روابط ایران و آلمان در تاریخ معاصر-۱۱
باجخواهی روس برای مسافرت شاه
مناسبات روس و انگلیس با ایران و زیاده خواهی آنها، کلید معمای توسعهنیافتگی ایران به حساب میآید و بررسی مناسبات هر کشوری با ایران در پرتو کالبدشکافی رفتار دو کشور یادشده با نظام سیاسی ایران است. این نوشته که با هدف بررسی روابط ایران و آلمان تهیه شده است، نیز چنین نکتهای را در بطن توجه خود قرار داده و نگاهی به زورگویی روس به ایران میکند. این زورگویی تا اندازهای است که صدراعظم ایران در نامهای به شاه، برخی زوایای آن را باز کرده است... در خاتمه نامه، چنین آمده است که: «تمام این فقرات را براى استحضار آن جناب نوشتیم که مستحضر باشید و اگر مذاکرهاى در پطرزبورغ [پایتخت تزار] به میان آمد، با بصیرت باشید و بدانید در جواب چه باید اظهار نمایید. محل مهر وزیر امورخارجه ــ قوامالدوله.»
با توجه به ملاحظات سیاسى بسیارى که براى حکومت ایران، در مواجهه با دو همسایه سلطهجو و زورگوى شمال و جنوب وجود داشت، میبایست (به اصطلاح) کارد به استخوان شاه ایران رسیده که ناگزیر از ارسال چنین دستورالعمل تندى به نماینده سیاسى ایران در دربار تزار شده باشد!
۵ــ نمونه پنجم:
این نیز گزارشى است مهم از امینالسلطان ــ صدراعظم ناصرالدینشاه ــ به مخدوم تاجدار خویش، در ناله و گلایه از «دبهها و شلتاقهاى شرارتانگیز و جنگطلبانه» سفیر وقت روسیه ــ پرنس دالگورکى ــ و نیز سختگیرىها و مانعتراشیهاى متقابل همقطار انگلیسى وى (سر دروموند ولف) در سال ۱۳۰۶.ق.
گفتوگوى امینالسلطان و دالگورکى بر سر خواستههاى ناحق و استعمارگرانه روسها در شمال ایران بود که در آستانه سفر سوم ناصرالدینشاه به اروپا (از طریق روسیه) مطرح ساخته بودند و از جمله آنها اجبار ایران به گشودن مرداب انزلى به روى کشتىهاى روس و منعقد نکردن قرارداد تاسیس راهآهن در ایران با کمپانیهاى خارجى بدون اطلاع و توافق روسیه (تا پنج سال آینده) بود. شاه براى رفتن به اروپا از خاک روسیه مىگذشت و روسها اجازه ورود شاه به خاک خویش را به پذیرش رسمى این تعهدات از سوى دولت ایران منوط دانسته بودند، که دولت ایران پس از کشاکشهاى بسیار ناگزیر پذیرفت.
امینالسلطان در گزارش این گفتوگو، با لحنى پر از درد و خشم به شاه نوشته است:
«قربان خاکپاى جواهرآساى اقدس همایونت شوم. الان که چهار ساعت به غروب مانده روز پنجشنبه است، به عرض این عریضه چاکرانه عاجزانه جسارت مىنماید که الان، از دست عرب صاحب [دبیر سفارت روس] خلاص شده و نشستهام منتظر خبرش هستم که ببینم آن... علیه اللعنه و العذاب دالغورکى قبول مىکند یا باز مثل دیشب دبه خواهد کرد. بدانید که در تمام روى زمین، آدم از این «حرامزادهتر»، «پدرسوختهتر»، «بدخواهتر»، «شرطلبتر» نیست و به حق خدا و به نمک همایون صریحا جنگطلبى مىکند و قطعا فسادى برپا خواهد کرد تا ببینیم خدا چه مىخواهد و اقبال همایونى چه مىکند؟ این قدر هست که این غلام را به ماموریتى روانه فرمودهاند که در آتش رفتن و سوختن، به مراتب گواراتر و بهتر و آسانتر است. راضى دارم تمام عمر و مال و هر چه دارم، تمام را بدهم و یکمرتبه چشمم به چشم نحس نجس این عمر خطاب نیفتد. تصدق خاکپاى مبارکت گردم، اگر این کار را انشاءالله، انشاءالله، انشاءالله، تمام کرده شرفیاب شدم، عرض خواهم کرد که این غلام، خدمت و ریاضت و زحمتى که در یک عمر چاکرى باید کشید در این چند روزه کشیدهام مرخصم فرمایید و اگر تمام نکرده آمدم که واضح است باید عرض کنم که دیگر روى نوکرى و شرفیابى حضور را ندارم. حرف در سر این است که علاوه بر همه، بینالمحذورین و بین المحظورین هم واقع شده است، انگلیس به مراتب بدتر و شدیدتر است، او هم به هیچ وجه منالوجوه راضى نمىشود. دو دفعه تا حالا آمده و غلام را دیده است باز هم وعده کرده است امروز عصر هم بیاید، خیلى اصرار دارد که این کار را بکنند و همه قسم تعهدات مىکند که شما قبول نکنید، شما را آسوده خواهیم کرد، بد هم نمىگوید ولى حرف در سر این است که اگر کار نگذشت، دالغورکى فورا یک کارى مىکند و یک مفسدهاى برپا مىکند که تا کار به واسطه بکشد از کار گذشته باشد. خدا رحم کند، عجب شر و عجب زحمتى گرفتار شدهایم، کاش آن کشتى که هر دو اینها را به ایران آورده بود غرق شده بود! قربان خاکپاى مبارکت شوم، این مرد که دالغورکى باشد حاضر نیست که یک کلمه، بلکه یک حرف، بلکه یک زیر و زبر از آن صورت را که مرقوم داشته و به اردو فرستاده بود حک و اصلاح فرمودید؛ تغییر دهد و یک وضعى حرکت مىکند که بالاخره هم نزاعمان شد. مختصرا، رنگ و شیوهاى نمانده که این غلام نزده باشد، ولى چه فایده که طرف، آدم نیست، «خرسِ تمام» بلکه از آن هم بدتر است. از بس حواس و خیالات این غلام در این مساله حاضره متفرق و پریشان است، استدعا مىکنم که از وضع مغشوش این عریضه چاکر، به نظر مرحمت عفو و اغماض شود. زیاده قدرت جسارت ندارد... .»
دستخط شاه (در پشت گزارش) چنین است: «جناب امینالسلطان، این عریضه شما در «حصار امیر» رسیده و باعث ملالت شد. از زحماتى که کشیدهاید صریحا به شما مىنویسم که هر طور است، البته البته، این کار را تمام بکنید. طول کشیدن این کار کثیف، خیلى بد است و الا باید در شهر، دالغورکى را بخواهم و در حضور شما و وزیر خارجه، حرف خودم را با او تمام کنم، نکند بعد به این زحمت بیفتم و هر طور است انشاءالله خود شما به انجام برسانید. نوشتجات را هم فرستادم نگاهدارید به کار مىخورد... .»
تحکمات و تجاوزات روس و انگلیس نسبت به ایران در سراسر قرن نوزدهم میلادى ادامه داشت و در دهههاى نخستین قرن بیستم (دوران مشروطیت به بعد) تشدید شد و در سالهاى جنگ جهانى اول و پس از آن به بیشترین حد خود رسید، که وقوع کودتاى اسفند ۱۲۹۹ جلوه و ثمرهاى از آن بود.
ارسال نظر