طبقه متوسط شاید عنوان دیگری برای همان «خرده بورژوازی» باشد که مارکسیست‌ها آن را ابداع کرده‌اند. ماهیت خواسته‌ها و کنش‌های طبقه متوسط یکی از موضوع‌هایی است که جامعه‌شناسان و سیاستمداران به آن علاقه دارند. نوشته حاضر ضمن توضیح مبانی نظری طبقه متوسط، می‌خواهد تحولات این گروه در ایران را بررسی کند.

شاید در بدو نظر تصور شود که جایگاه طبقه متوسط به مثابه برآیند بخشی از گروه‌های اجتماعی در محدوده جامعه‌شناسی عمومی یا حداکثر در قلمروی روانشناسی اجتماعی است، اما حقیقت آن است که طبقه متوسط اصطلاحی ساختاری است که با قدرت سیاسی گره خورده است. این واژه از مفاهیم اضافی می‌باشد که هویت آن مستلزم حداقل دو طبقه اجتماعی دیگر است؛ یکی طبقه حاکمه و دیگری طبقه پایین اجتماعی. طبقه متوسط با هر دو طبقه پیرامونی خود مناسبات ساختاری دارد، به طوری که در فرآیند تاریخی و تعاملی خود به طور مداوم در حال تحول، جذب و تبادل نیروهای اجتماعی خود با طبقات پیرامونی است و نقش‌های اساسی آن سبب شده است که به صورت خاص، زندگی سیاسی را مورد تاثیر قرار دهد. از این منظر است که رویکرد مطالعاتی این تحقیق مستلزم رهیافت جامعه‌شناسی سیاسی می‌باشد و در چارچوب این روش قابل‌ارائه خواهد بود، اما در همین چارچوب، قلمروی عینی و مصادیق طبقه متوسط به خوبی مشخص نشده است. علاوه بر اختلافاتی که در بحث مفهومی بدان اشاره شد، اختلاف بر سر قدیم و جدید بودن این طبقه از عواملی است که خواننده از مطالعه متون مربوط احساس می‌کند که با اختلاف مفهومی شدیدی مواجه شده است، به طوری که در قلمروی آن، دو نگرش سخت‌افزاری و نرم‌افزاری به وجود آمده است. سخت‌افزاریان با نگاه پوزیتیویستی به دنبال آن هستند تا قلمروی طبقه متوسط را با معین کردن گروه‌های زیرمجموعه آن، مشخص کنند، به عنوان مثال این گروه با تفکیک تاریخی، طبقه متوسط قدیم را شامل خرده بورژوازی، بازرگانان و خرده مالکان دهقانی می‌دانند، درحالی که طبقه متوسط جدید، شامل مزدبگیران متخصص، تکنوکرات‌ها و اقشار تحصیلکرده بالای جامعه است. دکتر بشیریه در کتاب«جامعه‌شناسی سیاسی» تلاش دارد تا قلمروی طبقه متوسط را با ذکر مصادیق مشخص کند. وی در کنار دو طبقه سرمایه‌دار متوسط و طبقه پایین محروم به هشت گروه اجتماعی دیگر نیز اشاره می‌کند که شامل مدیران تکنوکرات، خرده بورژوازی، جنبش‌ها و سازمان‌های کارگری، زمینداران اشراف، روحانیون، روشنفکران و ارتشیان می‌شود. در مقابل، گرایش نرم‌افزاری، به نقش‌های پیدا و پنهان طبقه متوسط و روابط آن با مناسبات قدرت و نقش آگاهی بخش آن نسبت به طبقه پایین توجه دارد. در این نگاه، طبقه متوسط صرفا از افراد یا گروه‌هایی که دارای موقعیت مشترک در نظام اقتصادی یا سیاسی هستند، تشکیل نشده است، بلکه عوامل ذهنی و خودآگاهی طبقه‌ای، به عنوان پیش شرط تشکیل طبقاتی و پیدایش طبقه برای خود نیز باید وجود داشته باشد. در نظریه مارکس که در زمره نگرش‌های نرم‌افزاری قلمداد می‌شود، طبقه متوسط در میان دو طبقه اصلی متعارض، وابسته به شیوه تولید، سطح تکنولوژی، خودآگاهی طبقاتی و عوامل ذهنی و اجتماعی است. براساس فلسفه اجتماعی مارکس، اصولا طبقه متوسط می‌بایست به تدریج در یکی از دو طبقه اصلی مضمحل شود؛ چراکه واقعیت عینی و نهایی جامعه بشری بیش از دو قطب متضاد ندارد که این دو قطب هم در نهایت باید به یک جامعه بی طبقه تبدیل شوند. براساس این نگرش، حوزه‌های نرم‌افزاری جدیدی وارد قلمروی طبقه متوسط شده است که در گذشته از چنین جایگاهی برخوردار نبوده‌اند. امروز گروه‌های اجتماعی جدیدی مانند زنان که در گذشته بخش مستهلک و ادغام شده جامعه محسوب می‌شدند با هویت‌های فمنیستی (اعم از حقوق‌طلبی، برابری‌جویی و برتری‌طلبی) وارد این عرصه شده و با رویکردی انقلابی، خواهان تحول در بسیاری از حوزه‌های قدرت، دانش و مناسبات اجتماعی می‌باشند و با تشکیل گروه‌های مختلف حقوقی، سیاسی، صنفی، جنسیتی، اقتصادی واقعیت اجتماعی خود را بر طبقه متوسط تحمیل کرده‌اند. از این منظر امروزه نقش و کارکرد طبقه متوسط بسیار گسترده و اساسی شده است، به طوری که تمام کار ویژه‌های حوزه عمومی و جامعه مدنی در قلمروی این طبقه قرار گرفته است. تجمیع خواسته‌های جامعه به ویژه خواسته‌های توده مردم و بیان و انتقال آنها به طبقه حاکمه از وظایف قطعی این طبقه تلقی می‌شود. ابزار، امکانات و ظرفیت‌های رسانه‌ای و ارتباطی و تکنولوژیکی مدرن و فراوانی در اختیار طبقه متوسط قرار گرفته است و همانگونه که در بخش‌های آتی یادآوری خواهد شد، این طبقه نقش آفرین‌ترین و بلکه عامل اساسی بسیاری از تحولات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در سده اخیر در بسیاری از کشورهای جهان بوده است. از این رو توجه به ویژگی‌ها و کار ویژه‌های آن و نه مصادیق عینی، اصناف و اقشار و گروه‌های زیرمجموعه آن باید مدنظر باشد. در قسمت بعدی، این نقش‌ها در تحولات سیاسی- اجتماعی ایران مورد مطالعه قرار خواهد گرفت.

تحولات طبقه متوسط در ایران

پس از بیان تعریف و قلمروی مفهومی طبقه متوسط و با مطالعه موردی آن در ایران، این واقعیت فرا روی خواننده قرار می‌گیرد که اولا پیشینه تاریخی طبقات اجتماعی در ایران نشانگر آن است که طبقه‌بندی اقشار و گروه‌های اجتماعی مبتنی بر ملاک‌ها و هنجارها و ارزش‌های اجتماعی، امری شناخته شده است و ثانیا طبقه متوسط در فرآیندی هماهنگ و پیوسته با نقش‌ها و کارکردهای واحد و مشخص استمرار پیدا نکرده است. گسست مفهومی و شکاف‌های فرهنگی و اجتماعی در پیکره گروه‌های اجتماعی این طبقه و کاهش و زایش مداوم، سبب شده است تا دو نوع تعریف حداقلی و حداکثری و دو قلمروی مفهومی کلی برای آن در نظر گرفته شود.