نرمش مجلس

سید حسن تقی‌زاده

تردیدهایی که بر جان مجلس افتاده بود از ضعف‌های گوناگون حاکم بر این نهاد ناشی می‌شد که یکی از آنها رفتار افراطی برخی از مشروطه‌خواهان بود. این تردیدها تا جایی بود که برخی نمایندگان حاضر شدند با دولت مدارا کرده و نرمش نشان دهند... مطبوعات اروپا از رادیکالیسم نهضت مشروطه و انجمن‌ها شکایت داشتند و نمایندگان مجلس را برحذر می‌داشتند. عده‌ای از نمایندگان از جمله چند نماینده آذربایجان، به اردوی سلطنت‌طلبان نزدیک شدند و در بسیاری از انجمن‌ها نیز، مخالفان مشروطه رخنه کرده بودند و به دربار خبررسانی داشتند.«اختلاف عقیدتی شیخ فضل‌الله با مجلس از یک سو و کشمکش مجلس با دولت از سوی دیگر، مجلس را در موضع ضعف قرار می‌داد. شاه و دولت بر سر حدود اختیارات خود با مجلس در کشمکش بودند و از کارشکنی و ایجاد مانع در کار آن کوتاهی نمی‌کردند و مردم نیز که تازه از بند استبداد رسته و آزادی به دست آمده را مرهون وجود مجلس - که مورد تایید علمای نجف بود - می‌دانستند، از آن در مقابل شاه و دولت و مخالفان مشروطه حمایت می‌کردند. مجلس نیز با توجه به حسن‌نیت علما و حمایت مردم نسبت به خود، برای کوبیدن شیخ و یارانش، مخالفت او را از سر سودجویی و به تحریک دولت قلمداد می‌کرد.»

در تهران، ارشدالدوله (رییس انجمن مرکزی) که مظنون به همکاری با شاه شده بود، توسط ملک‌المتکلمین، اخراج گردید و در آذربایجان نیز، چند عضو جدید انجمن تبریز، مظنون به همکاری با دربار یا سفارت‌های خارجی شده بودند.

در این زورآزمایی بین شاه و مجلس، مجلس از وضع مطلوبی برخوردار نبود. کسروی وضع کلی نمایندگان و آزادیخواهان را چنین تصویر کرده: «در این هنگام نمایندگان مجلس و سران آزادی به چند دسته می‌بودند: یک دسته دل از مجلس و مشروطه کنده و اینان نه تنها کاری انجام نمی‌دادند، بلکه کارشکنی نیز می‌نمودند. همینانند که پس از برافتادن مجلس، از شاه نه تنها گزندی ندیدند، نوازش و پاداش نیز یافتند. یک دسته اگر هم با دیگران بستگی نمی‌داشتند خود کسان بی‌رنگی می‌بودند و مشروطه و خودکامگی را با یک دیده می‌دیدند و ناگزیر در این هنگام خود را به کنار می‌گرفتند. یک دسته مشروطه را می‌خواستند، ولی جان خود را بیشتر دوست می‌داشتند و در این هنگام تا می‌توانستند کناره‌جویی نشان می‌دادند. تنی چند نیز افزار دست بیگانگان می‌بودند که در هر پیشامدی جز پیروی از دستور آنان نمی‌نمودند. یک نیم بیشتر نمایندگان از اینگونه می‌بودند که در خور هیچ امیدی نمی‌بودند. تنها یک دسته از جان و دل مشروطه را می‌خواستند و اینان نیز سررشته را گم کرده نمی‌دانستند چه کنند، به ویژه که با دسته‌های دیگر درآمیخته در اندیشه جدا سر و آزاد نمی‌بودند.»در این میانه، شاه نیز طی نامه‌ای به مجلس با اشاره به حوادث اتفاق افتاده، نوشت: «هر چه گفتند شنیدیم و هر چه خواستند کردیم و از هر حرکت زشت و ناپسندی تجاهل نمودیم... آیا نمی‌دانید که نمی‌خواهند رابطه و اتحاد حقیقی در میان دولت و ملت برقرار بماند؟»

علاوه بر مخالفت و خصومت فزاینده شاه و کشمکش‌های درون انجمن‌ها و مجلس، امور و اتفاقاتی دیگر هم نمایندگان مجلس را گوش به زنگ کرد.

به عنوان نمونه «در ۳ ژوئن - ۱۳ خرداد - هارتویگ (وزیر مختار روسیه) و مارلینگ (کاردار سفارت بریتانیا)، به نمایندگان هشدار دادند که احترام بیشتری برای شاه قائل باشند. مارلینگ نوشت که: ایران دارد به سوی هرج و مرج می‌رود و دو قدرت [روس و انگلیس]‌ این وضع را تحمل نمی‌کنند. وی با نظر هارتویگ که گفته بود انجمن‌ها بسیار قوی شده‌اند و باید توسط مجلس یا شاه کنترل شوند، موافق بود.»

کودتای خرداد ۱۲۸۷ش (ژوئن ۱۹۰۸م)

در ۴ ژوئن (۱۴ خرداد ۱۲۸۷) شاه و همراهانش که توسط رییس بریگاد قزاق، کلنل لیاخوف، اسکورت می‌شدند، به باغ شاه (که اردوگاه نظامی وی بود) در حومه تهران وارد شدند و این امر همگان را بیمناک کرد که چه روی خواهد داد؟ اندکی بعد، بیش از هزار هوادار مجلس دور ساختمان آن را گرفتند تا در برابر هرگونه خطر یا حمله احتمالی، از آن دفاع کنند. نمایندگان امیدوار بودند که از طریق مذاکره می‌توانند به این رویارویی خاتمه دهند، اما میانجی‌هایی که به دربار رفتند، دستگیر شدند و این امر نشانگر وخامت اوضاع بود و اینکه شاه فقط به سرکوبی می‌اندیشد. در ۱۰ ژوئن (۲۰ خرداد) تقی‌زاده در صدد مصالحه با شاه برآمد. زیرا احساس می‌کرد که مجلس نمی‌تواند به قدر کافی از خود دفاع کند. او که از تندروی انجمن‌ها نیز هراسیده بود، اظهار داشت: «بیگانگان معتقدند که انجمن‌ها پا از گلیم خود درازتر کرده و قدرت را از دست مجلس خارج کرده‌اند و به همین علت چنین هرج و مرجی به وجود آمده است. تغییرات باید با اصلاحات تدریجی صورت گیرد نه با رویارویی.» در ۱۱ ژوئن (۲۱ خرداد) شاه خواستار بازداشت و تبعید چند روشنفکر رادیکال شد؛ از جمله مهم‌ترین آنها «میرزاجهانگیرخان سردبیر صوراسرافیل؛ سیدمحمدرضای شیرازی سردبیر مساوات؛ ملک‌المتکلمین و آقا سیدجمال خطبای بزرگ ملی‌گرا که هر دو اصفهانی بودند. میرزاداودخان؛ ظهیرالسلطان یکی از برادرزاده‌های شاه و از افسران برجسته داوطلبان ملی؛ حاج میرزایحیی دولت‌آبادی و میرزاعلی‌محمد (برادر). گذشته از تبعید این رهبران مردمی، شاه خواستار تسلط بر مطبوعات و خلع‌سلاح مردم نیز گردید.»