آخرین بخش از نوشته حاضر که نگاهی به رویدادهای سیاسی و نقش گروه‌های اجتماعی در دهه ۱۳۴۰ است، به مساله مهم قیام ۱۵خرداد و پیامدهای آن اشاره کرده و تضاد دائمی میان آزادیخواهان و رژیم استبدادی‌ شاه را توضیح می‌دهد. این متن از ماهنامه زمانه اخذ شده است.

۴ - نیروهای مارکسیستی

نیروهای مارکسیستی و چپ‌گرا نیز در دهه ۱۳۴۰ تا حدی فعال بودند و با رژیم شاه به مبارزه سیاسی می‌پرداختند. شاخه‌های مختلف این نیروها، در بخش‌هایی از کشور، نظیر آذربایجان، آبادان و تهران، فعالیت بیشتری از خود نشان می‌دادند؛ چنانکه مراکز سه‌گانه یاد شده، مراکز عمده فعالیت این نیروها بود.

گرچه این گروه‌ها در قالب نهضت امام‌خمینی(ره) مبارزه نمی‌کردند، حضور آنان در مبارزات سیاسی و گاه قهرآمیز و مسلحانه ‌انکارناپذیر است. سازمان‌های چریکی چپ در این مقطع به چهار گروه تقسیم می‌شدند:

۱ - سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران؛

۲ - سازمان مجاهدین خلق ایران؛

۳ - مارکسیست‌های منشعب از مجاهدین؛

۴ - گروه‌های کوچک مارکسیستی.

با وجود اینکه اولین عملیات چریکی در سال ۱۳۴۹ انجام شد، پیشینه و خاستگاه آن به سال ۱۳۴۲ بازمی‌گشت. استدلال اصلی طرفداران مبارزات مسلحانه این بود که روش‌های مقاومت مسالمت‌آمیز فاقد کارآیی است و رژیم به راحتی آنان را سرکوب می‌کند. در سال ۱۳۴۸ حدود ۲۰۰ توده‌ای که از تصمیم حزب توده در خصوص مبارزه مسلحانه ناراضی بودند، «سازمان انقلابی کمونیست‌های ایران» را تشکیل دادند و برای تامین هزینه عملیات چریکی به یک بانک در اصفهان دستبرد زدند و البته قبل از هر گونه اقدامی دستگیر شدند، اما مهم‌ترین سازمان چپ در این دوره سازمان فدائیان خلق بود که استراتژی بسیار ساده‌ای در مبارزه با رژیم داشت: مبارزه مسلحانه، ولی به شکل چریکی و محدود، اما ساواک توانست در یک رشته درگیری‌های مسلحانه ضربات کاری به این سازمان وارد کند و اعضای اصلی و موسس آن را بازداشت نماید یا از بین ببرد. یکی از مسائل مهم درباره چنین گروه‌هایی، این بود که رژیم می‌کوشید از طریق اثبات حضور آنان در صحنه مبارزه، اصل قیام مردم را به حرکت‌های مارکسیستی وابسته به شوروی نسبت دهد.

