جامعه - چارچوب نظری و قلمروی طبقه متوسط-۳
طبقه متوسط، کانون مخالفتها
آیا طبقه متوسط ایران نیز مانند همتایان خود، کانون حرکتهای اجتماعی و انقلابی بودهاند؟ نویسنده این مطلب چنین چیزی را باور دارد و دلایل آن را توضیح میدهد. در یک مرحله تاریخی طبقه متوسط در ایران، در حد یک مقوله جامعهشناختی جهت معرفی افرادی با منبع درآمد مشابه، مقدار عایدات مشابه، میزان نفوذ همسان و شیوه زندگی همانند به کار میرفت. به تعبیر مارکس طبقه متوسط در این دوران در حد «درخود»، اما «نه هنوز برای خود» مطرح بود، زیرا در این شرایط طبقه متوسط محصول مناسبات مختلف اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی سنتی بوده که در کنار سه طبقه دیگر یعنی طبقه بالای زمیندار، طبقه کارگران مزدبگیر شهری و رعایای روستایی در چارچوب جامعه سنتی حضور داشتند. در این دوران طبقه متوسط عمده شامل بازرگانان شهری، کسبه و پیشهوران و صنعتگرانی بود که به دلیل علایق مذهبی با روحانیت در همه سطوح علمی، تبلیغی و آموزشی در ارتباط مستقیم قرار داشت و بخشی از هویت خود را از همین ناحیه به دست میآورد. در ادامه، تحولات سیاسی- اجتماعی وسیع در گستره کشور به تدریج بسیاری از مناسبات سنتی را متحول ساخت. شکلگیری نظام آموزشی و دانشگاهی نوین در نیم قرن اخیر، استقرار نظام اداری و سیستم بوروکراتیک مدرن، تشکیل ارتش مدرن، ارتقای سطح کیفی زندگی شهری و فضای فرهنگی جدیدی که از ارتباط و تعامل با دنیای غرب به وجود آمد، ایران را در پروسه نوسازی و جهش به یک مرحله تاریخی جدید وارد کرد. بالطبع بسیاری از عرصههای زندگی اجتماعی جامعه ایرانی از وضعیت جدید متاثر بود و بر همین اساس طبقه متوسط سنتی نیز دچار تحول شد، به گونهای که روشنفکری، تحصیلات عالیه، خودآگاهی مدرن، روحیه انقلابی و مشارکتجویانه بخشی از هویت جدید این طبقه شد. به تدریج اقشار و گروههایی مانند روحانیون، روشنفکران، صاحبان حرفه و کسبه اهل بازار، پزشکان، معلمان، مهندسان، استادان و دانشجویان، نویسندگان و روزنامهنگاران همگی بخشی از پیکره فعال طبقه متوسط جدید شدند.
در یکصد سال اخیر طبقه متوسط نقش بسزایی در تحولات سیاسی - اجتماعی کشور داشته است و کانون مخالفتها، مبارزات و تحرکات سیاسی عمدهای علیه استبداد داخلی و استعمار خارجی بوده است. بار اساسی نهضتهای صدساله اخیر مانند؛ نهضت تنباکو، نهضت مشروطه، نهضت ملی کردن نفت، نهضت پانزدهم خرداد و انقلاب اسلامی، بر دوش طبقه متوسط بوده است. این طبقه در ایران برخلاف برخی از کشورهای دیگر به لحاظ جایگاه اجتماعی و اقتصادی و مذهبی گرفتار حفظ موقعیت و تراکم و انباشت ثروت نیست و برای پرداختن به مسائل سیاسی- اجتماعی جامعه مجال بیشتری دارد و قرار گرفتن در مشاغل فرهنگی و اداری آنها را در مرکز اندیشه اصلاحطلبی قرار داده است. در ادامه تلاش خواهد شد نقش تاریخی طبقه متوسط در دو بخش سنتی و مدرن جداگانه به بحث گذاشته شود. منظور از طبقه متوسط سنتی در ایران، طبقه نقشآفرینی است که بعد از شاه و دربار، بیشترین تاثیر را در جامعه داشته است. این نقشآفرینی که پیش از دولت مدرن و ورود ایران به مدرنیزاسیون میباشد ناشی از باورهای مذهبی و سنتهای تاریخی، قومی و صنفی است. به نظر میرسد وجود چنین طبقهای به دو عامل اساسی بستگی دارد:
۱ - شرایط سیاسی، فرهنگی و اجتماعی جامعه هنوز مدرن نشده است و دولت و حکومت، نهادهای سیاسی، اداری و فرهنگ سیاسی در چارچوب سنتهای گذشته قابلارزیابی است. به تعبیر دیگر جریان نوسازی و مدرنیزاسیون که ناشی از ارتباط با جهان پیشرفته غربی آن دوران بود، هنوز در ساختار فرهنگی و سیاسی کشور به وجود نیامده است و نظام سیاسی و بوروکراتیک پیچیدهای وجود ندارد.
