نوشته حاضر که تاریخ روابط آلمان و ایران را بررسی کرده است، اکنون به عقب برگشته و قصد دارد برخی مناسبات تحمیلی و خارج از عرف دیپلماسی روسیه و انگلیس در ایران را نشان دهد. در این بخش از نوشته به دو زورگویی واضح روس و انگلیس و ضعف حکومت مرکزی در مواجهه با آنها اشاره می‌شود... مرجع این مطلب ماهنامه زمانه(موسسه مطالعات و تدوین تاریخ معاصر ایران) است.

نمونه دوم

میرزا رضاخان دانش (پرنس ارفع‌الدوله مشهور) در خاطرات خویش، در بخش مربوط به ماموریت کمیسیون تحدید و تعیین خط مرزى میان خراسان ایران و ترکستان روس در سال ۱۳۰۱.ق (که او خود، سِمَت مترجمى کمیسیون را بر عهده داشت) داستان جالبى نقل ‏کرده که شاهدى بر بحث ما است. وى نوشته است: در خلال مذاکرات، کار رییس هیات ایرانى (سلیمان‌خان صاحب‌اختیار) بر سر ابقاى مزارع و مراتع یکى از عشایر مرزنشین در خاک ایران، با هم‌قطار روسى خویش (کلنل کاراوایف) به مشاجره‏اى بى‏نتیجه کشیده شد و صاحب‌اختیار پس از بحثی تند با کلنل، به عنوان اعتراض، استعفاى خود را تقدیم دربار تهران نمود. «بعد از سه روز، از تهران دو تلگراف به صاحب‌اختیار رسید: یکى رمز از طرف [ناصرالدین‏] شاه و یکى به طور اختصار از طرف وزیر امورخارجه [میرزا سعیدخان موتمن‌الملک انصارى‏].

وزیر امور خارجه نوشته بود: از طرف همایونى تکلیف شما معین شد، استعفاى شما قبول نمى‏شود، ماموریت محوله خودتان را باید انجام بدهید. تلگراف شاه خیلى مفصل بود، بعد از تغییر [کذا] معمول دربارى نوشته بود که (تصور مى‏کنى که من به اختیار خودم به این تقسیم و تحدید حدود راضى شده‏ام؟!). ژنرال سکوبرلف گوگ‌تپه را نقب زد با دینامیت با تمام جنگجویان تراکمه که آنجا جمع بودند به هوا پراندند و آمد عشق آباد و مرو و آخال را گرفت، وقتى که دیدند آنجا وادى غیر‌ذى‏زرع است، نه آب دارد نه گیاه، به خیال تسخیر خراسان افتاد، با اتاماژور خود آمد در قوچان نشست و لشگرش را خواست. با کدام قشون و با کدام پول، من مى‏توانستم دفع او را بکنم؟ با هزار التماس، داخل مذاکره با شخص امپراتور شدم. با هزار زحمت، شر سکوبرلف و عساکر او را از خراسان رد کردم. اگر مقدارى از اراضى لطف‏آباد مى‏رود، در مقابل آن خطر بزرگ، چه اهمیت دارد؟ هر چه به شما دستور العمل دادند ــ مشاجره لازم نیست ــ به مقام اجرا بگذارید... .»