نتیجه

آنچه برای همه نیروهای سیاسی، مبارز و آگاه در حوزه‌های مختلف جامعه شکننده و سخت به شمار می‌رفت، شرایط ایجادشده پس از قیام پانزدهم خرداد بود. همه نیروها و گروه‌ها در شرایط سختی به کارزار خود ادامه دادند؛ به‌ طوری که یک منبر و یک سخنرانی موجب چندین ماه زندانی ‌شدن فرد می‌شد. فضای سرکوب و اختناق، آزادی و ابتکار عمل را از نیروها می‌گرفت، ولی این گروه‌ها و اشخاص هیچ‌گاه سلاح مبارزه را در هیچ یک از صحنه‌ها بر زمین نمی‌گذاشتند. نمی‌توان معتقد بود که در دهه ۱۳۴۰، پس از سرکوب قیام و شدت عمل رژیم و روی‌آوری آن به استبداد و دیکتاتوری، نیروها از فعالیت بازماندند. واقعیت‌ها و اسناد و شواهد تاریخی نشان می‌دهد که صحنه سیاسی ایران، همواره به طرف تکمیل مبارزات پیش می‌رفت. فضای شدید اختناق مانع از آزادی عمل بود، ولی هیچ‌گاه مبارزات تعطیل نشد. اگر خلاف این باشد، نباید در تاریخ بخوانیم که در دهه ۱۳۴۰ شهید غفاری و شهید سعیدی به دست عمال رژیم به شهادت رسیدند؛ امثال شهید مطهری و شهید بهشتی چندین‌بار بازداشت شدند؛ هاشمی رفسنجانی و آیت‌الله خامنه‌ای تبعید شدند؛ و عده‌ای از علمای بزرگ حوزوی مانند یزدی، مکارم شیرازی، سبحانی، گرامی، طالقانی و دیگران در محدودیت، تبعید و زندان بودند. همه این مسائل، حاکی از آن است که در فضای پراختناق دهه ۱۳۴۰، انقلابیان مذهبی به خطر تن دادند و در تکوین نهضت اسلامی تلاش و مجاهده کردند.

به طور کلی فضای سیاسی دهه ۱۳۴۰، شکننده و سخت بود. هرچند شرایط برای رژیم مهیا شد تا دیکتاتوری و یکه‌تازی و اقتدار را تجربه کند، لحظه‌ای آرامش نیز نداشت. همان‌طور که ذکر شد، اقتدارطلبی رژیم حقیقتا بنای کاخ روی شن بود و ویران‌سازی این کاخ، جز با تلاش و فعالیت نیروهای انقلابی ممکن نبود.

از یک سو رژیم به سمت دیکتاتوری و استبداد حرکت می‌کرد و از سوی دیگر مبارزان دلایل و اشتیاق بیشتری می‌یافتند تا برای آزادی و رهایی از چنگ استبداد خشن تلاش نمایند. آنچه فضای کلی دهه ۱۳۴۰ را می‌پوشاند، تضاد دائمی میان آزادی‌خواهی و استبداد است؛ به‌ گونه‌ای که تضاد و چالش میان دو جریان انقلابی و استبدادی تا مراحل دشوار درگیری‌های چریکی و ترور سیاسی و فیزیکی و نیز دستگیری، زندانی و تبعید نمودن مبارزان و حتی به شهادت رساندن آنها پیش می‌رفت.

یکی از نتایج اصلی این فضا در دهه ۱۳۴۰، آن بود که هر دو گروه در تعقیب اهداف مورد نظر خود کوتاه نمی‌آمدند. هر چند اوضاع بیشتر به نفع رژیم بود، فراهم شدن این زمینه که کاخ اقتدار رژیم روی شن‌ها استوار باشد تا روزی لغزندگی و آسیب‌پذیری‌اش به سود نیروهای انقلابی تمام شود، در همین حد برای نیروهای مخالف سودآور بود؛ ولو آنکه آنها دچار سختی‌ها و مشکلات فراوانی هم می‌شدند.

اگر نیم‌نگاهی به رویدادهای دهه ۱۳۴۰ انداخته شود، به خوبی مشاهده خواهد شد که نیروهای مبارز ــ به‌رغم شرایط آن ایام ــ دست از کارزار سیاسی و فکری علیه رژیم مستبد پهلوی برنداشتند. گرچه آنان به نیروها و دسته‌های مختلف تقسیم شده بودند، هیچ عاملی باعث درنگشان در پیگیری مبارزات و چالش‌های اساسی با نظام طاغوتی پهلوی نمی‌گردید. مجموعه رفتارها، سیاست‌ها و عملکردهای رژیم و نیروهای مخالف آن به‌خوبی نشان می‌دهد که چالش میان دو گروه بسیار شدید و اساسی بوده است و این کشاکش‌ها نهایتا در دهه ۱۳۵۰ در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به پیروزی نیروهای انقلابی منتهی شد.