جامعه - چارچوب نظری و قلمروی طبقه متوسط-بخش پایانی
انقلاب و طبقه میانی
براساس پایبندی به شاخصههای قومی و صنعتی و همچنین تحصیلات عالیه، گرایش به تجدد و فن سالاری، طبقه متوسط در ایران تا بیش از وقوع انقلاب اسلامی به دو طبقه «متوسط جدید و سنتی» تقسیم میشد، اما وقوع انقلاب باعث شد که طبقه میانی ایران را تلفیقی از این دو گروه براساس پایبندی به اصول و حرکت به سمت آینده شکل دهند. جیمز بیل در کتاب «سیاستهای ایران؛ گروهها، طبقات و نوگرایی» طبقه متوسط جدید را مرکب از افرادی میداند که قدرتشان به موفقیت شغلی متکی است و در جریان تحصیلات جدید مهارتهایی کسب کرده و به کار میبرند. وی با تعریف فوق اعضای تحصیلکرده و موسس دانشگاه تهران را مرکز ثقل طبقه متوسط جدید در ایران به حساب میآورد.
او خصایص اساسی این طبقه را در ایران چنین بیان میکند:۱- اعضای بخش رو به رشد این طبقه از پذیرش مناسبات سنتی قدرت که جامعه ایرانی را زیرسلطه دارد، روی گردانند ۲- اعضای روشنفکر دارای تحصیلات عالی بوده یا در مراحل کسب آن هستند ۳- قدرت اعضای این طبقه اصولا از مهارت و فنونی ناشی میشود که در نتیجه تحصیلات رسمی کسب کردهاند ۴- اعضای طبقه متوسط جدید در سطوح مختلف با افکار و فلسفههای غربی آشنا هستند ۵- اعضای این طبقه از هر نوع جزم دینی یا پرسش کورکورانه تاریخ گذشته آزادند.
جلال آل احمد نیز در کتاب غربزدگی طبقه متوسط جدید را در محدوده روشنفکران ارزیابی میکند. با چشم پوشی از قلمروی عینی دقیق این طبقه به نظر میرسد که نقطه اساسی تحولات نیم قرن اخیر جامعه ایرانی بر محور و کارگردانی این طبقه به انجام رسیده است. در خصوص انقلاب اسلامی که همه اقشار و طبقات جامعه در آن سهیم بودند، شاید این استثنا را بتوان پذیرفت که نوعی توافق ضمنی و همکاری عملی بین طبقه متوسط سنتی و مدرن، موجب تحقق آن گردید.
نتیجهگیری
همانگونه که بیان شد، مرکز ثقل همه تحولات، قیامها و نهضتهای صدساله اخیر در ایران، طبقه متوسط بوده است. نهضتهای مشروطیت، ملی شدن نفت، قیام پانزدهم خرداد، انقلاب اسلامی و بسیاری دیگر از جریانات سیاسی همانند؛ فدائیان اسلام، هیاتهای موتلفه اسلامی، احزاب چپ و ملی- مذهبی همگی در حوزه طبقه متوسط قرار میگیرند. علاوه بر نگاه تاریخی، طبقه متوسط نقش سازنده، آگاهی بخش، متعادلکننده، انتقالی و کار ویژههای جامعه مدنی را در جامعه ایفا کرده است که ما از نقش اول به «نگاه سختافزاری» و از نقش دوم به «نگاه نرمافزاری» تعبیر نمودیم. همچنین براساس شاخصههای پایبندی به سنتهای مذهبی، قومی، صنفی، شغلی و همچنین برخورداری از تحصیلات عالیه، گرایش به تجدد و غرب و گرایش به فنسالاری و گسست از ارزشها و هنجارهای سنتی، طبقه متوسط را به دو مقطع«طبقه متوسط سنتی» و «طبقه متوسط جدید» تقسیم کردیم، اما آنچه در سرانجام سخن بایسته تامل میباشد این است که شکلگیری طبقه متوسط مانند سایر پدیدههای اجتماعی در پروسه تدریجی و تاریخی به انجام میرسد و تحول در ارزشها و هنجارهای اجتماعی به تدریج پدید میآید.
طولانی شدن تحولات سبب میشود نقطه عطفهای تحول را به طور دقیق بتوان شناسایی کرد و از جهت کمی نیز، گستره کامل یا جامعتری از مجموعه طبقه متوسط با تحولات همراه گردد. از این رو هنگامی که طبقه متوسط جدید شکل میگیرد، تقریبا هویت طبقه سنتی مضمحل شده یا به حاشیه رانده میشود، اما باید گفت که به هیچ عنوان وضعیت طبقه متوسط در ایران در یکصد سال اخیر از این دو ویژگی بارز برخوردار نیست، زیرا تحول اساسی در درون آن منبعث از یک پروسه طبیعی نبوده است.
مشروطیت که نقطه آغاز تحول طبقه متوسط است، جنبشی متاثر از افکار و اندیشههای مدرن بود که بسترهای آن در جامعه فراهم نیامده بود و تا سالها بعد و در حالی که فرهنگ سیاسی و شرایط اجتماعی کاملا سنتی بود، طبقه متوسط در وضعیتی از تجدد قرار گرفت که با هویت سنتی آن ناهمگون مینمود. طبیعی نبودن این طبقه سبب شده است تا رشد تدریجی هم نداشته باشد و به همین دلیل است که در اوج تجدد این طبقه، رگهها و ویژگیهای طبقه سنتی هم مشاهده میشود.
زمانی که همه متفکران طبقه متوسط در ایران را«مدرن» میدانستند و تحصیلات عالی، غربگرایی، فنسالاری و گسست ظاهری از سنتها شاخصه آن محسوب میشد، ناگهان شکلگیری انقلاب اسلامی با اهداف کاملا دینی به رهبری روحانیت و همکاری تنگاتنگ دو قشر روحانی و روشنفکر و همراهی همه طیفهای سنتی و مدرن همچون بازار، سیستم اداری و اجرایی و بوروکراتیک در آن، تمام مرزبندیهای طبقه متوسط سنتی و مدرن را مخدوش میکرد.
به این ترتیب تلفیقی شکل میگیرد که میتوان ادعا کرد، طبقه متوسط در حالی که مدرن است و با ابزار و روشها و ظرفیتهای عصر مدرن حرکت میکند پایبند به سنتها و هنجارهای سنتی خود نیز هست. البته این نوع تعامل و تلفیق تنها مختص به جریان انقلاب اسلامی نیست.
نوع همکاری که در جریان نهضت ملی کردن نفت به رهبری دکتر مصدق و آیتالله کاشانی وجود داشت، بیانگر آن است که در جامعه دینی مانند ایران تعیین نقطههای آغاز شکلگیری و پایان جریانهای فوق امری بسیار دشوار است؛ بنابراین اصطلاحات «طبقه متوسط سنتی» و«طبقه متوسط جدید» براساس شاخصههای غالب و با قدری تسامح همراه میباشد، البته این ویژگی نه تنها در ایران، بلکه در برخی دیگر از کشورهای جهان سوم نیز وجود دارد.
ارسال نظر