نمونه سوم

داستان هیاهو و غوغایى که گریبایدوف (سفیر متکبر و ماجراجوى مشهور روس تزارى در زمان فتحعلى‌شاه) پس از عقد عهدنامه ترکمانچاى در پایتخت ایران برپا کرد در تاریخ ثبت است. وى پس از ورود به تهران، با جلب و حبس توهین‌آمیز و زننده یکى از پردگیان حرم آصف‌الدوله (داماد فتحعلى‌شاه و یکى از مقامات سیاسى بسیار عالی رتبه وقت ایران) در سفارت روس در تهران، موجبات خشم شدید مردم مسلمان را فراهم ساخت و در بلواى عامى که پیرو این امر رخ داد، دست آخر، جان خود و تمامى هیات روسى همراه را (به استثناى یک تن) فداى این رفتار زشت و زننده کرد. حدود بیست سال پس از غوغاى گریبایدوف، همین نوع رفتار زننده را ــ بلکه به صورتى وقیح‏تر ــ سفیر وقت انگلیس در ایران (سر چارلز مارى یا مستر موره) نسبت به خواهرزن ناصرالدین‌شاه تکرار کرد که این بار به درگیرى مستقیم شخص شاه با سفیر و دولت انگلیس انجامید.خان ملک ساسانى در توضیح ماجرا چنین نوشته است: «اولین زن عقدى ناصرالدین‌شاه که در ایام ولیعهدى در تبریز با او ازدواج کرده، گلین‌خانم، دختر احمدعلى‌میرزا، پسر فتحعلى شاه است. گلین‌خانم مزبور، خواهرى بسیار زیبا و دلربا داشته موسوم به پروین‌خانم که در ازدواج میرزا هاشم‌خان نورى اسفندیارى (پسر میرزا رحیم‌خان همشیره‌زاده محمداسماعیل‌خان وکیل‌الملک کرمانى) بوده است.میرزا هاشم‌خان در زمان محمدشاه، غلام بچه اندرون بوده، پس از آن غلام پیشخدمت شده و سپس داخل نظام گردیده است. مخدره عیال میرزا هاشم‌خان، با سفارت انگلیس روابط خصوصى پیدا مى‏کند، کم‏کم در سفارتخانه منزلش مى‏دهند. حتى هنگامى که سفارت به ییلاق مى‏رفته، براى خانم هم چادر مخصوص در سفارتخانه قلهک مى‏زنند و میرزا هاشم را منشى سفارت مى‏کنند.ناصرالدین‌شاه از وضعیت خواهر گلین‌خانم در سفارت انگلیس سخت عصبانى مى‏شود. در ابتدا خودش شخصا براى سفیر انگلیس پیغام مى‏فرستد، سپس به میرزا آقاخان [صدر اعظم وقت‏] دستور مى‏دهد که هر طور هست آن زن را از سفارت انگلیس بیرون بیاورند.»به نوشته خان ملک: «مکاتبات صدارت عظمى با سفارت انگلیس راجع به میرزا هاشم‌خان و زنش، یکى از عجیب‏ترین پرونده‏هایى است که اکنون در دست است و شاید بیش از صد هزار سطر در این باب مکاتبه شده است.»[۶] مخلص کلام آنکه کار گستاخى، سماجت و اهانت آشکار وزیر مختار انگلیس نسبت به دربار و دولت ایران، آنچنان بالا ‏گرفت که ناصرالدین‌شاه، طى مراسله‏اى به صدراعظم چنین نوشت: «۲۰ ربیع‌الاول ۱۲۷۲ [قمرى‏]. شب گذشته ما کاغذ وزیرمختار انگلیس را خواندیم. از بى‏ادبى و بى‏معنایی و بى‏باکى او خیلى تعجب کردیم که این طور جسورانه نوشته است و کاغذى را هم که قبلا نوشته بود خیلى خودسرانه و بى‏ادبانه بوده. به علاوه، مکرر شنیده‏ایم که در منزل خود همیشه از ما بدگویى مى‏کند، نسبت به ما خیلى بى‏ادبانه سخن مى‏گوید. هرگز این مساله را باور نداشتیم، اینک جسارت نموده در کاغذ رسمى مى‏نویسد. بنابراین بر ما مسلم شده است این مرد احمق نادان دیوانه مستر موره داراى این اندازه جسارت و جرات است که حتى به سلاطین نیز توهین کند. از زمان شاه سلطان حسین که ایران در آن تاریخ به منتها درجه هرج و مرج رسیده بود مخصوصا چهارده سال آخر زندگانى او که به کلى علیل و رنجور و ناتوان شده نمى‏توانست به کارهاى مملکت رسیدگى کند تا به امروز، کسى قادر نبوده، ولو یک دولتى یا نماینده آن، به شهریار ایران سوء ادب نشان بدهد. حال مگر چه شده است که این وزیر مختار احمق، این طور جسورانه رفتار مى‏کند؟