یکی از داوری‌های موجود درباره دلایل افزایش قیمت نفت در اوایل دهه ۱۹۷۰ این است که آمریکا تلاش می‌کرد فروش تسلیحات به کشورهای حاشیه خلیج‌فارس و ایران را افزایش دهد و این کشورها می‌گفتند اگر قرار است سلاح خریداری کنند باید قیمت نفت روند رشد یابنده‌ای داشته باشد. قباد فخیمی نویسنده کتاب ۳۰ سال نفت این داوری را بررسی کرده است... مشاورین نیکسون چنین اظهارنظر می‌کردند که از نظر سیاسی اعمال افزایش قیمت هیچ زیانی دربر نخواهد داشت. افزایش درآمد کشورهای هم‌پیمان آمریکا در خلیج‌فارس به خصوص ایران و عربستان سعودی، وضع موجود را حفظ کرده و قدرت این کشورها را برای خرید تسلیحات بیشتر می‌کند. در اوایل سال ۱۹۷۰ وزارت خارجه آمریکا نتیجه تحقیقات گروهی از کارشناسان آن وزارت را به ریاست جیمز آکینس منتشر کرد. در این گزارش آمده بود که قیمت نفت خلیج‌فارس به طور مداوم بالا خواهد رفت تا به سطحی برسد که با سایر منابع انرژی قابل‌رقابت باشد. به عبارت دیگر به حدود بشکه‌ای ۵/۴ دلار در خلیج‌فارس و ۵ دلار در آمریکا. انتشار این گزارش موجی از اعتراض در کنگره آمریکا را به دنبال آورد.

کنگره آن گزارش را تحریک‌آمیز و دعوت آشکار از کشورهای تولیدکننده خلیج‌فارس برای افزایش قیمت نفتشان تلقی کرد. به نظر می‌رسد که سال‌های ۷۰-۱۹۶۹ در واقع شاهد اشتراک منافع سه‌جانبه کشورهای تولیدکننده نفت، شرکت‌های نفتی و ایالات متحده آمریکا بوده باشد و انقلاب لیبی نقش محلل را بازی کرده است. آیا این بدان معنی نیست که ابراز عصبانیت و خشم تهران و تریپولی فقط حالت نمایشی داشته و همه چیز از پیش تنظیم شده بود؟ هوارد پیچ بر این اعتقاد است که مذاکرات واقعی بودند، اما مذاکرات نه مربوط به قیمت بود و نه میزان مالیات. او می‌گوید: کم و بیش ما روی این دو نکته توافق داشتیم، آن چیزی که واقعا شرکت‌های نفتی و کشورهای مصرف‌کننده طالب آن بودند تضمین عرضه نفت و نوعی برنامه‌ریزی یا کنترل افزایش قیمت‌ها بود.

شرکت‌ها می‌خواستند قراردادهای امتیاز که میان طرفین وجود دارد اجرا شود، به این منظور و برای تقویت این قراردادها ترتیبی دادند که در چارچوب موافقت‌نامه‌های تهران و تریپولی تعهد کشورهای صاحب نفت را برای اجرای آن به دست آورند. دکتر آرنولد هامر در صفحه ۳۶۶ کتاب خود به نام اکسیدنتال در دنیای بزرگ می‌نویسد: در ۲۲ ماه مه ۱۹۷۰ من و همسرم با هواپیمای شخصی از نیویورک به واشنگتن رفتیم تا لیندون جانسون (رییس‌جمهور قبلی) و همسرش را سوار کرده به مزرعه جانسون در تگزاس برویم. شب که مشغول تماشای یک فیلم سینمایی بودیم من در وسط جانسون و جیمز مک دونالد، رییس شرکت مک دونالد دوگلاس سازنده هواپیماهای جنگی نشسته بودم. جانسون گفت آقای مک دونالد پیشنهادی دارد که ممکن است مورد علاقه تو باشد. گفتم پیشنهاد چیست؟

مک دونالد جواب داد ما شانس آن را داریم که سفارش عمده‌ای برای هواپیماهای جنگی از شاه بگیریم. گفتم به شما تبریک می‌گویم. مک دونالد جواب داد، ولی کار اشکالی دارد. شاه می‌خواهد قیمت معامله را با نفت پرداخت کند، اما من نمی‌دانم با نفت چکار بکنم. فکر کردم شاید تو بتوانی نفت را برداشت کنی و به ما پول بدهی.

جواب دادم من حتما این کار را می‌کنم. حالا که لیبی سختگیری می‌کند، تامین نفت توسط شاه کمک می‌کند بتوانم احتیاجات مشتریان اروپا را تامین کنم. اگر این کار را بکنم ممکن است شاه در مورد وضع اکسیدنتال در منطقه ام‌القوین (در جزیره ابوموسی) تفاهم بیشتری نشان دهد.

