دست به دست شدن امتیازنامه

علی‌اصغرخان امین السلطان

رضا زریری

رفتار شاهان قاجار و صدر اعظم‌های آنها به ویژه در زمان ناصر‌الدین‌شاه که ۵۰ سال از تاریخ ایران را تشکیل می‌دهد، دستمایه تحلیل‌های گوناگون بوده و هست. آیا همه صدراعظم‌ها و درباریان ایران افرادی آلوده، ناپاک، دزد و بدخواه بوده‌اند؟ این داوری‌ها درباره آنها عموما دیده می‌شود و نوشته حاضر نیز بر این باور است که چنین ویژگی‌هایی موجب رشوه‌خواهی آنها در عقد قراردادهای متعدد با انگلیسی‌ها و روس‌ها بوده است و علی‌اصغرخان امین‌السلطان و کامران میرزا را به همراه شاه کسانی می‌داند که با دریافت ۵۰ هزار لیره از تالبوت انگلیسی، امتیاز انحصار تنباکو را به او دادند و او نیز پس از ۵ ماه امتیاز را به فرد دیگری فروخت.

همیشه به جای یافتن راهی برای جلوگیری از نفوذ فرهنگ غرب، بر سست گرفتن آداب و رسوم دینی ابراز تاسف می‌شد و پیش‌بینی می‌شد که اگر وضعیت به همین منوال پیش رود، اسلام به کلی از میان خواهد رفت. این اندیشه‌ها را امتیازنامه تنباکو، شدت می‌بخشید.

ناصرالدین‌شاه در شعبان سال ۱۳۰۶.ق برای سومین سفر خود به فرنگ آماده گشت. اعلام شده بود که این سفر برای مشاهده ترقیات ممالک اروپایی، به ویژه بازدید از نمایشگاه کالا در پاریس، است. شاه که باطنا مایل بود بخشی از ترقیات غرب را در کشور ایران نظاره‌گر باشد، چشم‌انداز آینده را با وجود وزیرانی که مشاهده می‌کرد ناامیدکننده می‌دید. او تصور می‌کرد که غرب فقط از طریق رشد و توسعه اقتصادی به آن مرحله از پیشرفت اجتماعی نایل آمده است. وی که هرگز حاضر نبود کوچک‌ترین اصلاحی در ساختار سیاسی کشور انجام دهد، بر این تصور بود که گویا با صِرف تشکیل کابینه‌ای بدون مسوولیت می‌توان ایران را به شاهراه سعادت هدایت کرد، غافل از آنکه بنیاد غرب، حول محور انسان‌مداری، تفکیک قوا و پارلمانتاریسم دور می‌زد. ناصرالدین‌ شاه هرگز نمی‌توانست به عمق این مفهوم پی ببرد که آن روی دیگر شکوفایی اقتصادی غرب، استثمار ملل عقب‌مانده بود و نیز نمی‌توانست این نکته را درک کند که کشوری مثل ایران با فرهنگ ویژه خود نمی‌تواند مبانی فرهنگ و تمدن غرب را بپذیرد و اگر قرار بود راهی برای تعالی اجتماعی و اقتصادی جست‌وجو شود، این راه باید هویت ملی و ایرانی داشته باشد. شاه می‌پنداشت که اگر وارد امتیازات تجاری با غرب شود، می‌توان امید داشت که چشم‌انداز تحولات، اندکی بهبودی حاصل کند، غافل از اینکه غرب در مناسبات تجاری، تامین مواد اولیه مورد نیاز کارخانه‌های خود را بیش از رشد و پیشرفت جامعه ایران در نظر می‌گرفت و اساسا از طریق عقد امتیازات تجاری و اعطای حق بهره‌برداری از ذخایر طبیعی ایران، کوچک‌ترین نفعی عاید کشور نمی‌شد، بلکه آنچه از این امتیازات به ارمغان می‌آمد چیزی جز وابستگی سیاسی و اقتصادی قدرت‌های بین‌المللی نبود.

