای، دولت‌آبادی با ۲۹۴۷۰ و امامی با ۲۷۸۷۰ رای در مقام نماینده اصفهان به مجلس راه یافتند. میزان شرکت‌کنندگان در انتخابات تهران کمتر از ۱۵ درصد بود. البته این میزان در حوزه‌های روستایی کمتر بود. این شرایط، فرصت مناسبی را برای اشراف زمیندار فراهم کرد تا سرنوشت انتخابات را تعیین کنند.

آنان هیات‌های انتخاباتی را که مسوولیت توزیع صندوق‌های آرا را برعهده داشتند، با خود همراهی کردند؛ کدخداها دهقانان را به‌صورت دسته‌جمعی روانه صندوق‌های رای کردند و سرانجام هیات‌های اجرایی شمارش آرا را برعهده گرفتند. «دموکراسی فئودال» در واقع بهترین توصیف نقش اعیان و اشراف بود.

جنبش سوسیالیستی

(۴۹-۱۹۴۱/۲۸-۱۳۲۰)

نخستین چالش واقعی اعیان و متنفذان اشراف از سوی جنبش سوسیالیستی بروز کرد. در ماه نخست از کناره‌گیری رضاشاه، گروهی از دانش‌آموختگان جدید دانشگاه‌های اروپایی و زندانیان سیاسی پیشین به رهبری ایرج اسکندری در منزل عمویش سلیمان اسکندری- کهنه‌کار انقلاب مشروطه- گردهم آمده و موجودیت حزب توده را رسما اعلام کردند. ایرج اسکندری که تا سال ۱۹۷۹/۱۳۵۷ در مصدر فعالیت‌های حزب باقی ماند، فرزند یحیی اسکندری، شاهزاده تندرو و سرشناس انقلاب مشروطه بود که در جریان کودتای ۱۹۰۹/۱۲۸۸ در برابر مجلس دستگیر شد و اندکی بعد درگذشت.

برخی بر این گمان‌اند که زندانی شدن وی در مرگ زودرس او بی‌تاثیر نبود. خانواده اسکندری به‌رغم پیوندهای اشرافی، ثروتمند نبود. ایرج اسکندری با استفاده از بورسیه دولتی به اروپا رفت و در آنجا تحت تاثیر جنبش‌های سوسیالیستی و کمونیستی قرار گرفت. وی بی‌درنگ پس از بازگشت در دهه ۱۹۳۰/۱۳۱۰، همراه با عده‌ای از هم‌فکران خود- موسوم به گروه «پنجاه‌وسه نفر»- دستگیر و زندانی شد.

اسکندری پس از آزادی از زندان در شهریور ۱۳۲۰، همراه با نزدیک‌ترین همکارانش، تصمیم گرفت با هدف جذب طیف گسترده‌ای از نسل جدید رادیکال‌های جوان، کمونیست‌ها و میهن‌پرستان مترقی نسل گذشته، یک حزب فراگیر ایجاد کند. آنان سازمان جدید خود را حزب توده نامیدند.ایرج اسکندری در خاطراتش نوشته که آنان در نظر داشتند از طریق ایجاد یک جنبش سراسری متشکل از نیروهای «دموکراتیک، میهن‌پرست و مترقی»، بر فرقه‌گرایی چیره شوند. آنان موفق شدند سلیمان اسکندری سالخورده و محترم را به پذیرش ریاست حزب مجاب کنند. سلیمان اسکندری از سال ۱۹۰۶/۱۲۸۵ به این سو چهره‌ای سرشناس در سیاست ملی و جزو نمایندگان دستگیر شده در کودتای ضدمجلس بود. در مجلس اول لیبرال‌ها، در دهه ۱۹۱۰/۱۲۹۰ دموکرات‌ها و به هنگام جنگ اول جهانی، دولت مقاومت ملی را رهبری کرده بود. مدت کوتاهی در هند زندانی انگلیسی‌ها بود و با زندانیان آزاد شده توسط جنگلی‌ها مبادله شد. او همچنین پایه‌گذار و رهبر فرقه سوسیالیست در دهه ۱۹۲۰/۱۳۰۰ بود. وابستگان و خویشان او نیز از بنیان‌گذاران اصلی سازمان‌های زنان بودند. اسکندری از اصلاحات رضاخان پشتیبانی کرد و حتی مدتی وزارت معارف را برعهده گرفت، اما پس از تغییر سلطنت از وی جدا شد، زیرا خواهان تبدیل سلطنت سلسله قاجار به جمهوری بود. وی طی سال‌های حکومت رضاشاه بی‌سروصدا در یک آپارتمان دوخوابه زندگی کرد. احتمالا زندگی معمولی وی مهم‌ترین علت توصیف او به «شاهزاده گمنام قاجار» از سوی سفارت بریتانیا بوده است. او تا زمان مرگش در سال ۱۹۴۴/۱۳۲۳ همچنان ریاست حزب توده را برعهده داشت. بر این اساس، زندگی‌اش عملا در برگیرنده چهل سال رادیکالیسم [در ایران] بوده است. وی به هنگام پذیرش ریاست حزب، احتمالا با این شرط وارد شد که حزب، به‌رغم رادیکالیسم اجتماعی، نباید با تبلیغات ضدمذهبی افراد دین‌دار را با خود دشمن کند.

وی بر این باور بود که در گذشته جنبش سوسیالیستی با ایجاد این دشمنی غیرضروری، زمینه‌های تضعیف خود را ایجاد کرده است. او دلیل زنده ماندن در جریان کودتای ۱۹۰۸/۱۲۸۷ علیه مجلس را به این امر منتسب می‌کرد که موقعی که نگهبانان برای بردن وی برای محاکمه و احتمالا اعدام وارد شده بودند، او در حال نماز بوده است. اسکندری نیز همانند دیگر اعضای پایه‌گذار حزب، خواهان ایجاد یک سازمان سراسری و فراگیر برای همه گروه‌ها از جمله سوسیالیست‌ها، میهن‌پرستان، دموکرات‌ها و حتی مشروطه‌خواهان بود. در متن نخستین برنامه حزب اعلام شده بود:

هدف اصلی حزب توده بسیج کارگران، دهقانان، روشنفکران مترقی، بازرگانان و صنعتگران ایران است.