نگاه - تاریخچه مختصر تحزب در ایران-۶
حزب ایراننوین
دکتر بهرام اخوان کاظمی باور دارد که احزاب دولتساخته مثل حزب ایراننوین با هدف تنگ کردن جا برای مخالفان رژیم تاسیس شده و رهبران این احزاب از جمله حزب ایراننوین در جریان فعالیتهای خود به نفع شاه و دولت فعالیت میکردهاند... حزب ایران نوین همچون ائتلاف یادشده در مجلس بیستویکم و نیز در دو مجلس بعدی در جایگاه اکثریت قرار داشت. رهبران اصلی این حزب، یعنی منصور و هویدا، بهترتیب در اسفند ۱۳۴۲ و بهمن ۱۳۴۳ نخستوزیر شدند. اکثر وزرا و مقامات حکومتی کشور در سالهای فعالیت حزب یادشده از اعضای آن بودند. این حزب در اسفند ۱۳۵۳ در پی تاسیس حزب «رستاخیز» منحل و در این حزب ادغام شد و نظام بهاصطلاح دو حزبی دولتی، جای خود را به حزب واحد و انحصاری رستاخیز داد. رژیم پهلوی، همان طور که در نظام دو حزبی دستساز خود اجازه فعالیت به هیچ حزب و تشکل سیاسی نمیداد، در نظام تکحزبی نیز فضای خفقان برای احزاب را افزایش داد.
امیر عباس هویدا، نخستوزیر وقت که پیش از آن دبیرکل حزب اکثریت ــ ایران نوین ــ بود، به دبیرکلی حزب رستاخیز رسید و مجددا بیشترین مقامات و مناصب حزبی نیز از آن سران و اعضای حزب ایران نوین شد. پس از هویدا، دبیرکلی حزب رستاخیز به دکتر جمشید آموزگار رسید و با نخستوزیری آموزگار، دکتر محمد باهری این دبیری را به عهده گرفت. انتخابات مجلس بیستوچهارم که آخرین انتخابات در نظام سلطنتی بود، با شرکت این حزب برگزار شد. بعضی از تحلیلگران خارجی مدعیاند که تا سال ۱۳۵۶، پنجمیلیون نفر از مردم ایران به جبر به این حزب پیوستهاند؛ همچنان که پهلوی دوم، طی نطقی در اسفند ۱۳۵۳، درباره حزب رستاخیز گفته بود: «هر فردی در مقابل این حزب دو راه دارد یا تودهای است و باید از کشور برود یا آن را پذیرا باشد». رهبران و اعضای احزاب دولتی پیشگفته حق انتقاد از دولت و حکومت را نداشتند و به محض هر گونه انتقادی، از صدر تا ذیل بازخواست و حتی اخراج میشدند و ضمن برخورداری از بودجههای هنگفت، معمولا از حقوق دولتی نیز بهرهمند بودند. حتی در گزارشهای محرمانه ساواک به این مساله مهم اشاره شده است که کارگردانان و اعضای این احزاب دولتی، بدون اعتقاد به مرامنامههای حزبی خود و فقط بهخاطر منافع شخصی، به آنها پیوستهاند و مردم و مطبوعات نظر خوشی به این احزاب ندارند و از همین رو در صورت تقویت نشدن آنها از سوی دولت، خودبهخود منحل میشوند. راهپیماییهای هدایتشده به نفع رژیم و سختکوشی اعضای هر یک از احزاب دولتی در پیشبرد اهداف آن، نشاندهنده این واقعیت است که آنها به دنبال بنای یک مشارکت مجعول یا حمایتی در صحنه سیاسی اجتماع و سرکوب کردن مخالفان اصلاحطلب و انقلابی با به نمایش گذاشتن پشتیبانیشان از سیاستهای رژیم و تنگ کردن مجال مخالفت برای دیگر گروههای سیاسی بود. در همینباره در یکی از گزارشهای ساواک هدف تاسیس دو حزب اکثریت و اقلیت که مقامات عالی حکومت از آن پشتیبانی میکردند، اینگونه ذکر گردیده است که محکی به افکار و عقاید عمومی زده شود و به این نتیجه برسند که اصولا وزنه مخالفان بیشتر است یا موافقان دولت و از طرف دیگر، بقایای احزاب و جمعیتهای گذشته را از بین ببرند. شایان ذکر است که از اواخر دهه ۱۳۳۰ و اوایل دهه ۱۳۴۰ نیز تشکلها و احزاب سیاسی ملی و اسلامی اغلب نهانی مبارزاتی علیه رژیم