بدون اخذ بنیادهای فرهنگ غرب، طی طریق در مسیر آنها ناممکن بود و برای نیل به آن هدف، باید سیری خاص طی می‌شد؛ سیری که در جامعه ایران هرگز تحقق‌یافتنی نبود و محال بود که بدون وجود زمینه‌ها و بسترهای مساعد فکری و فلسفی که طی آن زاویه نگرش نسبت به انسان متحول می‌شد، کوچک‌ترین تحول سیاسی اجتماعی روی دهد، اما در آن وضعیت، ایران هرگز آمادگی پذیرش مبانی فرهنگ غرب را که مبتنی بر انسان‌مداری و آزادی فردی در کلیه عرصه‌ها بود، نداشت و اساسا بدون زمینه فلسفی در باب تعریف انسان و جامعه، هیچ تحرکی نمی‌توانست به وجود آید؛ امری که به لحاظ ذهنی و عینی نمی‌توانست در ایران محقق شود، زیرا در آن صورت شاه باید از قدرت خودکامه خود دست برمی‌داشت. ناصرالدین‌شاه هرگز از قدرت خود صرف‌نظر نمی‌کرد و به همین دلیل اصلاحاتش صورت فرمایشی داشت. اگر شاه حاضر بود اندکی از قدرت خود را به وزیران انتقال دهد، باز هم پیمودن راه غرب میسر نبود؛ زیرا جامعه حاضر نمی‌شد هویت فرهنگی و دینی خود را از دست بدهد؛ بنابراین ایرانیان همیشه به اروپائیان به چشم بیگانه می‌نگریستند؛ زیرا کوچک‌ترین سنخیت فرهنگی بین خود و آنها نمی‌دیدند.

اعطای امتیازنامه رژی

انگلیسی‌ها در ترغیب ناصرالدین شاه به مسافرت از طریق علی‌اصغرخان امین‌السلطان اصرار می‌کردند و به همان نسبت روس‌ها با این سفر مخالفت می‌ورزیدند و به همین دلیل اجازه نمی‌دادند شاه از طریق آن کشور به غرب مسافرت کند. پس از دو ماه، موافقت روس‌ها جلب شد. سرهنری دراموند ولف (وزیرمختار انگلیس در ایران و عامل عمده بسط نفوذ محافل سرمایه‌داری یهود در این کشور) مقدمات سفر را فراهم ساخت و شاه، در حالی که امین‌السلطان (صدراعظم) و اعتمادالسلطنه (وزیر انطباعات) و جمعی از بزرگان کشور او را همراهی می‌کردند، عازم سفر شد. انگلیسی‌ها از هیات ایرانی به گرمی استقبال کردند و میهمانی‌های بسیاری برای آنها برگزار شد که در همگی آنها درخواست واگذاری امتیازات اقتصادی به انگلیسی‌ها مطرح می‌شد.

ملکه ویکتوریا برای جلب‌نظر همراهان شاه، مثل امین‌السلطان و اعتمادالسلطنه، به هر کدام نشان‌ها و هدایایی اهدا کرد. به محض اینکه همراهان شاه فریفته شدند، تقاضای اصلی انگلیسی‌ها مطرح شد. در تابستان سال ۱۳۰۶.ق

سرهنری دراموند ولف یکی از دوستان خود، به نام جرالد تالبوت، را به شاه معرفی کرد. تالبوت در زمره نزدیکان سالیسبوری (نخست‌وزیر انگلستان) به شمار می‌رفت. از آن به بعد تالبوت همراه هیات ایرانی، در سیاحت‌های آنان به عنوان مهماندار شرکت می‌کرد.

وی خود را به اعتمادالسلطنه نزدیک کرد و اطلاعات ذی‌قیمتی درباره توتون و تنباکوی ایران به‌دست آورد و برای اولین‌بار به اهمیت زایدالوصف اقتصادی آن پی برد. تالبوت با زیرکی تمام برای فهمیدن این موضوع که آیا شاه حاضر است بهره‌برداری از چنین کالای استراتژیکی را ــ که معیشت بسیاری از ایرانیان از طریق آن تامین می‌شود ــ به او واگذار کند، با امین‌السلطان وارد گفت‌وگو شد. وی دریافت که با پرداخت مقداری رشوه می‌توان به این مهم نایل آمد.

امین‌السلطان، به امید دریافت رشوه، مطلب را با شاه در میان نهاد و خاطرنشان ساخت که از این راه مقادیر بسیاری وجه نقد عاید شاه خواهد شد. سرهنری دراموند ولف نیز که در انگلستان به سر می‌برد، مزایای امتیاز را برای آنان ذکر کرد. ناصرالدین‌شاه که در بازگشت از این سفر مفتون اروپا شده بود، بر آن شد که به نظر خودش کاری انجام دهد. او در جمع رجال گفت: «... در این سفر آنچه ملاحظه کردیم، تمام نظم و ترقی اروپا، به دلیل این است که قانون دارند، ما هم عزم خود را جزم نموده‌ایم که در ایران قانون ایجاد نموده، از روی قانون رفتار کنیم، شما بنشینید و قانون بنویسید...»