۲ - طبقه متوسط هم که نقش بین طبقه حاکم و طبقه محکوم پایین را بازی میکند از تحصیلات عالیه و شرایط مدرن برخوردار نیست و بالطبع در درون آن نیروهای بوروکراتیک و روشنفکر و نیروهایی که از سنت دینی خود گسسته باشند، کمتر وجود دارد. بیشترین اعضای این طبقه پیشهوران و کاسبان خرده بورژوازی سنتی بودند که در کنار دستگاه پرقدرت سنتی روحانیت در تحولات سیاسی- اجتماعی موثر بودند. نهضت مشروطه عمدتا با قدرت طبقه سنتی به پیروزی رسید و پیش از آن جنبش تنباکو را با قدرت به پیروزی رساندند. به اعتقاد نگارنده، از مشروطیت تا قیام پانزدهم خرداد۱۳۴۲، طبقه متوسط در ایران سنتی است. نهضت مشروطیت نیز که در عمل توسط همین طبقه متوسط سنتی انجام گرفت در نهایت به دست غربگرایان افتاد و بهرغم شعارهای مدرن نتوانست شرایط سیاسی، فرهنگی، اجتماعی جامعه را به طور کلی متحول و نخبگان فکری، اقتصادی، سیاسی و بوروکراتیک قابلملاحظهای وارد عرصه کشور نماید. نهادسازی و تمرکزگرایی رضاشاه هم نتوانست اقتدار طبقه متوسط سنتی را درهم بشکند. فشارهای او به این طبقه اجتماعی به ویژه اصناف و بازاریان با مقاومت مواجه میشد. تظاهرات گسترده سالهای ۱۳۰۶ و ۱۳۱۴.ش در تهران و مشهد نمونهای از واکنشهای این طبقه به سیاستهای کنترل دولت بر بخش اقتصاد و بازار بود.در دوره محمدرضا پهلوی از سال ۱۳۴۲-۱۳۲۰ بهرغم همه فشارها و تضییقات رسمی علیه دو رکن طبقه متوسط سنتی؛ یعنی روحانیت و بازار حضور آنها در مبارزه علیه حکومت و مدرنیزاسیون و سکولاریزه کردن شاه به طور فعال وجود داشت و روحانیت در جایگاه رهبری مبارزات سیاسی و بازار به عنوان پایگاه مردمی و اقتصادی نقشآفرین بود. در مواردی که طبقه حاکم برخلاف باورهای دینی و سنتهای اعتقادی و ملی گام برمیداشت، این طبقه در مقابل آن ایستادگی میکرد. تحلیل بسیاری از جنبشها و مقاومتهای این دوران بیانگر آن است که طبقه متوسط سنتی در چالش و مبارزه با سیاست سکولاریزه کردن جامعه توسط خاندان پهلوی از قدرت و نفوذ بالایی برخوردار است. مواردی از این قیامها عبارتند از: ۱- جنبش ضد جمهوریخواهی رضاخان به رهبری شهید مدرس ۲- جامعه مجاهدین اسلام به رهبری آیتالله کاشانی ۳-فدائیان اسلام به رهبری نواب صفوی ۴- حزب ملل به رهبری بجنوردی ۵-نهضت ملی نفت (اگرچه ماهیتی مدرن داشت، اما با همکاری دو طیف سنتی و مدرن طبقه متوسط به وقوع پیوست) ۶- هیاتهای موتلفه اسلامی ۷- قیام پانزدهم خرداد ۱۳۴۲.بعد از قیام پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ همه قرائن نشاندهنده آن است که طبقه متوسط سنتی در دو رکن روحانیت و بازار تضعیف شده است و دولت با انحلال اصناف سنتی و تشکیل اتاق اصناف آخرین ضربه را بر پیکر بازار سنتی وارد کرد، اگرچه به طور پراکنده آثاری از آن تا زمان انقلاب اسلامی وجود داشت.
zamaneh.ifo
ارسال نظر