مشروطه‌خواهی ایرانیان و پیامدهای سیاسی و اجتماعی انقلاب مشروطیت پس از گذشت بیش از یک قرن هنوز محل اعتنا است و درباره آن بحث و نگارش دیده می‌شود. نوشته حاضر که در چند قسمت درج شده است، در مسیر پیگیری زمینه‌های مشروطیت، تلاش دارد، گروه‌های مرجع دخیل در برپایی، تداوم و پیروزی آن را بررسی کند. نویسنده به این نتیجه رسیده است که ایلات و عشایر، کارگزاران دولتی، روشنفکران، سرمایه‌داران غیروابسته، زنان و علما از نیروهای موثر بوده‌اند، اما نیروهای فکری این انقلاب را می‌توان در گروه روشنفکرانی جست‌و‌جو کرد که به هر دلیل با تمدن و نوع اداره جامعه در غرب آشنا شده بودند. نگاهی به نقش روحانیت را نیز می‌توان در این نوشته مطالعه کرد... مرجع این نوشتار سایت موسسه مطالعات و تدوین تاریخ معاصر ایران است. قشربندی اجتماعی انقلاب‌ مشروطیت

در ابتدا برای ارائه تصویر روشن‌تری از‌این دوره به عنصر جمعیت و مختصات اجتماعی آن می‌پردازیم.

۱. جمعیت ایران در عصر مشروطیت بین نه تا ده و نیم میلیون برآورد شده است که در اوایل قرن بیستم بیش از نصف جمعیت ایران را دهقانان، یک چهارم آن را‌ ایلات و یک پنجم را شهرنشینان تشکیل می‌دادند که بخش اعظمی از شهرنشینان نیز به کار کشاورزی اشتغال داشتند؛ به‌این ترتیب، می‌توان گفت ایران یک کشور فلاحتی بود.

ویژگی‌های عمده جمعیت ایران در دوره مشروطیت عبارت است از‌:

- غالب جمعیت کشور فاقد سواد و تحصیلات بوده، اما از هوش و درایت بالایی برخوردار بوده است.

- جمعیت شهری کم و عمده جمعیت کشور در روستاها زندگی می‌کنند.

- مردم مذهبی و شیعه هستند و گرایش‌های دینی در تحرکات اجتماعی موثر بوده است‌.

- در آغاز جنبش، مطالبات توده‌های اجتماعی مشخص و تعریف شده نبوده است.

- روحانیت گروه اصلی و مرجع در بسیج گروه‌های اجتماعی بوده است.

۲.‌ایلات و عشایر

بیش از دو میلیون نفر از جمعیت ایران ایلات و عشایر بودند که بر اساس مناسبات جامعه عشیره‌ای از روسای‌ایلات و عشایر اطاعت‌پذیری محض داشتند.‌این وضعیت موجب توانمندی خاص روسای‌ایلات گردیده و آنان را به یکی از بازیگران مهم تحولات سیاسی و اجتماعی عصر مشروطه تبدیل نمود.

۳. کارگزاران دولتی، اعضای وزارت خارجه و عناصر تحصیلکرده‌ای که از نخبگان حکومتی و موثر در اداره کشور بودند، گروهی که از دولت حقوق دریافت می‌کردند، اما متاثر از تحولات غرب بودند و‌ خواهان تغییر در کشور و عمدتا‌ موضع مخالف حکومت داشتند.

۴. روشنفکران و عناصر تحصیل‌کرده و متاثر از پیشرفت‌های دنیای غرب که به دو گروه وابسته و غیروابسته تقسیم می‌شوند.

۵.سرمایه‌داران و تجار غیروابسته و وابسته (کمپرادور: دلال):‌این طبقه اجتماعی که از دوران محمد شاه در‌ایران شکل گرفته بود، از قدرت اقتصادی رو به تزایدی برخوردارند. افراد متحصن در سفارت انگلیس توسط‌این گروه پشتیبانی مالی می‌شدند و انجمن‌های مخفی را مورد حمایت مالی قرار می‌دادند و حبل‌المتین را خریداری و برای علمای نجف می‌فرستادند.

۶. از گروه‌های دیگر زنان هستند که در طیف کاملا‌ گسترده و چشمگیری فعالیت می‌کنند.

۷. از دیگر گروه‌های اجتماعی موثر در انقلاب مشروطیت علما هستند که در داخل و خارج از‌ایران به نحوی درگیر با جریانات و تحولات این دوره بوده‌اند.

۸. دو دولت استعمارگر روسیه و انگلیس نیز توانسته بودند در بین اقشار یا گروه‌های صاحب نفوذ و موثر در انقلاب مشروطیت عوامل نفوذی را جذب و از آنها در راستای اهدافشان در شرایط مختلف استفاده نمایند.

