نقد کتاب - نقد خاطرات و کارنامه کاظم و دیعی-۸
شبکه فراماسونری
کاظم ودیعی وقتی در حلقه مدیران مورد اعتماد شاه قرار گرفت و از آزمایش وفاداری پیروز بیرون آمد، به سرعت پلههای ترقی را تا رسیدن به وزارت طی کرد. منتقد کتاب خاطرات ودیعی ضمن تاکید بر این مساله به موضوع حضور نهادهای خارجی در ایران اشاره میکند و یادآور میشود شبکههای جاسوسی خارجی تحت عناوین گوناگون در ایران فعالیت میکردند و به این نتیجه میرسد که انکار ودیعی درباره شناخت این سازمانها غیرقابل قبول است. موضوع محوری دیگری که میتوان با بررسی دقیق آن بهرهبرداری بهتری از کتاب آقای ودیعی کرد، موضوع شبکهها و سازمانهای مخفی وابسته به بیگانه، به ویژه رژیم صهیونیستی فعال در ایران عصر پهلوی است. قبل از ورود به این بحث لازم به یادآوری است که برخی مورخان معتقدند آقای ودیعی در اواخر عمر رژیم پهلوی به تشکیلات سری فراماسونری پیوست و بدون این پیوند امکان رشد وی تا رده وزارت وجود نداشت. این صاحبنظران براساس اسناد و مدارک، آخرین موقعیت نویسنده اثر را در لژ مولوی دبیری آن عنوان میکنند. با این وجود سعی خواهد شد اساس بر پذیرفته شدهها از جانب آقای ودیعی گذاشته شود. ایشان در اولین موضعگیریاش درباره این سازمانهای وابسته به بیگانه بهگونهای سخن میگوید که گویا با این مقولات کاملا بیگانه است: «من بعضی نهادها را که مد شده بود نمیفهمیدم، از جمله آنها کلوپ روتاری، باشگاه لاینز که بعدها به نام شیرمردان و شیرزنان و شیربچهها درآمد و نیز فراماسونری و مانند آن که این آخری مخفیانه بود و درباره آن کتابها خوانده بودم و هیچ نمیفهمیدم خاصیتش برای درون و برون آدمی در چیست... بعدها روزی اسمعیل رائین در جمعی از روزنامهنگاران و نویسندگان سر نهار حرف از فراماسونری میزد و گفت که همه و همه را میشناسد و دارد کتابی مینویسد. یکی از حاضران گفت حتما فلانی هم هست. گفت من کتابم رو به اتمام است و میدانم چه کسی هست و چه کسی نیست. قاعدتا ودیعی استعداد ندارد، اما در مورد کلوپ روتاری و لاینز من واقعا حالت آدمهای عقبافتاده را داشتم و دارم. اول نمیفهمیدم چرا ما باشگاه وارد کنیم، حال خیریه باشد یا شریه، انسانی باشد یا حیوانی. ثانیا چرا آنها مرا برای سخنرانی دعوت میکنند و من هم میروم و همان حرفهای خودم را میزنم و ناهاری میخوریم و هیچ چیز، واقعا هیچ نکتهای عاید ذهن من نمیشود.» (جلد اول، ص۵۳۰) این اظهار بیاطلاعی ودیعی را از ماهیت تشکلهایی که از ابتدای به روی کار آورده شدن رضاخان همواره همه امور کشور را اداره میکردند حتی خوانندهای با کمترین اطلاعات تاریخی نمیتواند بپذیرد. به ویژه اینکه حتی دوستان و اطرافیان احتمال عدم عضویت وی را منتفی میدانستند. نباید از این مورد غفلت کرد که تشکیلات فراماسونری در ایران از دوران قاجار به صورت مخفیانه شکل گرفت و بعد از کودتای انگلیس علیه این سلسله و به روی کار آوردن رضاخان این سازمان سری در عمل اداره کشور را عهدهدار شد. بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ آمریکاییها برای تقویت موقعیت خود نسبت به انگلیسیها- که سالهای مدیدی به طور مطلق بر ایران حاکم بودند- سازمانهای نیمه مخفی مثل روتاری و لاینز در ایران راهاندازی کردند تا بر سرعت عمل خود در ساماندهی طیف جدیدی از مدیران کشور بیفزایند، البته فراماسونری دارای شاخههای مختلفی است که یهودیان کشورهای مطرح اروپایی و سپس آمریکا از بدو پیدایش آن تاکنون به هدایتش پرداختهاند. متاخر بودن واشنگتن در این زمینه و همچنین ورود به عرصه سلطهگری بر ایران، این دولت را ناگزیر میساخت در کنار بهرهمندی از شبکه فراماسونری خاص خود- که به دلیل سری بودن فعالیتها از سرعت عمل کندی برخوردار است- باشگاههای نیمه مخفی زود بازدهی همچون روتاری را راهاندازی کند. آمریکاییها امیدوار بودند با استفاده از این سازمانهای موازی بر عقبماندگیهای خود در ایران نسبت به انگلیس فائق آیند؛ بنابراین اولین دولتی که بعد از کودتای ۱۳۳۲ واشنگتن با ترکیبی از وزیران دلخواه واشنگتن راهاندازی شد دولت منصور بود. آقای ودیعی نیز به این مقوله اذعان دارد: «در میان اعضای دولت منصور سه زمیندار وجود داشت چندین فراماسون و بسیاری عضو روتاری، علاوه بر منصور که نخستوزیر زاده بود، صدر وزیر کشور نیز از صدرالاشراف بود.» (جلد اول، ص۵۳۶) متاسفانه این واقعیت تلخ از دوره به روی کار آورده شدن رضاخان در تاریخ معاصر ایران کاملا خودنمایی میکند و وزرا بعد از گذار از سازمانهای وابسته به بیگانه چنین موقعیتی را کسب میکردند؛ به عبارت دیگر، افراد تا زمانیکه در این سازمانهای مخفی پایبندی کامل خود را به قدرتهای مسلط بر ایران، به ویژه صهیونیستها، به اثبات نمیرساندند، امکان دستیابی به پستهای حساس برایشان وجود نداشت. آقای ودیعی ضمن اعتراف به این واقعیت که وزرا مرتبط با این سازمانهای مخفی بودند تجاهلالعارف کرده و از دلیل آن ابراز بیاطلاعی میکند: «نمیفهمیدم کیست که روتاری را چنان قدرت میدهد که دو تن از بزرگان و مشاهیر کابینه حسنعلی منصور به من گفتند ما خواستیم برویم دانشگاه تهران نشد رفتیم روتاری و حالا دانشگاه به ما محتاج است... من حرف آنها را قبول ندارم زیرا هر دو آدمهای با صلاحیتی بودند.» (جلد اول، صص۲-۵۳۱)
ارسال نظر