روابط ایران و آلمان در تاریخ معاصر-۹
قتل گریبایدوف روسی
نوشته حاضر که تاریخ روابط آلمان و ایران را بررسی کرده است، اکنون به عقب برگشته و قصد دارد برخی مناسبات تحمیلی و خارج از عرف دیپلماسی روسیه و انگلیس در ایران را نشان دهد. در این بخش از نوشته به دو زورگویی واضح روس و انگلیس و ضعف حکومت مرکزی در مواجهه با آنها اشاره میشود... مرجع این مطلب ماهنامه زمانه(موسسه مطالعات و تدوین تاریخ معاصر ایران) است.
نمونه دوم
میرزا رضاخان دانش (پرنس ارفعالدوله مشهور) در خاطرات خویش، در بخش مربوط به ماموریت کمیسیون تحدید و تعیین خط مرزى میان خراسان ایران و ترکستان روس در سال ۱۳۰۱.ق (که او خود، سِمَت مترجمى کمیسیون را بر عهده داشت) داستان جالبى نقل کرده که شاهدى بر بحث ما است. وى نوشته است: در خلال مذاکرات، کار رییس هیات ایرانى (سلیمانخان صاحباختیار) بر سر ابقاى مزارع و مراتع یکى از عشایر مرزنشین در خاک ایران، با همقطار روسى خویش (کلنل کاراوایف) به مشاجرهاى بىنتیجه کشیده شد و صاحباختیار پس از بحثی تند با کلنل، به عنوان اعتراض، استعفاى خود را تقدیم دربار تهران نمود. «بعد از سه روز، از تهران دو تلگراف به صاحباختیار رسید: یکى رمز از طرف [ناصرالدین] شاه و یکى به طور اختصار از طرف وزیر امورخارجه [میرزا سعیدخان موتمنالملک انصارى].
وزیر امور خارجه نوشته بود: از طرف همایونى تکلیف شما معین شد، استعفاى شما قبول نمىشود، ماموریت محوله خودتان را باید انجام بدهید. تلگراف شاه خیلى مفصل بود، بعد از تغییر [کذا] معمول دربارى نوشته بود که (تصور مىکنى که من به اختیار خودم به این تقسیم و تحدید حدود راضى شدهام؟!). ژنرال سکوبرلف گوگتپه را نقب زد با دینامیت با تمام جنگجویان تراکمه که آنجا جمع بودند به هوا پراندند و آمد عشق آباد و مرو و آخال را گرفت، وقتى که دیدند آنجا وادى غیرذىزرع است، نه آب دارد نه گیاه، به خیال تسخیر خراسان افتاد، با اتاماژور خود آمد در قوچان نشست و لشگرش را خواست. با کدام قشون و با کدام پول، من مىتوانستم دفع او را بکنم؟ با هزار التماس، داخل مذاکره با شخص امپراتور شدم. با هزار زحمت، شر سکوبرلف و عساکر او را از خراسان رد کردم. اگر مقدارى از اراضى لطفآباد مىرود، در مقابل آن خطر بزرگ، چه اهمیت دارد؟ هر چه به شما دستور العمل دادند ــ مشاجره لازم نیست ــ به مقام اجرا بگذارید... .»