را سامان دادند که همه آنها سرکوب گردید؛ از جمله پس از سرکوب نهضت آزادی و جبهه ملی دوم تنها گروه قدرتمند و مخالفی که انقلاب سفید را تحریم کرد روحانیت به رهبری امام خمینی بود که شاه با نامیدن آنها به «قشریون مرتجع» و اتهام وابستگی به شوروی به آنها حمله کرد که فاجعه ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ رقم خورد و با تبعید رهبر این قیام، یعنی امامخمینی (ره)، بار دیگر خفقان کامل برقرار شد و احزاب زیرزمینی و بهتدریج گروههای مسلح و چریکی تندرو در صحنه سیاسی کشور ظاهر شدند یا مخالفتها در قالب شورش، توطئه، مهاجرت از کشور، مقاومت منفی و نظایر آن ظاهر شد. پس از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، هر گروه یا حزب سیاسی غیردولتی که پا به میدان مبارزه گذاشت در مرامنامه و اساسنامه خود به صراحت مبارزه غیرعلنی و مسلحانه را خطمشی خود معرفی میکرد؛ زیرا نظام سیاسی فاقد ظرفیت تحمل نتایج تحزب واقعی بود و عرصهای برای مبارزه قانونی گروهها و احزاب سیاسی مختلف فراهم نمیکرد. در چنین وضعی، رژیم سیاسی طی اقدامی تاکتیکی مخالفان سنتی خود، یعنی جبهه ملی و حزب توده را به سمت «مخالفان اصلاحطلب» سوق داد.
در این میان رفتار سیاسی نفاقآمیز و سردرگم حزب توده که وابسته به اجانب بود، شایان ذکر است. این حزب که بیشتر اعضا و هوادارانش بنا بر تحلیلی مارکسیستی و جزمی، شاه را نماینده طبقه فئودال میدانستند، با انقلاب سفید «شاه و ملت» دچار سرگشتگی شدند.
در سال ۱۳۴۱ روابط دولت ایران با اتحاد شوروی و کشورهای اروپای شرقی بهبود یافت، مطبوعات شوروی از اصلاحات اقتصادی شاه ــ همانند دنیای غرب ــ طرفداری کردند و در سال ۱۳۴۶، شوروی به ایران اسلحه فروخت. با این اقدامات، حزب توده در تنگنای شرمآوری قرار گرفت؛ زیرا ناگزیر بود از کمکهای شوروی ستایش کند و تلویحا بر اصلاحات رژیم صحه گذارد. همچنین حزب توده، متاثر از اتخاذ روش غیرمسلکی احزاب کمونیستی در دو دهه ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ در اروپا و آمریکای لاتین، در همین سالها از جبهه ملی (دوم) حمایت کرد و این سیاست سبب شد بسیاری از جوانان تودهای به خاطر تاکید حزب به روشهای قانونی از رهبری حزب انتقاد کند و از این حزب رویگردانند و انشعابات و انشقاقاتی در این حزب وابسته رخ دهد.
پس از قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، بهدلیل افزایش خفقان رژیم و همچنین بازتاب حرکتهای مسلحانه در پارهای از کشورهای جهان سوم مانند انقلاب الجزایر و کوبا، تشکلها و احزاب سیاسی مذهبی، مارکسیستی و التقاطی ایران نیز مشی مبارزه مسلحانه را در پیش گرفتند که پارهای از آنها موفق شدند اقدامات نظامی نیز علیه رژیم انجام دهند و بعضی از آنها نیز قبل از اقدام، سرکوب و دستگیر شدند؛ از جمله این تشکلها میتوان به هیاتهای موتلفه اسلامی ــ عامل ترور حسنعلی منصور ــ حزب ملل اسلامی، سازمان چریکهای فدایی خلق، سازمان مجاهدین خلق، جبهه آزادیبخش مردم ایران (جاما) اشاره کرد که البته هیچ یک از این حرکتها همانند فعالیت سایر احزاب، در دستیابی به پایگاهی مردمی و ایجاد خدشه درخور اقتدار رژیم موفق نبودند و عملا آخرین تجربه حزبی حاکم در رژیم پهلوی به حزب رستاخیز خلاصه شد که این حزب انحصاری و واحد نیز در سال ۱۳۵۷ منحل گردید.
ارسال نظر