ملاقات من با شاه در کاخ گلستان برای آن بود که این دو موضوع را حل کنم. شاه به من گفت در معامله با مک دونالد شانسی می بیند که مونوپولی هفت خواهران را بشکند و از اینکه در این کار کمک می‌کنم، متشکر است. علاوه بر آن از من تشکر کرد که با مبادله موافقت‌نامه با لیبی به همه تولیدکنندگان نفت کمک کرده‌ام و موجب شده است قدرت مطلق هفت خواهران را از بین ببرد. با توجه به اینکه توافق لیبی برای من مشکلات بسیار به وجود آورده است، تشکر شاه برای من خوشایند نبود ولی به سختی لبخند زدم.

اما آن هم زیاد طولی نکشید، چون شاه ادامه داد: تا وقتی که احتیاج به نفت در دنیا رو به افزایش است و شما در آمریکا جانشینی برای آن ندارید ما به اضافه کردن قیمت ادامه می‌دهیم. تهران را ترک کردم به امید اینکه حق به حق‌دار می‌رسد. با گرفتن نفت از شاه و نجات از دست گوریل لیبی در شرف انجام معامله‌ای بی‌مانند برای اکسیدنتال بودم ولی شاه به هیچ‌کدام از وعده‌هایش وفا نکرد. با تصرف جزیره ابوموسی قرارداد مرا در ام‌القوین به شرکت بوتس واگذار کرد و اطلاعلات خرید نفت را از ما گرفت و براساس آن معامله بهتری با هفت خواهران انجام داد.

پرده چهارم: پرزیدنت نیکسون

در ۱۳ اوت ۱۹۷۱، چند ماه پس از موافقت‌نامه‌های تریپولی و تهران، پرزیدنت نیکسون با پانزده نفر از نزدیک‌ترین همکارانش و همچنین مقامات مالی ایالات متحده در کمپ دیوید یک جلسه محرمانه تشکیل داد. در این جلسه تصمیمی فوق‌العاده جدی و محرمانه برای آزاد نمودن سیستم پول بین‌المللی و شناور نمودن دلار در مقابل طلا اتخاذ شد. اهمیت این تصمیم در آن بود که در تابستان سال ۱۹۴۴ که جنگ جهانی دوم به پایان خود نزدیک می‌شد، قدرت‌های بزرگ غرب در محلی به نام برتون وودز در آمریکا با یکدیگر ملاقات کردند تا برای دوران پس از جنگ برنامه‌ریزی کنند. در این زمان آمریکا به عنوان قدرت برتر نظامی و اقتصادی جهان ظاهر شده بود، ایالات متحده دوسوم ذخایر طلای جهان را در اختیار داشت و طبیعی بود که کنفرانس، دلار را به عنوان ارز رایج بین‌المللی به رسمیت بشناسد و براساس آن آمریکا قابلیت تبدیل دلار به طلا را با قیمت معین، هر اونس طلا معادل ۳۵ دلار، تضمین نمود.

بعد از جنگ جهانی دوم، قاره اروپا به کالاهای آمریکا نیاز داشت، ولی پولی برای پرداخت بهای آنها در اختیار نداشت. عملیات بازسازی تحت برنامه مارشال آغاز شد و آمریکا موافقت نمود وام‌هایی به صورت دلار به منظور خرید تجهیزات آمریکایی در اختیار اروپاییان بگذارد. برنامه مارشال با موفقیت تا سال ۱۹۶۰ اجرا شد، ولی در این سال آمریکا متوجه شد که براساس قیمت تضمین شده برای مبادله طلا، حجم دلارهای در گردش در خارج از آمریکا از میزان ارزش طلاهای آمریکا یعنی پشتوانه تبدیل دلار بیشتر شده است. یعنی به عوض اینکه آمریکا هزینه بازسازی اروپا را بپردازد، تمام دنیا بار کسری موازنه پرداخت‌های آمریکا را به دوش می‌کشید و به این ترتیب بحران پولی بین‌المللی شروع شد و به نظر می‌آمد که تا پایان دهه ۱۹۶۰ وخیم‌تر خواهد شد.

نیکسون در کتاب خاطرات خود می‌نویسد: در دومین هفته ماه اوت ۱۹۷۱ سفیر بریتانیا با وزارت خزانه‌داری آمریکا تماس گرفت و درخواست نمود در ازای سه میلیارد دلار متعلق به انگلستان، طلا تحویل داده شود.

به این درخواست هر پاسخی اعم از منفی یا مثبت داده می‌شد، عواقب خطرناکی درپی داشت. اگر بریتانیا طلای درخواستی خود را دریافت می‌کرد ممکن بود سایر کشورها هم برای دریافت طلا هجوم بیاورند، اگر با درخواست آنها مخالفت می‌شد در آن صورت ایالات متحده به عدم توانایی خود در انجام تقاضای تبدیل دلار به طلا اعتراف می‌کرد. بنابراین دولت آمریکا در ۱۵ اوت ۱۹۷۱ تصمیم گرفت به جای اجرای تعهدات و مسوولیت خود، قابلیت تبدیل دلار به طلا را به کلی رها کند و دلار را شناور نماید.