نمونه سوم
داستان هیاهو و غوغایى که گریبایدوف (سفیر متکبر و ماجراجوى مشهور روس تزارى در زمان فتحعلىشاه) پس از عقد عهدنامه ترکمانچاى در پایتخت ایران برپا کرد در تاریخ ثبت است. وى پس از ورود به تهران، با جلب و حبس توهینآمیز و زننده یکى از پردگیان حرم آصفالدوله (داماد فتحعلىشاه و یکى از مقامات سیاسى بسیار عالی رتبه وقت ایران) در سفارت روس در تهران، موجبات خشم شدید مردم مسلمان را فراهم ساخت و در بلواى عامى که پیرو این امر رخ داد، دست آخر، جان خود و تمامى هیات روسى همراه را (به استثناى یک تن) فداى این رفتار زشت و زننده کرد. حدود بیست سال پس از غوغاى گریبایدوف، همین نوع رفتار زننده را ــ بلکه به صورتى وقیحتر ــ سفیر وقت انگلیس در ایران (سر چارلز مارى یا مستر موره) نسبت به خواهرزن ناصرالدینشاه تکرار کرد که این بار به درگیرى مستقیم شخص شاه با سفیر و دولت انگلیس انجامید.خان ملک ساسانى در توضیح ماجرا چنین نوشته است: «اولین زن عقدى ناصرالدینشاه که در ایام ولیعهدى در تبریز با او ازدواج کرده، گلینخانم، دختر احمدعلىمیرزا، پسر فتحعلى شاه است. گلینخانم مزبور، خواهرى بسیار زیبا و دلربا داشته موسوم به پروینخانم که در ازدواج میرزا هاشمخان نورى اسفندیارى (پسر میرزا رحیمخان همشیرهزاده محمداسماعیلخان وکیلالملک کرمانى) بوده است.میرزا هاشمخان در زمان محمدشاه، غلام بچه اندرون بوده، پس از آن غلام پیشخدمت شده و سپس داخل نظام گردیده است. مخدره عیال میرزا هاشمخان، با سفارت انگلیس روابط خصوصى پیدا مىکند، کمکم در سفارتخانه منزلش مىدهند. حتى هنگامى که سفارت به ییلاق مىرفته، براى خانم هم چادر مخصوص در سفارتخانه قلهک مىزنند و میرزا هاشم را منشى سفارت مىکنند.ناصرالدینشاه از وضعیت خواهر گلینخانم در سفارت انگلیس سخت عصبانى مىشود. در ابتدا خودش شخصا براى سفیر انگلیس پیغام مىفرستد، سپس به میرزا آقاخان [صدر اعظم وقت] دستور مىدهد که هر طور هست آن زن را از سفارت انگلیس بیرون بیاورند.»به نوشته خان ملک: «مکاتبات صدارت عظمى با سفارت انگلیس راجع به میرزا هاشمخان و زنش، یکى از عجیبترین پروندههایى است که اکنون در دست است و شاید بیش از صد هزار سطر در این باب مکاتبه شده است.»[۶] مخلص کلام آنکه کار گستاخى، سماجت و اهانت آشکار وزیر مختار انگلیس نسبت به دربار و دولت ایران، آنچنان بالا گرفت که ناصرالدینشاه، طى مراسلهاى به صدراعظم چنین نوشت: «۲۰ ربیعالاول ۱۲۷۲ [قمرى]. شب گذشته ما کاغذ وزیرمختار انگلیس را خواندیم. از بىادبى و بىمعنایی و بىباکى او خیلى تعجب کردیم که این طور جسورانه نوشته است و کاغذى را هم که قبلا نوشته بود خیلى خودسرانه و بىادبانه بوده. به علاوه، مکرر شنیدهایم که در منزل خود همیشه از ما بدگویى مىکند، نسبت به ما خیلى بىادبانه سخن مىگوید. هرگز این مساله را باور نداشتیم، اینک جسارت نموده در کاغذ رسمى مىنویسد. بنابراین بر ما مسلم شده است این مرد احمق نادان دیوانه مستر موره داراى این اندازه جسارت و جرات است که حتى به سلاطین نیز توهین کند. از زمان شاه سلطان حسین که ایران در آن تاریخ به منتها درجه هرج و مرج رسیده بود مخصوصا چهارده سال آخر زندگانى او که به کلى علیل و رنجور و ناتوان شده نمىتوانست به کارهاى مملکت رسیدگى کند تا به امروز، کسى قادر نبوده، ولو یک دولتى یا نماینده آن، به شهریار ایران سوء ادب نشان بدهد. حال مگر چه شده است که این وزیر مختار احمق، این طور جسورانه رفتار مىکند؟
ارسال نظر