علم علیه مصدق-1

محمد مصدق در دو جبهه مبارزه می‌کرد. نبرد داخلی او با شاه و یاران وفادار او بود که اسدالله علم یکی از آنها بود. اسدالله علم در خراسان فرد شناخته شده‌ای بود و امکانات زیادی داشت و توانست در این بخش از ایران جبهه تازه‌ای علیه مصدق باز کند... چند ماه قبل از وقوع کودتا اسدالله علم به دستور مصدق به بیرجند تبعید شده بود. در این دوره چند ماهه تا سقوط مصدق، اسدالله علم با بهره‌گیری از کمک طرفداران محلی خود اقدامات گسترده‌‏ای را علیه دولت مصدق و طرفداران و کارگزاران وی در بخش‌های شرقی کشور ترتیب داد. از هنگام تبعید، اسدالله علم از برخی امکانات پیشین محروم شده بود. از جمله اینکه، صرف دور بودن از مرکز کشور او را از دسترسی مستقیم به عاملان اصلی کودتا بازمی‏داشت. مساله دیگر سفارت انگلیس و نمایندگی‌های سیاسی این کشور در ایران بود که به دنبال قطع رابطه سیاسی بین ایران و آن کشور به دستور دکتر مصدق بسته شده بود. دیگر اینکه مدت کوتاهی قبل از تبعید اسدالله علم به بیرجند دکتر مصدق ضمن عزل وی از ریاست املاک و مستغلات پهلوی، اداره این املاک و دارایی‌ها را به کارگزاران دولتی طرفدار خود واگذار کرده و دیگر امکانات مالی این اداره را نیز به نفع دولت ضبط کرده بود. این امر باعث شد اسدالله علم و طرفداران وی از امکانات مالی ـ اعتباری پیشین محروم شوند با تمام این احوال در مناطق شرقی کشور مبارزه بی‌امان بر ضد مصدق و دولت او کماکان ادامه یافت. اسدالله علم پس از ورود به بیرجند بلافاصله دست به سازماندهی مجدد نیروهای طرفدار خود در منطقه شرقی کشور زد و آنها را برای اقدام برضد مصدق تجهیز و آماده کرد. از جمله اینکه تعدادی نیروی چریک از میان افراد بومی طرفدار خود گرد آورد تا در صورت لزوم آنها را بر ضد نیروهای داخلی طرفدار دولت مصدق به کار برد. اسدالله علم سال‌ها بعد در خاطرات خود به این موضوع اشاره می‏کند:

چند سال قبل در زمان دکتر مصدق که من محرمانه چریک‌هایی در بیرجند تهیه کرده بودم، هر وقت برای سرکشی آنها با جیپ می‏رفتم چکمه می‏پوشیدم تا بالاخره خانم علم اعتراض کرد که تو با جیپ می‏روی چرا چکمه می‏پوشی؟ گفتم احساس می‏کنم با چکمه سختگیرتر و رذل‏‌تر می‏شوم.

به این ترتیب می‏شود گفت که با عزیمت اسدالله علم به مناطق شرقی کشور در واقع جبهه دومی بر ضد دولت دکتر مصدق، غیر از تهران، گشوده شده بود. در حالی که طرفداران مصدق در تلاش بودند برنامه‌های دولت وی را در شهرها و مناطق مختلف استان‌های خراسان و سیستان و بلوچستان پیاده کنند. اسدالله علم هم به عنوان سردمدار مهم مخالفان در برابر آنان سنگر گرفته بود و علیه آنها توطئه می‏کرد.

مبارزه مردم خراسان و دیگر بخش‌های شرقی کشور با علم و دار و دسته وی بسیار سخت و علنی بود و چنانکه از فحوای اسناد و مدارک آن دوره برمی‏آید، اسدالله علم و طرفدارانش در معرض شدیدترین انتقادات گروه‌های مختلف طرفدار مصدق قرار داشتند و نشریات بومی مطالب بسیار تندی بر ضد وی منتشر می‏کردند.

مقالات و گفتارهای مشابه دیگری نیز در برخی نشریات دیگر خراسان در ضدیت با اسدالله علم و وابستگی وی به کشورهای خارجی به چاپ می‏رسید و او و همفکران او را مورد انتقاد و حتی اهانت قرار می‏داد. این روند تا جایی پیش رفت که یکی از نشریات چاپ مشهد بنای فحاشی نسبت به وی و خانواده‏اش گذاشت و اسدالله علم که از این اقدام نشریه فوق به شدت عصبانی شده بود به یکی از طرفدارانش دستور داد مدیر این نشریه را مجازات کند. اسدالله علم سال‌ها بعد در خاطراتش این قضیه را چنین شرح می‌دهد:

دیدم شاهنشاه خیلی کسل هستند مقداری از قصه‌های زمان مصدق که آن وقت واقعا غصه بود برایشان تعریف کردم که بر من در تبعید مصدق چه می‏گذشت و چه فکرها کردم. منجمله مدیر یک روزنامه مصدقی را در مشهد که فکر می‏کنم نام خوشه یا سنبله داشت و به زن من فحاشی کرده بود؛ به‌وسیله محمدرفیع خان خزاعی تربتی که از اقوام من بود در مشهد دزیدم و محمدرفیع خان مرحوم او را برای من به بیرجند فرستاد.... و در بین راه میخ طویله‏‏ای به مقعد او وارد کرده بودند که واقعا خیلی باعث ناراحتی من از لحاظ انسانی و هم از لحاظ اینکه مبادا بمیرد شد. بالاخره آن قدر او را نگاه داشتیم و معالجه کردیم تا مصدق افتاد.

به‌رغم انتقادات شدید و تندی که توسط مطبوعات و دیگر محافل سیاسی ـ اجتماعی استان‌های خراسان و سیستان و بلوچستان از اسدالله علم و طرفداران وی صورت می‏گرفت، اما این امر مانع از اقدامات خرابکارانه وی نبود. اسدالله علم بالاخص در روزهای آخر زمامداری مصدق بر وسعت عملیات خرابکارانه خود افزوده بود و با کمک و پشتیبانی دوستان و حامیان بومی خود از هر فرصت برای ضربه زدن به طرفداران مصدق استفاده می‏کرد که از جمله آن می‏توان به تحریک مردم منطقه بر ضد دولت مصدق و اخلال در امور اداری ـ سیاسی آن مناطق اشاره کرد.