نیروهای مرجع در انقلاب مشروطیت

در بررسی‌هایی که در رابطه با نقش نیروهای اجتماعی موثر در انقلاب مشروطیت انجام شده است اظهارنظرهای متفاوتی وجود دارد‌: برخی صاحب نظران غربی چون سایکس نقش روشنفکران را در انقلاب مشروطه برجسته می‌دانند. مارکسیست‌های اصولگرای‌ایرانی و روسی در تفسیرهایشان انقلاب مشروطیت را انقلاب بورژوایی معرفی نموده‌اند که توسط طبقه بازرگانان که طبقات زمیندار و قدرت‌های خارجی را سد راه دموکراسی مورد نظر خویش می‌دیدند رهبری شدند. (فوران،۱۳۷۷: ۳۲۹)

برعکس‌این جماعت مورخان‌ایرانی مثل کسروی و ناظم الاسلام کرمانی در آثارشان بر نقش‌اندیشه‌ها به ویژه مفاهیم غربی در مشروطه‌خواهی و قانون اساسی و ناسیو نالیسم تاکید می‌کنند و تاریخ‌نگارانی مثل کدی و لمبتون که در مقوله تحلیل مارکسیستی قرار نمی‌گیرند معتقد به اتحاد طبقاتی در انقلاب مشروطه‌اند. دیدگاه آبراهامیان که به بینش مارکسیستی نزدیکتر است از «دو طبقه متوسط» به عنوان نیروهای اجتماعی موثر در انقلاب مشروطه نام برده است که یکی از‌این دو شامل بازاریان سنتی، بازرگانان، پیشه‌وران و روحانیون می‌شدند و‌اینها «طبقه متوسط متمکن» را تشکیل می‌دادند و دیگری را روشنفکران جدید تشکیل می‌دادند که به اعتقاد وی طبقه اول بیش از طبقه دوم قدرت و نفوذ داشتند. (فوران، ۱۳۷۷‌:۶۱)

برخی نیز رهبری جنبش مشروطیت را در عهد علمای تهران و در راس آن آیت‌الله سید محمد طباطبایی و سید عبدالله بهبهانی دانسته‌اند.

نیروهای دخیل در انقلاب مشروطیت

علما و روحانیت

روحانیت از اواسط دوره صفوی نفوذ سیاسی فراوانی یافت. به طوری که مقدس اردبیلی، شاه عباس اول را بانی ملک عاریه می‌نامد و شاه عباس با تواضع خود را «کلب آستان علی» می‌خواند. در دوران فترت (سقوط صفوی تا ظهور قاجارها) تا حدودی از نفوذ آنها کاسته شد. ولی بعد از آن در زمان سلاطین قاجار احترام و تکریم بسیار نسبت به علما شد. اما به نظر می‌رسد علما و روحانیت توانستند از میان نیروهای اجتماعی در دوره مشروطه با زمینه‌ها و تمهیداتی که از قبل فراهم گردیده بود مشارکت و فعالیت برجسته‌تر و نقش تعیین‌‌کننده‌ای داشته باشند و تعدادی از آنها در شمار رهبران مشروطه به حساب آیند. اعتقادات مذهبی مردم و نفوذ روحانیت در بین اقشار مختلف جامعه؛ دو عامل مهمی‌بود که آنها را قادر ساخت نقش رهبریت بسیج گر را در انقلاب‌ایفا کنند. آنها از داخل و خارج تاثیرگذار در انقلاب مشروطیت بودند و حداقل تا پایان استبداد صغیر نقش محوریشان در بسیج مردم و پیشبرد روند انقلاب غیر قابل انکار است.‌این واقعیت را موافقین و مخالفین روحانیت به طور صریح یا تلویحی اذعان نموده‌اند. آن دسته از روحانیون بزرگی که در خارج از‌ایران بودند از همان آغاز انقلاب مشروطه از مشروطه خواهان به ویژه رهبران روحانی آن هواخواهی و حمایت می‌کردند. واقعیت آن است که اکثر روحانیون از مجتهدان رده بالا تا درجات پایین‌تر و طلبه‌های جوان انگیزه‌ها و دلایل واحد و یکسانی در مراحل مختلف انقلاب نداشتند و دلایل‌ایدئولوژیکی و انگیزه‌های اجتماعی در جانبداری یا مخالفت آنها از انقلاب در مراحل مختلف خاصه در مراحل اولیه آن دخیل بوده است.

