مشروطه - چرا مجلس اول به توپ بسته شد؟- ۹
علل اساسی انهدام مجلس
چرا مجلس در مقابل گروهی از افراد نه چندان پرشمار شکست خورد؟
احمد کسروی
چرا مجلس در مقابل گروهی از افراد نه چندان پرشمار شکست خورد؟ نویسنده متن حاضر معتقد است شناخت ناکامل مشروطهخواهان از نظام سیاسی مشروطه و تندروی حرکتهای رادیکالی برخی لایههای مشروطهخواه از دلایل انهدام مجلس در برابر محمدعلی شاه است...
در بررسی ریشههای اصلی سرکوبی مجلس اول، یکی از مهمترین عوامل را باید در عدم شناخت کامل و اصولی نظام مشروطه دانست که منجر به برداشتی خام و سطحی از مشروطیت و موجب ضعف مشروطهطلبان گردید. همانگونه که اشاره شد، در ابتدا، ایجاد عدالتخانه خواسته اصلی مردم و علمای تهران بود که به عنوان اعتراض به اعمال سرکوبگرانه عینالدوله و بیتفاوتی شاه در برابر آن در حضرت عبدالعظیم متحصن شده بودند. آنان یکی از شرایط بازگشت خود را ایجاد عدالتخانه دولتی میدانستند تا «به عرایض کلیه رعایا و مظلومین رسیدگی شود و رفع ظلم از مظلوم حقا و عدلا به عمل آید و در اجرای عدل، ملاحظه از احدی نشود.» مورخان قدیمی مشروطیت، از جمله کسروی، معلوم نمیکنند که چرا ایجاد عدالتخانه که خواست اصلی علما و مردم بود، به مشروطیت تغییر یافت؛ در حالی که این تغییر را باید نخستین انحراف از خط کلی نهضت عدالتخواهی مردم دانست. زیرا همه مردم و علما نسبت به عدالتخانه تصور روشنی داشتند، اما شناخت درست و شفافی نسبت به مشروطه نداشتند؛ حتی اغلب آزادیخواهان و منورالفکرانی که مردم را به آزادیخواهی و مشروطهطلبی تشویق میکردند، خودشان هم تصوری مبهم و نادرست از آن داشتند... کسروی در این باره مینویسد: «آنها معنای واقعی آزادیخواهی و میهنپرستی را نمیدانستند و به نام آزادیخواهی، پردهدری میکردند و به نام میهنپرستی، شعرها در ستایش آب و هوا و کوه و بیابان میسرودند.»در واقع همین نوپا بودن نهضت مشروطه در ایران و شفاف نبودن تعاریف و حدود اختیارات آن بود که موجب گردید محمدعلیشاه با همراهی و همفکری مخبرالسلطنه، اولین قدم در ایجاد تزلزل و اختلاف میان مشروطهطلبان را بردارد و شعار مشروطه با شرایع اسلام سازگاری ندارد را علم کند و در ادامه مسیر بین علما و مهرههای اصلی مشروطه نیز تفرقه ایجاد نماید.
در ذکر علل دیگر انحلال مجلس، میتوان به رویههای غلط و برخی تندرویهای نابجای مشروطهخواهان اشاره کرد که خود این امور منجر به تحریک بیشتر محمدعلیشاه برای مقابله جدی با مشروطهطلبان گردید. کسروی بر این باور است که پس از واقعه میدان توپخانه و صلح و سازشی که به دنبال آن ایجاد شد، «محمدعلیمیرزا تا دیرزمانی به خاموشی گرائیده با مجلس رویهکاریهایی میکرد و میتوان گفت که از برانداختن مجلس نومید گردیده، دیگر نقشهای را دنبال نمیکرد. لیکن پیشامدهایی که یکی از آنها داستان بمباندازی و دیگری بدزبانیهای مساوات و دیگر روزنامهها بود، دوباره او را به تکان آورده، بار دیگر به اندیشه برانداختن مجلس انداخت.»
احتشامالسلطنه نیز به عنوان یک شخصیت فرهنگی و سیاسی مشروطهخواه و رییس مجلس شورای ملی در این باره مینویسد: «وقوع حوادثی را در طهران بر ضد مجلس از مدتها قبل احساس میکردم و از دو سو مجلس و مشروطیت را بر لب پرتگاه میدیدم و رفع و دفع هیچیک از مخاطرات دوگانه ممکن و میسر به نظر نمیرسید.
از سویی شاه و عوامل و ایادی که به دور خود جمع کرده بود در کمین مجلس و مشروطه بودند و شواهدی در دست بود که در اولین فرصت ممکن مجلس را تعطیل و مشروطیت را موقوف خواهند کرد... معالاسف، مجلس مقدس و نهضت ملی، تنها همین یک دشمن را در کمین نداشت... زیادهروی و هرزهگی و هتاکی جمعی اوباش و اراذل که به نام مشروطه دست به تعدی و تجاوز به جان و مال و حیثیت و شرف مردم دراز کرده بودند، اکثریت و عامه را از مجلس و مشروطه متنفر ساخته بود... سکوت و عدم اعتنای مردم پایتخت در برابر کودتای وحشیانه شاه مستبد، از روی ترس و وحشت نبود، بلکه حقیقت این است که مردم ایران بالخصوص ساکنین تهران از مجلس وآزادیخواه نمایان، سرخورده بودند و آنچه میخواستند در وجود چنین مشروطیتی نمیدیدند. ... قیام محمدعلیشاه بر ضد مجلس و مشروطه نه تنها به رژیم مشروطیت و نظام تازه حیات ابدی بخشید، بلکه کسانی را که به دست قزاقان تحت فرمان شاپشال و لیاخوف و فراشان شاهی به دار آویخته شدند، حیات ابدی ارزانی داشت... اگر واقعه توپ بستن مجلس رخ نمیداد، هیچ معلوم نبود در قیام و انقلاب عمومی مردم - که از دست تعدی و سیاهکاری صدرنشینان و زبانآوران مجلس و انجمنسازان و جریدهنگاران و اراذل و اوباش دنبالهرو ایشان به جان آمده بودند - چه سرنوشتی در انتظار آنان بود، اما مسلم این است که در صفحات تاریخ، جایی که اکنون دارند، به دست نمیآوردند... خوشبختانه، رذالت و جلافت شاه و ایادی او در به توپ بستن مجلس و قتل و شکنجه و آزار و حبس و نفی بلد آزادیخواهان و نمایندگان مجلس و روحانیون و فرار دادن اشخاص به سفارتخانهها و خراب کردن مجلس و آن کثافتکاریها که از محمدعلیشاه و امیر بهادر و شاپشال و غیره بروز کرد، اسباب تجدید حیات و تقویت مشروطه شد و در حکم خون تازهای بود که به بدن نیمه جان مشروطیت ایران رسید و مایه بقا و تقدیس و تطهیر مشروطیت و مجلس و عوامل وابسته به رژیم گردید.»
ارسال نظر