جامعه
طبقه متوسط در ایران-۱
طبقه متوسط از جمله اصطلاحات بسیار رایج در علوم انسانی به ویژه جامعهشناسی و علوم سیاسی میباشد. هر چند مدت زمان بسیاری از ظهور این ترکیب در کتابها، مقالات و محافل دانشگاهی نمیگذرد، اما اهمیت و نقش بسیار حساس این گروه در تحولات جوامع سبب شده است تا محققان در کنار سیاستمداران توجه ویژه و خاصی بدان داشته باشند.
محسن مهاجرنیا
طبقه متوسط از جمله اصطلاحات بسیار رایج در علوم انسانی به ویژه جامعهشناسی و علوم سیاسی میباشد. هر چند مدت زمان بسیاری از ظهور این ترکیب در کتابها، مقالات و محافل دانشگاهی نمیگذرد، اما اهمیت و نقش بسیار حساس این گروه در تحولات جوامع سبب شده است تا محققان در کنار سیاستمداران توجه ویژه و خاصی بدان داشته باشند. از مارکس و لنین گرفته تا وبر و لاروک و بسیاری دیگر همگی به تعریف و تحلیل طبقه متوسط پرداخته و آن را به انواع مختلف؛ بورژوا، مدرن، سنتی و تکنوکرات، کارگری و ... تقسیم کردهاند. به راستی این گروه از مردم دارای چه ویژگی هستند که تا این اندازه مورد توجه واقع میشوند؟ این سوالی است که مقاله پیش رو درصدد یافتن پاسخ آن میباشد. در کنار این مساله، نویسنده سعی دارد با شرح جایگاه طبقه متوسط در ایران بهویژه در دوره پهلوی بر خاصیت توام مدرن و سنتی بودن این طبقه در کشور تاکید کند. مهمترین شاهد مدعای وی در این مبحث واقعیتی است بزرگ به نام انقلاب اسلامی.
مفهوم طبقه متوسط
«طبقه متوسط» همچون بسیاری دیگر از مفاهیم علوم اجتماعی دارای معنای دقیق و مورد توافقی نیست. گذشته از تنوع دیدگاههای متفکران، اختلاف در ملاکها و ویژگیهای این طبقه از یک سو و نامشخص بودن قلمروی عینی و مصداقی آن از طرف دیگر و همچنین تاثیر تحولات تاریخی بر آن سبب شده است که هر کس از زاویه دید خود تعریفی خاص از آن ارائه دهد. کارل مارکس یکی از نخستین معتقدان به اندیشه طبقاتی، طبقه متوسط را حوزه عمومی بین طبقه سرمایهدار و طبقه کارگر میداند که شامل کارکنان دفتری، کاسبها و گروههای همسو میباشد. او معتقد است اعضای این طبقه نقش متعادلکننده و ثبات بخش را در اجتماع بر عهده دارند. وی طبقه متوسط را مانند سایر طبقات اجتماعی، محصول مناسبات اقتصادی عصر خویش میداند. هر نوع مناسبات تولید مشخص، طبقات ویژهای را پدید میآورد، فرمولبندی مشهور لنین نیز مفهوم طبقات را مرتبط با مناسبات اجتماعی بیان میکند. ماکس وبر مفهوم طبقه را در مقایسه با مفاهیم«شأن اجتماعی» و «حزب» تعریف میکند و هر طبقه از جمله طبقه متوسط را شامل مجموعه افرادی میداند که دارای وضعیت بازاری یا شانس اقتصادی یکسانی هستند. امیل لدرر جامعه شناس آلمانی که عموما از او به عنوان اولین متفکر طرح طبقه متوسط جدید یاد میشود مفهوم طبقه متوسط را مرتبط با مهمترین ویژگی آن که شیوه زندگی و حقوق اعضای طبقه است، بیان میکند. پییرلاروک طبقه متوسط را شامل گروههای متعددی میداند که ویژگی مشترک آنها فقط این است که جزء هیچ یک از دو طبقه حاکم و طبقه کارگر نیستند. او میگوید: «این طبقات از طبقه حاکم به این جهت متمایز میشوند که هیچیک از پستهای حساس سیاسی، اقتصادی و اداری را در دست ندارند. البته اعضای این طبقات مجریان سادهای نیستند و اختیارات و مسوولیتهایی نیز دارند، اما اقدام آنها کموبیش آگاهانه و در چارچوب و جهتی است که توسط مقامات بالاتر معین میشود. طبقات متوسط از طبقه کارگر به مناسبت برخورداری از اندوختههای مادی نظیر سهام و اوراق بهادار، خانه یا اندوختههای معنوی نظیر آموزش و تعلیمات حرفهای و ارتباط شخصی متمایز میگردند. این اندوختهها به آنان امکان میدهد که از احساس ناامنی - از مشخصات طبقه کارگر - در امان باشند.
دکتر حسین بشیریه در کتاب جامعهشناسی سیاسی به تفصیل ابعاد مفهومی و قلمروی مصداقی طبقات متوسط جدید را بیان میکند و آن را شامل بوروکراتهای تحصیل کرده، ارتش، گروههای مذهبی و روشنفکران میداند. پس از بیان تعاریف فوق و ملاحظه رویکردهای مفهومی در منابع جامعهشناسی به نظر می رسد ارائه صورتبندی واحد از مفهوم طبقه متوسط امر دشواری باشد. پیش از هرگونه داوری در این خصوص توجه به چند نکته ضروری است: ۱- واژه طبقه؛ اصطلاح طبقه متوسط در مفهوم ساده آن بیانگر ردهبندی افرادی با منابع درآمد و مقدار عایدات مشابه و میزان نفوذ همسان و شیوه زندگی همانند نیست؛ بلکه این ترکیب، مفهوم بسیار عام و پیچیدهای است برای طبقهبندی افرادی که نه تنها در سلسله مراتب اجتماعی جایگاههای برابر دارند بلکه از نگرشهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مشابهی برخوردارند که برآیند صورتبندی بسیاری از نیروهای اجتماعی و فرهنگی میباشد. ۲- واژه متوسط؛ برخلاف مفهوم ظاهری آن، نقش کارکردی این طبقه در نزد همه متفکران لزوما حرکت در فاصله میان طبقات حاکم سرمایهدار و طبقه کارگر فقیر نیست، بلکه با نگاه نرمافزاری به خصایص و ویژگیهای آن ممکن است، همین طبقه متوسط، بالفعل بر سریر قدرت هم نشسته باشد، همانگونه که مانفرن هاپرن حاکمان موجود بسیاری از کشورهای خاورمیانه و آفریقای شمالی را طبقه متوسط جدید نامیده است. ۳- در بیان مفهوم طبقه متوسط بین رویکردها و رهیافتهای مفهومی باید تمایز قائل شد، در حالی که طیف چپ مارکسیستی بر محوریت اقتصاد در مفهوم آن اصرار دارد. برخی محققان، طبقه متوسط را با رویکرد فرهنگی و در رابطه با مناسبات مسائل فرهنگی ارزیابی میکنند و عدهای دیگر با نگاهی جامعتر از اقتصاد و فرهنگ بدان نگریستهاند؛ بنابراین به نظر میرسد نباید انتظار تعریف حقیقی و جامع و مانعی از آن داشت. با این حال گزینش یک تعریف در چارچوب نظام دانایی ویژه و رهیافت جامعهشناختی با رویکرد خاص، بهترین روش دستیابی به ابعاد مفهومی طبقه متوسط است.
منبع: Zananeh.info
ارسال نظر