روشنفکران

جریان روشنفکری در‌ایران عمدتا‌ متاثر از پیشرفت‌های دنیای غرب بوده است و عوامل متعددی در شکل‌گیری و تداوم آن موثر بوده است. روشنفکران‌این عصر غالبا‌ به میزانی که به غرب روی کرده بودند از مذهب روی گردانده بودند و به قولی آنها تحت تاثیر مشروطه‌خواهی، ناسیونالیسم و سکولاریسم؛ گذشته را رد می‌کردند و حال را زیر سوال می‌بردند و در جست‌وجوی نگرش نوینی نسبت به آینده بودند. (آبراهامیان، ۱۳۷۹ ‌:۱۰۳)

در مصداق روشنفکر تعاریف مختلف است. ریچارد کاتم می‌نویسد: روشنفکر در‌ایران به کسی گفته می‌شود که تحصیلات عالی داشته باشد و تمامی ‌طبقه‌ صاحبان مشاغل تخصصی را شامل می‌گردد. حضور جریان روشنفکری در شکل‌گیری و تداوم و حتی بهره‌گیری از ثمرات انقلاب کاملا‌ ملموس و غیرقابل انکار است به خصوص در نشر‌اندیشه و مفاهیم مشروطه خواهی و به ویژه در منطقه آذربایجان (تبریز)، که در آنجا نقش روشنفکران چشمگیرتر از سایر مناطق حتی به قولی از تهران بوده است. و آن بدان جهت بوده که منطقه آذربایجان به طرق مختلفی متاثر از‌اندیشه‌های انقلابی و قانون‌ خواهی کشور‌های همجوار یعنی روسیه و عثمانی بوده است. برخی را اعتقاد بر آن است که در انقلاب مشروطه تبریزیان جلوتر از تهرانی‌ها بودند و تبریزی‌ها مفاهیمی‌مثل قانون و مشروطه را که از آن سوی مرزها گرفته بودند به انقلابیون تهران القاء نموده‌اند.

روشنفکران به لحاظ وابستگی سیاسی به دو گروه وابسته و غیروابسته تقسیم می‌شوند. همچنین بخش روشنفکری در خدمت سلطنت‌طلبان مستبد را عده‌ای از مقام‌های عالی‌رتبه دولتی تشکیل می‌دادند. آنها از لحاظ خانوادگی، فرهنگی و خدمت شغلی به دربار وابسته بودند. از‌اینها نیز عده‌ای در حزب محافظه‌کار و بعضی در مجلس و کابینه بودند. شاهزاده عبدالحسین‌میرزا تحصیلکرده اروپا و بزرگ خاندان اشرافی فرمانفرما و داماد مظفرالدین شاه یکی از افراد ‌این دسته بود. او در دوران تصدی حکومت کرمان در سال ۱۲۸۶ـ۱۲۸۵ کمک ارزشمندی به مشروطیت کرده بود. (آبراهامیان، ۱۳۷۹‌: ۳۲) عده‌ای دیگر از روشنفکران، نیز هوادار و پشتیبان انقلاب مشروطه بودند. به طور کلی جریان روشنفکری، در روزنامه‌‌ها در نقش سردبیر و روزنامه ‌نگار، شاعر و مترجم، استاد، معلم و صاحبان مشاغل تخصصی (پزشکان و مهندسان) و بعضی از اعضای دیوانسالاری به انحای مختلف به انقلاب کمک کردند. بخش اعظم متعلق به‌این گروه‌ها صمیمانه از انقلاب جانبداری می‌نمودند و بیشتر‌اندیشه‌های راهبر و پیشرو و نیز تامین کادرهای مشروطیت از همین گروه‌ها بود. روشنفکرانی چون صنیع‌الدوله و برادرانش در تدوین نظامنامه مجلس و ‌ایفای نقش نمایندگی و درصدی کمتر در نخستین کابینه‌های مشروطیت، نقش ابزاری تعیین‌کننده داشتند. در خصوص وزن گروه روشنفکری اظهارات مختلفی است. از نظر کسروی، ناظم‌الاسلام، ملک‌زاده و غربیانی مثل سایکس که در برداشت‌های آنها تاکید بر نقش‌اندیشه شده نقش روشنفکران برجسته‌تر نشان داده شده است. برخی هم چون فوران آنها را از طبقه خرده بورژوا می‌دانند که نقش فعالی در رهبریت جنبش در کنار روحانیون داشته‌اند. (فوران، ۱۳۷۷‌: ۳۲۹)

برخی چون ریچارد کاتم نقش‌این گروه را ناچیزتر از دو گروه دیگر یعنی روحانیون و بازرگانان می‌دانند، وی معتقد است سنت عدم مشارکت در سیاست مانع از آن شد تا در انقلاب نقش مهم‌تری ‌ایفا کنند. (ریچارد کاتم، ۱۳۷۱ ‌:۴۰- ۳۹)

گفتنی است در‌اینکه نفس حرکت روشنفکران و طرح شعار و خواست قانون، آزادی و مساوات بسیار مهم و مثبت در انقلاب مشروطیت بوده است، شکی نیست، اما نمی‌توان ‌این نکته را هم نادیده گرفت که بسیاری از‌این روشنفکران خود از شناخت عمیقی نسبت به آنچه می‌خواستند برخوردار نبودند یا در بسیاری از موارد منافع شخصی را بر منافع ملی ترجیح می‌دادند.