شاه فراموش کرده بود که اگر بنا بود مشکل ایران با نوشتن قانون حل ‌شود، مدت‌ها پیش، میرزایوسف‌خان مستشارالدوله آن را انجام داده بود، ولی شاه قانونخواه نبود، در واقع او ترقی را بدون دست کشیدن از قدرت خودکامه‌اش می‌خواست و این امر، شدنی نبود. وی نمی‌توانست بین استبداد همه‌جانبه و فراگیر خود با قانون تلفیقی ایجاد کند؛ یا باید این را می‌پذیرفت یا آن را، در حالی که شاه هر دو را می‌خواست، اما در نهایت آنچه قربانی می‌کرد، هویت فرهنگی و دینی جامعه بود. علاوه‌براین، وی آسان‌ترین راه را اعطای امتیازات می‌دید.

تالبوت پس از بازگشت شاه به ایران، با رجال انگلیس رایزنی نمود و سرانجام شرکتی به منظور انحصار امتیاز توتون و تنباکوی ایران تاسیس کرد و بلافاصله روانه تهران شد. مواد امتیازنامه نوشته شد و امین‌السلطان آن را به شاه داد.

صدراعظم به شاه اظهار کرد که بابت امضای قرارداد، ۲۵۰۰۰ لیره پاداش نقد خواهد گرفت و علاوه بر این هر ساله، پانزده‌هزار لیره عاید او خواهد شد. امین‌السلطان و کامران‌میرزا هم رشوه‌های کلان دریافت کردند.

در روز ۲۸ رجب ۱۳۰۸.ق امتیاز توتون و تنباکوی ایران به مدت پنجاه سال در اختیار تالبوت و شرکای او قرار گرفت. مطابق مواد امتیازنامه، صاحبان امتیاز متعهد شدند که هر ساله مبلغ پانزده‌هزار لیره انگلیسی به دولت ایران بپردازند؛ اعم از اینکه شرکت ضرر کند یا نفع ببرد. زارعان موظف شدند تسهیلات لازم را در اختیار صاحبان امتیاز قرار دهند.

اسباب و لوازم ضروری برای این منظور، از عوارض گمرکی معاف شدند و حمل‌و‌نقل توتون و تنباکو بدون اجازه صاحبان امتیاز ممنوع گشت و فقط به مسافران به اندازه مصرف روزانه‌شان اجازه حمل توتون و تنباکو داده شد. صدور این کالا، به غیر از آنچه در روز عقد قرارداد تعهد شده بود، به مدت پنجاه سال از مالیات معاف شد و کسانی که خلاف امتیازنامه رفتار می‌کردند مجازات می‌شدند و هر کس که تنباکو نزد او یافت می‌شد، جریمه می‌گردید.

صاحبان امتیاز مختار بودند که تمام حقوق یا امتیازات خود را به هر کس که میل دارند منتقل نمایند؛ به شرط اینکه قبلا اولیای دولت ایران را مطلع نمایند. زارعان موظف شدند میزان تولید خود را به نزدیک‌ترین شعبه کمپانی اطلاع دهند و در یک کلام، عمده‌ترین محصول تولیدی ایران در آن زمان، کلا به انگلیس واگذار شد. امتیاز تنباکو، زیان‌بخش‌ترین امتیازی بود که به بیگانه واگذار شد؛ زیرا این امتیاز با سرنوشت هزاران زارع و تاجر سر و کار داشت و در واقع نظام معیشت هزاران خانواده به دست کمپانی داده شد.

دست‌اندرکاران این محصول ناگهان متوجه شدند که در امر تولید کالای خود هیچ اختیاری ندارند و همگی به بیگانه فروخته شده‌اند. پس از امضای قرارداد تا پنج ماه از کمپانی رژی خبری نشد. در طی این مدت، تالبوت مطابق بند نهم امتیازنامه، کلیه حقوق و امتیازات خود را به شرکت دیگری فروخت و این شرکت، «هیات شاهنشاهی دخانیات ایران» را تشکیل داد.